امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عاشقانه پستچی.

#1
Heart 
چهارده ساله کـه بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم ونامه را بگیرم ، او پشتش بـه مـن بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آن قدر حالم بد بود کـه بـه زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.



ازآن روز، کارم شد هرروز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه هاي سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هرروز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،کـه او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و مـن یک لحظه نگاهش کنم و برود. تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح کـه می شد، می‌دانستم همین حالا زنگ می زند!



عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا این‌کـه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا کـه دید زیر لب گفت: دخترۀ بی حیا. ببین با چـه ریختی اومده دم در! شلوارشو! متوجه شدم کـه شلوارم کمی کوتاه اسـت. جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود. آن قدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم کـه نفهمیدم پیک آسمانی مـن ، طرف را روی زمین خوابانده و با هم گلاویز شده اند!



مگر پیک آسمانی هم کتک می زند؟مردم آن ها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.مو هاي طلاییش هم کمی خونی بود. یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ي شاکی، گونه اش را گرفته بودو فریاد می زد. مـن هم از ترس در را بستم. احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم! روزبعد پستچی پیری آمد، بـه او گفتم آن اقای قبلی چـه شد؟



گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد. بـه خاطر یک دعوا! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر مـن دعوا کرد! کاش عاشقش نشده بودم! ازآن بـه بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در می شنوم ، بـه دخترم می‌گویم: مـن باز می کنم! سالهاست کـه با آمدن اینترنت، پستچی ها گمشده اند. دخترم یکروز گفت: یک جمله عاشقانه بگو لازم دارم. گفتم:چقدر نامه دارید. خوش بـه حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام!



سپاس فراموش نشه
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان