امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نگاهی به Watchmen؛ چرا کمدین گریان بود!

#1
«چه بلایی سر ما آمده؟ چه بلایی سر رویای آمریکایی آمده؟ شوخی میکنی، نه! این رویا به حقیقت پیوسته!»

جمله‌ی بالا، دیالوگی بین کمدین و دی ایلو میباشد، دیالوگ‌هایی از شخصیت کمدین با بازی “جفری دین مورگان”، فیلم «واچمن» آخرزمانی تیره و تار است. این فیلم جهانی تلخ است که بیشترین انطباق‌پذیری با واقعیت‌های امروزه دارد. فیلم پر از فلسفه و اندیشه‌های روانکاوانه میباشد که همگی به قلم نویسنده‌یِ کتاب مصور آن، “آلن مور” در آمده است. زک اسنایدر نیز که با فیلم «طلوع عدالت» شدیدا زیر سوال رفته، در حقیقت «واچمن» را با درجه‌یِ سطح کیفی “خارق‌العاده” فرم داده است.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نگاهی به Watchmen؛ چرا کمدین گریان بود! 1

حس و حال یا اتمسفر فیلم «نگهبانان» بیشترین شباهت را به فیلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» دارد و برخورد فیلم تماما آخرزمانی است، اگرچه در محتوای فیلم واچمن، همه چیز باید آخرزمانی باشد ولی در طلوع عدالت و وجود چنین فضاسازی اصلا ضروری نبود. با گذر از تمامی مقایسه‌ها، فیلم توسط شخصیت «رورشاخ» روایت میشود که همه چیز برگرفته از خاطرات روزنامه او تصویرسازی و روایت شده است. (شروع و پایان فیلم با یک دیالوگ آغاز میشود که نشانی زیبا از بیان حقیقت و وجود ذات همیشه گناهکار و پرآشوب انسان‌هاست حتی اگر در این بین صلحی موقت ایجاد شود)

مفاهیم فیلم بیشترین شباهت را به ساخته آقای اسکورسیزی، «راننده تاکسی» دارد، یا حداقل شخصیت راوی داستان، بیشترین شباهت را به “ترویس بیکل” دارد و هر دو شخصیت به فروپاشی روانی رسیده‌اند و در حالی با فساد مبارزه میکنند که، خودشان از داخل نابود شده‌اند و جنایت‌های «هلز کچین‌ وار» کل نیویورک، رورشاخ را دیوانه کرده است، البته اگر هر شخصی نیز آن اتفاقاتی که رورشاخ دیده بود را شاهد باشد، روانه تیمارستان خواهد شد، نمونه بارز آن، دزدیدن کودکان و خوراندنشان به سگهاست. سوالی که مرکزیت در چنین سکانس و اتفاقاتی مرکزیت پیدا میکند، آن است که؛ جایگاه انسانیت کجا قرار دارد؟ هویت داستانی فیلم واچمن در سال‌هایی روایت میشود که ما آن را تحت “جنگ سرد” میشناسیم، درگیری بزرگ بین شوروی و آمریکا در جریان است، که مردم آن زمان را، زیر سایه همیشگی جنگ قرار میدهد. خبرهای روزانه تلویزیون با گمانه‌زنی از حمله شوروی به آمریکا شروع میشد و دنیای آلن مور در «نگهبانان» آنچنان تیره و تار است که فیلم بیشتر بر اصول فکری شخصیت “کمدین” میچرخد، اینکه زندگی بیشتر “شوخیِ کشنده” است و ذات فاسد انسان‌ها قابل تغییر نیست و قهرمانان تنها برای خالی کردن فشارهای درونی و درک ناشی از این فساد، دست به کار میشوند و کتک‌کاری میکنند، در غیر این صورت، واژه تغییر در دنیای کمدین وجود ندارد یا با مرور زمان، رنگ باخته است. تفکر کمدین بیشتر شباهت را، به شخصیت جوکرِ فیلم شوالیه تاریکی ساخته کریستوفر نولان دارد. آلن مور بیشتر تلاش کرده تا خستگی و ناراحتی پایانی کمدین را آسیب زننده منعکس کند. در فیلم به مراتب درجه نابودی درونی شخصیت کمدین، کمی قبل‌ از مرگش، اشاره میشود، این که او گریان نزد دشمن قسم خورده خود، “مولوچ” میرود و با حرف‌هایی نامشخص، از بدبختی فکری‌اش میگوید، از اینکه تمام این مدت به بی‌راه رفته بود و آن کدُی که سال‌های سال به آن عمل میکرد، عملا وجود ندارد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نگاهی به Watchmen؛ چرا کمدین گریان بود! 1

کمدین داستان آلن مور، با اینکه به پوچی و تغییر نکردن ذات انسان‌ها به یقین رسیده است، همچنان در عمق وجودش، به وجود قهرمانان در جهت نیازمندی جامعه، باور دارد، به بیان بهتر، کمدین معتقد است که باید قهرمانان با ریشه‌های بهتر کردن جامعه، وجود داشته باشند یا حداقل قهرمان باشند و خط فکریشان را هرگز فراموش نکنند! گریه‌های کمدین، از واقعیتی ترسناک منشا گرفته است، او در نهایت متوجه میشود که حتی قهرمانانی که او روزی سراغ داشت نیز، برای بهتر کردن بشر، سعی در نابودی عده‌ای دیگر دارند. این حقیقت خواه و ناخواه تلخ و زننده است و بیشتر تفکرات نیمه نیچه‌ای را تداعی‌گر میشود. اینکه برای صلح و بهتر شدن جهان، نیاز به نابودی و از بین بردن ابتدای آن تمدن است. در پشت تمامی گریه‌ و نگاه‌های فلسفی یا پرمعنای فیلم، شخصیت متکبر و آرام، “اُزیماندیاس” قرار دارد که زمینه‌های علاقه او به فراعنه مصر سبب شده تا خود را در حبابی تحت عنوان “منجیِ بشریت” متصور شود. او معتقد است که باید از قدرت ناخواسته دکتر منهتن که خودش اصلا نمیداند باید با آن چه کند، برای نجات انسان‌ها استفاده کرد!

به گفته شخصیت اُزیماندیاس، هولوکاست مدرن او به معنایِ، “مرگ میلیون‌ها نفر در جهت نجات جان میلیاردها انسان دیگر” میباشد، اگرچه این تفکر خیرخواهانه به نظر میرسد ولی باید دانست، ویدت یا اُزیماندیاس، متاثر از رامسس دوم است و بسیار فراعنه‌وار رفتار میکند و همانطور که فراعن مشهور مصر خودشان را خدای ملت میدانستند و سرنوشت آنها را خودشان تعیین میکردند، ویدت نیز این حق را در خود میبیند تا سرنوشت بشر و تمامی انسان‌هایی که بر روی کره زمین قدم برمیدارند را رقم بزند.

گریه‌های کمدین از جایی منشا میگیرد که او شاهد است، چگونه ویدت به عنوان باهوش‌ترین شخصیت گروه مبارزه با تبهکاران، برای نجات انسان‌هایی که هرگز خودشان قرار نیست، سرنوشت‌شان را تغییر دهند، دست به جنایت میزند. همانطور که گفته شد، کمدین به این موضوع باور دارد که، انسان‌ها قابل تغییر نیستند ولی اگر روزی در ذات آنها تغییری ایجاد شود، همه چیز دگرگون خواهد شد! تنها، خواسته‌یِ آنها مهم است، بشر باید بخواهد تغییر کند تا تغییری حاصل شود! ویدت با تفکرش به کمدین میفهماند که، بشر ذاتش تغییر پذیر نیست و نخواهد بود و هیچ نقشه‌ای از جنس مبارزات خیابانی، نمیتواند آنها را نجات دهد ولی با کشتن عده‌ای و ایجاد درس ابرتی از نوع ترس برای باقی‌ماندگان، میتوان این همبستگی را در آنها ایجاد کرد، اینکه به خودشان بیایند و همه‌ی وجودشان را برای ایجاد صلح بکار برند و سرنوشت آن عده انسان‌های کشته شده را فراموش نکنند.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نگاهی به Watchmen؛ چرا کمدین گریان بود! 1

اگرچه هر دو تفکر ناقص است ولی جهانِ مور آنقدر خشن و تیره است که هیچ جایی برای قهرمانان نیست، به طوری که، روزی این شخصیت‌های نقاب‌زن، دوست و یاور پلیس‌های شهر بودند و عکس‌هایشان با پلیس بر روی تیتر روزنامه‌ها بود ولی روزی دیگر، اف بی آی در تلاش است تا آنها را دستگیر کند، اگرچه دلیل این حکم، قتل است! قتل‌هایی که نقاب‌زنها انجام داده‌اند، اما داستان با ریشه‌های تلخ معرفی میشود. آن روزهایی که قهرمانان با پلیس عکس میانداختن، بیشتر بازیگران تاتئری بودند که هیچ دشمنی را از بین نبرده بودند، چرا که ذات انسان‌ها تغییر نکرده بود، همه چیز بد و بدتر شد، و شخصیتی مثل رورشاخ که از تفکری واحد منشا گرفته است، نمیتواند این همه سیاهی را تحمل کند و تبدیل به تراویس بیکر میشود، که اون نیز با گذر زمان و مشاهده سیاهی و تیرگی‌های شهر و اتفاقات شبانه، به زوال روانی کشیده میشود.

سایه تاثیرگذار و بزرگ تفکرات جوکر در فیلم اسنایدر موج میزند، هنر اسنایدر در بیان دقیق این تفکرات است. میتوان گفت، اسنایدر با پرونده سینمائی عجبیش، «واچمن» را دقیق و مو به مو، همانند کتاب مصور اصلی‌اش ساخته و بیشتر فیلم خود را به عنوان اثری دیالوگ محور معرفی کرده است البته فراموش نکنیم که فیلم «واچمن» متشکل از داستان نگهبانان و کتابی گرافیکی است که توسط پسری سیاه‌پوست خوانده میشود. کتاب مصور با عنوان «داستان کشتی‌های سیاه» مروری خشن و متناسب با لحن فیلم است که به زوال روانی کاپیتانی مشکوک میپردازد که در نهایت این زوال ذهنی، روحش به گناهی نابخشودنی آلوده میشود و در پایان این روح آلوده را به شیاطین میسپارد. این انمیمیشن هیچ ارتباطی با داستان فیلم ندارد و تنها نسخه‌ای جذاب از کتابی است که پسر بچه داستان‌های مور میخواند و از هر قهرمانی دوری میکند و به نوعی مور در تلاش است تا هلز کیچن خود را پر از قهرمانان خسته کننده، متصور شود که سبب روی گردانی مخاطبان کامیک به نوشته‌هایی بی‌معنا میشود.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نگاهی به Watchmen؛ چرا کمدین گریان بود! 1

«واچمن» در زمانی ساخته شده بود که کمپانی‌های بزرگ سینمائی، چمانشان چندان به پولسازی از طریق چنین فیلم‌های اقتباسی نبود و کارگردانان نیز با حوصله و صبر، آثار مناسب‌تری را روانه میکردند. اسنایدر در فیلم «نگهبانان» به جهت بیان دقیق بسیاری از اِلمان‌های کامیک اقتباس شده، موفق عمل کرده است، که البته فیلم او به جهت مبارزه با کلمات کمتر حس و حال اکشنِ پُر زد و خُرد را دارد و مدت زمان سه ساعت و سی و پنج دقیقه فیلم او (نسخه بدون حذفیات)، برای آن دسته دوست‌داران فیلم‌های اکشنِ پرُ زد و خرد کسل‌آور و فاقد اهمیت است ولی آنهایی که با فیلم‌های از جنس، “شوالیه تاریکی” و مکالمات دیوانه‌واری همچون بتمن و جوکر به وجد آمدند، واچمن برایشان بهشتی چندساعته میباشد. البته اسنایدر فیلمش را تمام و کمال و بدون دستبردهای نساخته، به طور مثال رنگ بندی فیلم بر اساس طیف، “بنفش، نارنجی و سبز” است که مخصوصا در سکانس سقوط شخصیت کمدین به وضوح و افراطی قابل مشاهده است.

البته زیر سوال بردن‌های اسنایدر نسبت به شخصیت فرعونی مسلک فیلم، یکی از تغییرات عجیب فیلم با کارگردانی او بوده. شخصیت، “اُزیماندیاس” که با محوریت فکری رامسس دوم معرفی میشود، با طراحی لباس‌اش پوزخندی به اسطوره‌شناسی‌های فرعون‌وارانه و پادشاهی‌ شکل زده، که اگرچه چندان به چشم نمی‌آید ولی قابل توجه است. دست آورد فیلم «واچمن»، تفکر در موضوع ذات انسانی میباشد و اینکه چگونه میتوان عدالت را برای همه برقرار نمود! برای برقرای عدالت باید جای کدامین شخصیت بود؟ چرا که در فیلم واچمن، شخصیت مثبت و آرمانی دیده نمیشود، هر یک از شخصیت‌ها از مشکلات خاصی رنج میبرند. «واچمن» موفق‌ترین فیلم با اتمسفر آخرزمانی و سایه تفکرات جوکر نسبت به ذات پلید انسانی میباشد که نقش قهرمانانی تکمایل نیافته در نجات بشر را نشان میدهد.
منبع: فیلمجی
.La mort est le remède
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  نگاهی دیگر به کرونا به بهانه مستند"لمس مرگ"/کسانی که "مرگ"برایشان عدد نشد!
  نگاهی به سرنوشت شوم بازیگران « Glee » به بهانه مرگ ناگهانی نایا ریورا
  برادران مارکس، کمدین های خانوادگی
  نگاهی به ملک الموت، گم شدگانِ جاده تقدیر
  نگاهی به Sex, Lies And Videotape
  نگاهی به وضعیت مدل هایی که به سینما وارد شده اند
  کمدین مشهور ژاپنی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت
Video سریال Watchmen در زمره آثار Limited Series قرار گرفت
  نگاهی به عوامل موفقیت هالیوود از زمان تاسیس تا زمان حال + تصاویر
  فصل دوم سریال Watchmen احتمالا ساخته نخواهد شد

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان