امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ازدواج دختر13ساله با پیرمرد78ساله!

#1
دختر سیزده ساله ای که به عقد دائم پدربزرگ 78 ساله من درآمده بود، آن روزها فقط یک کودک بود. کودکی که نیاز به بازی و بپر بپر داشت، نیاز به دویدن و سرک کشیدن داشت، کودکی که کودکی اش زیر سنگینی سایه مرد78 ساله نابود شد.

ازدواج دختری که هنوز دلش حال و هوای کودکی داشت

ده ساله بودم که کتایون با پدربزرگم ازدواج کرد. عاشق این بودم که بروم روستایمان و با کتایون بازی کنم. آخر کتایون همه اش سه سال از من بزرگتر بود. اوایل نمی فهمیدم چی به چیست. هر روز صبح می رفتم در اتاق کتا را می زدم و می گفتم کتا بیا بریم دیگه! همه کتایون را کتا صدا می زدند.
پدربزرگم می گفت:کتا باید غذا درست کنه نمیاد. و من از لای در اتاق می دیدم که کتا یواشکی چشمش به در است و دارد زیر گاز پیک نیک را کم می کند که تخم مرغ صبحانه پدربزرگم نسوزد. بعد از ساعتی کتا می آمد. با هم می دویدیم و از راه پله ای که به پشت بام راه داشت بپربپر راه می انداختیم. کتا دوست داشت که از بالای پله های بزرگ بپرد روی پله های پایینی و این طوری خودش را شجاع و قوی نشان بدهد. بعد می رفتیم روی پشت بام و از آنجا خانه ی خاله ام را سرک می کشیدیم و به سکینه دختر خاله ام علامت می دادیم که بیا زیر درخت کُنار. وای از آن لحظه ای که خاله ام ما را روی پشت بام می دید. فریادش به آسمان می رفت که:کتا خانم زن گنده ای شدی رو پشت بوم دنبال بازی ای؟ و من با خودم می گفتم کتا که فقط سه سال از من بزرگتر است چرا نباید بازی کند!
ازدواج دختر13ساله با پیرمرد78ساله! 1
ازدواج دختری 13 ساله با پیر مرد 78 ساله

بعد دوباره پله ها را ابزار بازی خود می کردیم و با پریدن و سر و صدا می آمدیم توی طارمه خانه. کتا می رفت از توی اتاق خودش و پدربزرگم دوتا کشک می آورد و این می شد که من و کتا ساعتی مشغول این دوتا کشک می شدیم در طارمه خانه. پدربزرگم به کتا می گفت جایی نرو. توی همین طارمه بازی کنین. و من نمی فهمیدم که کتا چرا به پدربزرگ من نمی گفت بابابزرگ و می گفت آقا!
با کتا می رفتیم زیر درخت توت وسط حیاط و از مَشک های آبی که زیر آن بود لیوانی آب خنک می خوردیم و همان جا می نشستیم و تصمیم می گرفتیم بازی بعدی مان چه باشد. هنوز تصمیم مان قطعی نشده بود که زن دایی ام می آمد و با خنده و مسخره می گفت:بیاه! زن … فلانی را ببین داره خاله بازی می کنه! بلند شو برو ناهار شوهرت را درست کن! بعد نمی دانم چرا اسم روستای زادگاه کتا را می آورد و می گفت اینها همه شان به نفهمی و ساده لوحی معروف اند. کتا خجالت زده گوشه ی روسری را جلوی دهانش می گرفت و با سری کج به سمت اتاقشان روانه می شد. من به خاطر ناراحتی کتا و به هم خوردن بازی مان، بغضی پر از خشم وجودم را می گرفت که چرا هیچ کس نمیذاره من و کتا با خیال راحت بازی کنیم؟ چرا همه به کار کتا کار دارند؟ زن دایی که متوجه صورت خشمگین من می شد می گفت:دختر شهری بیا غذات رو بخور وقت ناهاره. من هم توی دلم می گفتم:لازم نکرده به من ناهار بدهی، بازی مان را به هم نریز.
حالا که به آن روزها فکر می کنم می فهمم چرا کتا عاشق بازی بود. چرا از پدربزرگم می ترسید و از او فراری بود حالا می فهمم که چرا کتا …
کتا دختر سیزده ساله ای که به عقد دائم پدربزرگ 78 ساله من درآمده بود، آن روزها فقط یک کودک بود. کودکی که نیاز به بازی و بپر بپر داشت، نیاز به دویدن و سرک کشیدن در کوه و دشت داشت، کودکی که کودکی اش زیر سنگینی سایه پدربزرگ هفتاد و هشت ساله ام نابود شد.
ازدواج دختر13ساله با پیرمرد78ساله! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ . ، why lie
آگهی
#2
این داستانه یا واقعیه ؟
بانویی از جنش تابستان کوچه شهریور پلاک 23
اینجا دنبال من بگرد
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ازدواج اجباری دختر 9 ساله با سگ!
  التماس دختر 16 ساله برای ازدواج با دوست پسرش (عکس)
  شرط عجیب عروس برای ازدواج با نامزدش
  ازدواج بچه های 10 تا 15 سال +عکس با بچه هایشان
  عکس حلقه ازدواج این خانم سوژه خنده شد
Heart بانک ها همچنان اقساط وام ازدواج را کسر می کنند!
  ازدواج کرونایی در حضور ماکت‌های مقوایی
Exclamation ازدواج دختر جان کری با این مرد ایرانی + عکس
Sad ѽده ها هزار دختر عاشق ازدواج بااین مرد هستند+عکس ѽ
  ازدواج خواهر و برادر+عکس

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان