امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گزیده هایی از متون هرمسی مصر باستان

#1
آدمی یک اعجاز است



آتوم نخست است
کیهان ثانی است،
و انسان ثالث است.
آتوم واحد است،
کیهان واحد است، 
و انسان نیز واحد است.
زیرا مانند کیهان، 
او نیز کلیتی ساخته
از بخش های گوناگون است.
آفریدگار انسان را آفرید
که با او حکومت کند،
و اگر آدمی تماما به این وظیفه پردازد،
محملی خواهد داشت
برای استقرار نظم در کیهان.

آدمی خود را می شناسد،
کیهان را نیز می شناسد،
با آگاهی از اینکه
او تصویری از آتوم است
و تصویری از کیهان است.
او با سایر موجودات زنده تفاوت دارد،
زیرا او صاحب عقل است.
به لطف عقلش انیس و جلیس کیهان است
که خدای ثانی است-
و از طریق اندیشیدن به معرفت الهی می رسد ،
معرفت آتوم خدای واحد.

جسم انسان، عقل محض را احاطه کرده است
تو گویی درون باغی محصور 
از آن مراقبت و محافظت می کند،
تا در آرامش بزید.
آدمی حائز این سرشت دوگانه است-
جسم اش فانی است
و عقلش باقی است.
او از آسمان فراتر می رود،
ولی بنده سرنوشت به دنیا می آید.
او از دو جنس است،
همانسان که پدرش از دو جنس است،
او بی تاب و بی قرار است،
همان سان که پدرش بی تاب و بی قرار است.
با این همه امیال جسمانی بر او چیره گشته است
و در یک فراموشی گم شده است.

از میان چیزهایی که جان دارند 
فقط آدمی است که دو سرشت دارد.
بخشی که تصویر آتوم نام دارد 
واحد و تقسیم ناپذیر و روحانی و جاودان است.
بخش دیگر 
از عناصر اربعه ساخته شده است.
یکی از عقل اول می آید.
این عقل قوت آفریدگار را دارد،
و می تواند به آتوم معرفت یابد.
دیگری به سبب انقلاب آسمان ها 
در آدمی پدید می آید.

آدمی، خدایی ترین همه موجودات است،
در میان همه موجودات زنده ،
آتوم تنها با وی جمع می آید-
در رویاهای شب فقط با وی نجوا می کند،
برای او از آینده خبر می دهد،
در پرواز پرندگان ،
در اندرون حیوانات ،
و نجوای بلوط.

همه دیگر موجودات زنده 
فقط در یک بخش از کیهان به سر می برند –
ماهیان در آب،
حیوانات بر خاک،
پرندگان در هوا.
آدمی در همه عناصر رخنه می کند.
با حس شهودش
حتی آسمان ها را به مشت خویش دارد. 

بی محابا سخن بگویم،
موجودات انسانی فراتر از خدایان آسمان هایند
یا لااقل با آنها برابرند-
زیرا خدایان هرگز 
از محدودیت های سماوی خویش در نمی گذرند
و به روی زمین هبوط نمی کنند 
اما آدمی به آسمان ها می خرامد

و بالاتر نیز می رود 
بی آنکه از زمین بیرون رود چنین می کند
چه وسیع است پهنه ای که 
فدرت وی فرا می گیرد.

بنا بر اراده آتوم ،
نوع بشر موجودی مرکب است
از الوهیت و میرایی.
او فراتر از هر موجودی به کل باقی است. 
آدمی یک اعجاز است،
صاحب شرف و حرمت است.
او حائز اوصاف خدایان است، 
تو گویی که چون یکی از آنان است. 
او خویشی با خدایان دارد 
زیرا که می داند 
از همان سرچشمه نشات گرفته است.
او چشمان را به سوی آسمان ها برمی گشاید
و به زمین زیرین می نگرد.
او از میانگی این موهبت برخوردار گشته است. 

او به هر چیز فروتر از خویش عاشق است،
و هر چه فراتر از اوست، بر او عاشق است. 
دلگرم از الهی بودن خویش،
او از سرنوشت منحصرا انسانی خویش رها می شود. 
او به همه چیز دسترسی دارد.
تیز بینی اوست 
که به ژرفای دریا می رود. 
آسمان دیگر بسی فراتر از او نیست.
زیرا عقل وی به آن در می رسد. 
حدت ذهنش به عناصر رخنه می کند.
هوا نمی تواند مکاشفه ذهنی وی را 
با غلیظ ترین مه ها مغشوش کند. 
زمین با گردها و غبار بوته زار خویش
نمی تواند مانع او گردد.
آب های ژرف نمی تواند بصیرتش را تیره و تار نماید. 
زیرا انسان همه چیز است. 
انسان همه جا هست. 

انسانی که نه تنها نور حیات الهی را می گیرد
بل آن را بازتاب نیز می دهد.
او نه تنها به نزد خداوند می رود،
بل خدایان را نیز می آفریند.
درست مانند آتوم که اراده کرده است 
تا انسانی باطنی 
همانند خویش بیافریند. 
به همین شکل ما نیز بر روی زمین، خدایان را 
یا تصویر انسانی خویش می آفرینیم.
آیا این شایان شگفتی نیست؟

پس سه چیز وجود دارد-
آتوم، کیهان، انسان.
آتوم بر کیهان محیط است.
کیهان بر انسان محیط است. 
کیهان پسر آتوم است.
انسان پسر کیهان است.
و به تعبیری فرزند ارشد آتوم است.
آتوم از آدمی غافل نمی شود،
بل بر او معرفت کامل دارد،
همچنان که می خواهد آدمی بر او معرفت یابد
زیرا تنها مقصد انسان و رستگاری این است-
صعود به آسمان و
معرفت به آتوم.
پاسخ
 سپاس شده توسط Shervin_ST
آگهی
#2
تولد دوباره

هیچ کسی نمی تواند به رستگاری رسد
مگر آنکه از سر نو به دنیا آید.
اگر بخواهی تا بار دیگر متولد گردی
خود را پاک کن و بپیرا
از شدائد واهی عالم مادی.
نخستین آنها جهل و غفلت است.
دومی قصه و اندوه است. 
سومی فقدان خویشتنداری است. 
چهارمی امیال نفسانی است. 
پنجمی ظلم و بیداد است. 
ششمی حرص و آز است.
هفتمی فریب و اغواست.
هشتمی حسادت است.
نهمی خیانت است.
دهمی خشم و غضب است. 
یازدهمی ناشکیبایی است. 
دوازدهمی خباثت و بداندیشی است. 

ذیل این دوازده مورد هزاران مورد دیگر است
که انسان را در بند می کشد
در حبس جسم و تن
تا از شدائدی رنج برد که بر وی بار سنگینی است. 
ولی با لطف و رحمت خداوند 
از جمله این ها می توان رها شد
و به جای آنها، معرفت و ادراک نهاد.
این ماهیت تولد دوباره است.
پاسخ
 سپاس شده توسط Shervin_ST


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  درس‌هایی از سوزان سانتاگ برای بهتر نوشتن_ نکته نویسندگی
  برگزیره های کتاب "دروغ هایی که به خود می گوییم | جان فردریکسون"
  کتاب هایی از حقایق تکان دهنده سیاست و تاریخ
  گزیده شعر شاعران رمانتیسم ایران / فریدون توللی
  نویسنده هایی که نمی توانند بدرد بخور بنویسند!
Star کتاب‌هایی از هدی صابر و نویسنده «دنیای سوفی»
Star کتاب‌هایی درباره فلسفه هابز، دکارت و چامسکی!
Question «خواندن متون ادبی به چه کار علوم انسانی می‌آید؟»
Sad محفل‌هایی که فضا را مسموم کرده‌اند
Thumbs Up کتاب‌هایی درباره «اَبَرتروریسم» و «هشت زن»

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان