امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

متن پاییزی

#1
Sad 
اولین جمعه ی پاییز بود...

خوب میدانست من عاشق این فصلم!

سه روز از دعوای کودکانه مان میگذشت!

سه روز بود یک کلمه هم حرف نزده بودیم.

سه روز بود هر یک ساعت یک بار زنگ میزدم به نزدیک ترین دوستش و آمار تمام رفت و آمدهایش را میگرفتم... .

سه روز سکوت بی سابقه بود برای کسی که هر دو دقیقه یکبار با بهانه های خنده دار زنگ میزد و سوالی صدایم میکرد تا جوابِ جانم نفس بشنود!

من هم از قصد در این سه روز هیچ تماسی نگرفتم که دل دل کند برای بغل کردنم.

از قصد به دیدن اش نرفتم که از این انتظار، بوسه ای بیست ثانیه ای حاصل شود...!

از آن بوسه هایی که تا بند آمدن نفس، لبهایش جدا نمیشد!

اولین جمعه ی پاییز بود...

دیگر طاقتم طاق شده بود از این دوری و داشتم موهایش را از قاب عکسی که در آغوشم بود بو میکشیدم که تلفنم زنگ خورد... .

نزدیک ترین دوستش بود

صدایش لرز داشت

هی قسم می داد که آرام باشم و بعد از کلی مِن و مِن کردن گفت:

نیم ساعت پیش دیدمش که دست غریبه ای رو گرفته بود و به فلان کافه رفت....!

گفت و لابه لای قسم دادن هایش گوشی از دستم افتاد.

اصلا نمیفهمیدم چه شنیده ام

دو سه باری محکم به خودم سیلی زدم که بیدار شو اما این کابوس را در بیداری میدیدم نه خواب!

دلیل سه روز بی تفاوتی اش برایم روشن شده بود... .

با دست و پایِ کرخت راهیِ کافه شدم.

فقط میخواستم ببینم این غریبه کیست ؟

میخواستم ببینم این غریبه اندازه ی من او را بلد است؟!

این غریبه وسطِ حرف هایش یکدفعه مکث میکند که بگوید الهی فدای آرامشِ چشمانت شوم؟

این غریبه....!

به حال جنون سمت کافه میرفتم

به حال دیوانه ای که دویده بود و نفسش بالا نمی آمد!

چند قدم مانده بود برسم اما قلب و دست و پا یاری ام نمیکرد... .

کشان کشان و با چشمانی نیمه باز وارد کافه شدم که ناگهان همگی جیغ کشیدند و مواجه شدم با کِیکِ بزرگی که روی آن نوشته بود اولین جمعه ی پاییزمان مبارک جانا... .

و بعد هم همان آغوش و بوسه ی ناشی از انتظار رخ داد!

میدانست عاشق پاییزم و میخواست اولین جمعه ی پاییزیِ با هم بودنمان را جشن بگیرد!

.

.

حالا اولین جمعه ی پاییز است جانا... .

از آخرین حرف هایت که به تنهایی ام ختم شد، چند ماه و چند روز و چند ساعت میگذرد

اینبار قهرت خیلی طولانی شده عزیزم!

اینبار کنج اتاق، قاب عکس ات مرا در آغوش کشیده و در انتظار غافلگیری ات ثانیه ها را میشمارم!

نمی دانم کجا و با کدام غریبه جشن پاییز گرفته ای

اما میخواهم راهی کافه شوم

با همان حال پریشان

با همان حال پریشان...!متن پاییزی 1
گاهے اوقات سخت مے گذرد ، ولے مے گذرد.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه ظرف خوشگل تنها با بادکنک چسب چون و برگ پاییزی مصنوعی خیلی جالبه حتما ببین
  ست پاییزی به سبک جنیفر لوپز نظر یادت نره
  اشعار زیبای پاییزی
  وقتی برگ های پاییزی را زیر پایت له میکنی،یادت نره روزی بهت نفــــ♥ــس میدادند
  مدل های جدید و شیک مانتو پاییزی
  متن موسیقی بارون پاییزی از سیروان خسروی
Photo ست لباس پاییزی دخترانه(ورود پسران ممنوع)
  مدل های پاییزی لباس زنانه و دخترانه ۲۰۱۲
  جدیدترین مدل لباس پاییزی 91

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان