امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دیوونم کردی

#1
اسم:دیوونم کردی
ژانر:تخیلی،عاشقانه،ترسناک،طنز
داستان:غصه ازونجایی شروع میشه که کلاس ترسارو با یه دانش اموز جدید که از شیراز اومده جابه جا میکنن و ......
به نام حق(:
چیی؟؟!؟!؟!
_اره دیگه اینطوری شد!
با عصبانیت از جام بلند شدم و با حرص به سمت دفتر مدرسه راه افتادم در باز بود.
محکم در زدم و وارد شدم...
خانوم شیرازی متعجب به من نگاه کرد و گفت:به به ترسای عزیزم!چیزی شده دخترم
_دیگه چی نشده؟کلاس منو جا به جا کردید؟واقعا ازتون توقع نداشتم شما به من قل دادید!
+فعلا اروم باش دخترم بعدا صحبت میکنیم!
_من هیچ حرفی با هیچکس ندارم غیر از یه چیزی من از کلاس نمیرم.
خانوم شیرازی چشماشو گرد کردو گفت:برو دختر اذیت نکن
دستور از ادارس هیچکاریم نمیتونی بکنی!
خدای من!من توی بهترین کلاس بودم بهترین دبیرا و همینطور دوستام!
از دفتر اومدم بیرون که با بیتا برخورد کردم!
+اخ اخ زایه شدی؟الهی بمیرم.حیف خانوم الاهی خیلی دوست داشت.
بهش جوابی ندادم و از کنارش رد شدم و رفتم پیش بچه ها نشستمو شروع کردم به گفتن: اصن فدای سرم.اصن فدای سرمامانم‌اصن فدای سر بابام.اصن فدای سر خواهرام.اصن فدای سر جف داداشام!
ترانه_آروم باش خواهری بخدا هیچی نشده کلاست جابه جا شده.
_خب بشه مهم نی ولی میخام بدونم اون کدوم سگیه که منو باش جابه جا کردن-_-
میترا_خب بابا حرص نخور بچت گشنه میمونه سام یقه منو میگیره
لیوان نسکافه نیمه موندم که کنار دستم بودو برداشتمو سمتش پرت کردم....
سریع جاخالی داد که اشتباهی خورد تو صورت یه دختر اوه اوه باز گند زدم چشم غره ای به میترا رفتمو بلد شدم سمت دختره رفتم
_اممم ببخشید من نمیخواستم بخوره به شما....
دختره چشمای مظلوم و طوسی داشت بهم نگاه کرد لبای سرخشو به لبخند باز کرد و گفت:مشکلی نداره اتفاق میفته دیگه....
دستمو به سمتش گرفتمو گفتم:ترسا هستم.
دستمو فشار داد و گفت:منم ساینا دانش آموز جدید از شیراز اومدیم!
عاو همون دختری که کلاسمو باهاش جا به جا کردن!!
دستشو گرفتمو به سمت اکیپ رفتم دستمو به سمت بچه ها گرفتم:خب سایی جونم،ناراحت نمیشی بهت میگم سایی که؟اینا اکثرا همکلاسی های تو هستن بجز شقا....
ایشون میترا خانومن..
یاسی
عارفه
سمانه
ثریا
ترانه خوهر من
و فاطیما...
و ایشونم شقایق.
بکس ساینا دانش اموز جدید سوم ب ۱
بچه ها همه باش دست دادن و واسش جا باز کردن کنار ما رو زمین نشست که زنگ خورد....
من و شقا نشستیم و بچه ها بلند شدن و رفتن
شقا_خودمونیما دختره خیلی نازه
_آره
شقا_پاشو بریم بچرخیم...
_بریم
+امروز پیاده برمیگردی؟
_معلوم نیس!
+آهان.
این کلاس اصلا خوب نبود همه اکیپ بودن اه
+شکوفه گفت از شنبه میاد!
_واقعااااا ایول چقدر خوب...
+آره دیگه حالش خوب شده داره برمیگرده.
شکوفه بهترین دوست شقا و یکی از دوستای من بود اما من با یاسی و میترا بیشتر صمیمی بودم. ترانم که خواهریم بود.شکوفه بخاطر قلبش رفته بود امریکا و حالام دارع برمیگرده!خدایا شکرت!
بلاخره زنگ خوردو من با خوشحالی به سمت بیرون دویدم..
متوجه ماشین آرتین شدم.
قدم قدم سمتش رفتم و سوار شدم!ترانه هم عقب نشست!
_سلام
+سلام خانوما!
_چه خبر؟
+بی خبری!
با کلافگی گفتم:کلاسمو جابه جا کردن آری-_-
+واااا چرا؟
تران_ دانش آموز جدید اومده..
_چمیدونم والا-_-
+مهم نی قربونت بشم تو اگه بخای موفق بشی هرجا که باشی میشی!
_اوهوم...
رسیدیم دم در خونه پیاده شدمو درو باز کردم.
_نمیای تو؟
+نه کار دارم جایی
_باشع
رفتم داخل و حیاطو با دو طی کردم!
_ماما؟وِر آر یو؟(شما کجایی؟)
+اینجام!
_هلو ماما!هو آر یو؟(سلام ماما چطوری؟)
+خوبم هانی هو آر یو تو؟
_خوبم مامی.چه خبرا؟
+هیچی!هفته دیگه پنجشنبه حشن نامزدی دختر خالته!
_اووووووه ماما یه کم زودتر خبر میدادی خب!
تران_من که لباس سبزمو میپوشم بعدم بی هیچ حرفی راه افتاد سمت اتاقش!
_من هیچی ندارم بپوشم-_-
+میخری گلم مشکلی نیس!
_من برم استراحت کنم!واسه ناهار صدام کنید!ملسی.
بعدم رفتم بالا توی اتاقمو رو تخت ولو شدم!
گوشی رو برداشتم!گردهو چک کردم
خل و چلاس سوم ب:
aji miti add sayina siyahat to gurop
_خوش اومدی ساینا!
شقا_خوش خل و چل جدید!
شکوفه_سلام معرفی نمیکنید؟
_سلام عشقم ساینا عضو جدید اکیپ و کلاس سوم ب ۱!
شکوفه_اونجا که جا نداشت:|
ثری_نداشت تا وقتی تری بود تری که رف جا باز شد!
شکوف_عههه ینی چی؟چی شده تری؟
_هیچ کلاسمو جابه جا کردن!
یاس_وااا خب ساینا رو میفرستادن سوم ب ۲!
_چی بگم والا!بچه ها میخام برم خرید میاید.؟
تران_خو اگه تری میموند اون ولاس بی افتخار میموند!
سمان_یاسی امروز نیومدی چرا؟
یاس_پی وی بهت میگم.البته مریض بودم?☹
شقا_من پایم
میتی_بدون منم که خرید نمیچسبه!
یاسی_منم که هستم!
تران_من حال ندارم بیام!
_باشه پس من بخوابم تا بعدا بگم کی بریم خرید!
ساینا_منم بیام؟
_بیا عزیزم چرا که نه؟
عارفه_سام چطوره؟!
نگاهم به نقاشی رو دیوار افتاد!
_خوبه سلام میرسونه!من برم فعلا!
عارفه_بسلامت!
شقا_خواب منو ببینی!
یاس_شب بخیر
شکوف_گودنایت??
سایی_بای
ثریا_اودافزی
شقا_چه عجب ثری اومد بالا!!
من دیگه گوشیو گذاشتم کنارو خوابیدم!
با برخورد یه چیز محکم تو صورتم از خواب پریدم!
با چشمای گرد به ترانه نگاه کردم که پق زد زیر خنده:نگاش کن قیافه رو شکل سوسک دمپایی خورده ای!
_ترانهههه گمشووووو
مامان_چه خبرتونه بازم مث سگ و گربه!
آرتین_والا بخدا تو فیلم گربه سگم اون سگ و گربه هع بهتر از ترانه و ترسا بودن!
مامان_هی هی هواست باشه چی میگیا!!درباره فرشته هایم من درست بحرفا!!
آرتین_چشم با فرشششته هاتون درست میحرفم!البته ابلیسم فرشته بود!
با خشم از تخت پریدم پایین دوییدم بیرون از پله ها رفتم پایین و رسیدم به آرتین هولش دادمو موهاشو کشیدم..
ارتین_آخ آخ از مادر فولاد زره بدتریا!!!دردم اومد گاو.منگل.خرخالدار!
_کارتون زیاد میبینیا!خرخالدار.گاو منگل.گدبه سگ.مادر فولاد زره
+خواهر من فقد گربه سگ و مادر فولااد زره کارتون بود
_پس اون ۱۰۱ خر خالدار چی بودن؟
+خواهر جان اون ۱۰۱ سگ خالدار بود!
مامان_بسه بسه مثل بچه کوچولو ها!تو ۲۳سالته اینم ۱۵سالشه زشته بخدا!!!!
تران_مامان جان این دوتا کلن دیوونن ولشون کن غذارو بده بخوریم.
_اگه قرار بود فقط تو خوردی کنی چرا منو بیدار کردی؟
مامان_بسه عه اعصابمو خورد کردی!عه اونم که بجای بخوری میگه خوردی کنی بسه دیگه!
بعد سمت آشپزخونه رفت و منم پشتش رفتم
_ماما،گشنمه☹
ماما_بیا بخور قربونت بشم
پشت میز نشستم و منتظر موندم که صدای آرتین بلند شد:داشتیم مامان خانوم؟شمام فقط عاشق این دختر جونیتی!
ماما_حسودی نداریم خوشگلیم بیا بشت توعم بخور.
بلاخره غذا تموم شدو من اومدم از پشت میز پاشم که صدای تران بلند شد:کجا خانومی؟جمع کن بعد هرجا میخای برو!
_برو بابا خودت جم کن
تران_ترسا نرو رو مخ جمع کن ببینم
_نمیخام خودت جمع کن!
تران_اصن آرتین جمع کنه
بعدم دوتایی از آشپز خونه زدم بیرون و د برو که داری...
رنگ خاموشـے در طرح لب است
بانگـے از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه اے نیست در این تاریکـے
در و دیوار به هم پیوسته
سایه اے لغزد اگر روی زمین
نقش وهمـــے است ز بندے رسته
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
سہـراب سپهـرے
پاسخ
 سپاس شده توسط فاطمه 84
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان