نظرسنجی: ادامه بدیم؟خوب بود؟
بلی
نچ
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان من خوش شانس ترینم -ارمی ها بیاین-BTS

#1
سلام به دوستانی که دارید این رمانو میخونید.امیدوارم خوشتون بیاد.
ژانر این رمان:طنز -عاشقانه- تخیلی
رو این حساب میگم تخیلیه که بی تی اس توشن Wink
و اینکه بگم چیزایی که تو این رمان هست بعضیاش اصلا ممکنه تو ایران یا حتی جهان نباشع و بعضی از کلمات اصطلاحات تخیلی هستن.


به نام خدا

نام رمان:من خوش شانس ترینم

از دانشگاه زدم بیرون.با فاطمه و پریا رفتیم سمت ماشین پراید خوشگلم.از دور سوییچ رو زدم تا باز شه.فاطمه:یه جور ژست مییگیره انگار بنز داره!خوبه پرایده ها!
من:میزنم فکتو میارم پایینا!دلت میاد به نانازم اینطوری بگی؟منو این ناناز خانم چه سفر هایی که باهم نرفتیم.
پریا:از کجا فهمیدی خانمه؟ من:چون که سفیده! پریا:چه ربطی داشت؟
من:اه ولکن دیگه!راستی بچه ها به نظرتون اون مغازه بازه؟
فاطمه:کدوم؟بی تی اس فروشیه؟
خندیدم.من:حداقل بگو خنزر پنزر های بی تی اس.بی تی اس فروشی؟والا اگه همچین مغازه ای وجود داشت که من باید نماز شکر میخوندم.
پریا:وای واقعا ای کاش بود.ساعت چنده راستی؟
فاطمه:ساعت......5:30
من:به نظرتون بی تی اس فروشیه بازه؟به قول فاطمه. (و مردن من از خنده)
پریا:اینم اسکل شد رفت.
من:حالا اگه پایه اید بریم یه سر بزنیم.راستی من چون راحت نیستم بعد دانشگاه مقنعه سرم باشه همیشه 3 یا 4 تا شال تو ماشین میذارم.هر کدومتون یه دونه بردارید بپوشید.
شال هامون رو پوشیدیم و پیش به سوی بی تی اس فروشی!

...........
راستی یادم رفت معرفی کنم.بنده اوا علیزاده هستم.20 سالمه .3 سالی میشه که طرفدار پرو پپا قرص گروه بی تی اس هستم.کل اتاقم پر از پوستر و بیلبیلک و خنزر پنزر های بی تی اسه.به قول مامانم:اینا چه ژیگولن!(ژیگول یه اصطلاحه به معنای خیلی خوشگل و تو دل برو)خلاصه که من هر موقع عکس اینا رو میبینم میرم تو هپروت که مثلا حالا بایس عزیزم تهیونگ عاشقم شده و حالا میخوایم ازدواج کنیم.
میدونم خلم به روم نیارید.راستی الان دارم کامپیوتر میخونم ولی دارم یه کتاب علمی در باره تاریخ همم مینوسم.
……………

ماشین رو پارک کردیم و وارد پاساژ شدیم.سوار اسانسور شدیم و طبقه 3 رو زدیم.
بدو بدو رفتیم سمت فروشگاه.(چند سالته عمویی؟)رفتیم تو مغازه.پارسا(یکی از فن بوی های خفن بی تی اس و یکی از دوستای خفنم که مامانمم میشناستش و یه نسبت فامیلی دور با هم داریم.) هواسش به چند تا جعبه و پشتش به ما بود.اروم اروم رفتم پشتش و یهویی جیغ زدم(عادتمه.فکر نکنید مریضما):پارساااااااا .پوستر جدید اوردی؟
پارسا چرخید سمتم در حالی که عین دخترا نفسشو داد بیرون گفت:سکتم دادی!بابا بخدا هیچی جدید نیاوردم.روانیم کردی!
من:وا پارسا!بی تربیت!راستی ارمی بمب نیاوردین؟عموت کو؟
پارسا:عموم تو انباره!
رفتم تو انبار و صداش زدم:عمو مسعود!(پسر دایی مامانم میشه)
عمو مسعود:تویی اوا؟خوش اومدی!
من:سلام عمو چه خبرا!چیز میز جدید نیاوردی؟
عمو مسعود:نه راستش ولی اون جامدادی هایی که تموم کرده بودم رو دوبارهاوردم.
من:حالا نیاز نیست.خوب کاری با من ندارید؟منو دوستام میریم یه گشت تو پاساژبزنیم.
عمو:نه عزیزم برو.سلام منم به مادرت برسون.
خداحافظی کردیم و رفتیم تو پاساژتا با دخترا یه دور بزنیم.
داشتیم میرفتیم سمت روسری فروشی که یه نفر بهمون تیکه انداخت.و از اونجایی که من عادت دارم سر خودم غیرتی شم برگشتم و دیدم چند تا پسر جلف تیتیش مامانی که به نظر میومد 15 سالشون بیشتر نیست.
من:الان توی بچه قرتی با من بودی؟
یکیشون:اره عجقم.شمارهتو میدی؟
من:به یه شرط.
ذوق زده شد و گفت:چی؟
من:اگه مشقاتو نوشته باشی اصلا رل که هیچ .....زنت میشم.!
اون:اه بی مزه!
رفت.
پریا:وای اوا خیلی خفن بودا!
من:حالا بیاین بریم.این روسری هارم ول کن یه روز دیگه میایم.قبول کردن.رفتیم سوار ماشین شدیم.
.........
10 روز بعد

یوهو امروز جمعس.!الان من کنار پریا و فاطمه کپیدم دارم با گگوشیم ور میرم.این دو تا منگل هم خوابن!ساعت 10 صب میباشد.
مردم صبح جمعه پامیشن میرن و کوه و گردش.اونوقت این دو تا شنقل هنوز خوابن!اسیر شدیم این وقت روز.گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم اومدم با ندا جون(ندای درون)یه جلسه بزارم درباره موضوع چگونه به صورت خرکی شنقل های عزیز رو بیدار کنیم؟
که اخرم نظر من تصویب شد.اراعه من:میتوانیم دوستانم را
او یه لگد به شکم پریا زدم.پریا:اه بمیری بزار بخوابم بابا!تازه فکر کنم جیغ دونمم پاره شد.
خندیدم که فاطمه با صدای گرفته گفت:باز خوبه جیغدون پریا پاره شد .وگرنه کر میشدیم.
پریا شروع کرد به جیغ جیغ کردن.که گفتم:فکر کنم با این کارم جیغدونت رو تقویت کردم.
حالا پاشید بی مغزا!بیاین یه صبونه ای چیزی بخوریم .پریا:خفه بمیر بابا!
من:پاشید دیگه!
فاطمه در حالی که گیج بود و یکم تلو تللو میخورد رفت سمت دستشویی.
بعد از حدود دو دقیقه اومد بیرون.من:فاطی فکر کنم به روز رسانی شدیا!
خندید و با هم پریا رو بلند کردبم و انداختیمش رو دستشویی بیچاره رو.

انچه خواهید خواند:نشستیم رو مبل و تولوزیون رو روشن کردیم و با خبری رو به رو شدیم که حتی خوابشم شیرین بود و البته غیر ممکن.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Âɴɢ℮ℓ Evιℓ ، آرمان کريمي 88
آگهی
#2
پارت ۲

۳ تا لقمه برای هر کدوممون گرفتم و خودمو انداختم رو مبل.پریا هم با چشمای قرمز و پف کرده اومد بیرون.
من-حتما تا صب داشتی به اقاییتون فکر میکردی؟نکنه بهت خیانت کرده؟
پریا-بزنم لهت کنم؟صدرا اونقدر منو دوست داره که نخواد بهم خیانت کنه.
من-تو هم با اون نامزدت.
فاطمه-اوا جان سینگل باش و پادشاهی کن.منو تو همون سینگل باشیم بهتره.راستی وون ماهوارتون رو روشن کن سریال داره.
من-ایش بازم این سریال ترکی ها.معلوم نیست فازشون چیه از ساختن اینا.همه بچه همدیگن .همه مامان و بابای همدیگن.اصلا فازا مازا.
فاطمه-حالا اونو ول کن.اصلا بزن شبکه خبر.همین چیزه هستا اسمش چی بود؟؟.......اها بی بی سی.
من-ای خدا کشتیمون.مگه نمیگن این بی بی سی همش دروغه.؟
فاطمه-فوقش یکم میخندیم.بهتر از اخبار خود ایرانه که!تا ثابت نکنه کشورای دیگه بد بخت تر از مان ول کن نیست.
قانع شدم و زدم شبکه خبر.

این مرد.
دلار رفت بالا
سکه اومد پایین
جنگ شد.

همش تکراریه.
رفتم سمت دست شوییی.داشتم دستامو میشستم که صدای جیغ اومد.
سریع با دستای کفی رفتم بیرون.
من-چی شده؟کی مرده.
فاطمه انگار زبونش بند اومده بود به صفحه تلویزیون اشاره کرد.

خبر نگار:اولین سلبریتی های خارجی به ایران میایند.دولت ایران با درخواست ورود گروه پاپ کره ای بی تی اس البته با شرط هایی موافقت کرده اند. این گروه موفق در روز ۳۰ بهمن اولین کنسرتشون رو با حضور طرفدارانشان در تهران برگذار میکنند.اما فقط این نیست.این گروه در بیشتر کلان شهر های ایران هم کنسرت برگذار میکنند.طرفداران این گروه میتوانند برای خرید بلیط کنسرت به این ادرس و سایت مشخص شده بروند.

زبونم بند اومده بود.
به خودم اومدم:مگه میشه؟نه،!امکان نداره.
یه هو از خوشحالی جیغ زدم و پریا و فاطمه رو بغل کروم.اونام همینطور.
همینطور بالا و پایین میپریدیم.
من-امروز چندمه؟
پریا-امروز........۲۹ دی هست.
من-وای دخترا باورم نمیشه.یکماه دیگه ممکنه به ارزومون برسیم.وای خداااااااا.


انچه خواهید خواند:وارد سالن شدیم و تو جایی که برامون تایین شده بود نشستیم.

کنسرت با ورود گروه شروع شد.

نمیتونم باور کنم

سپاسسسسس
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88
#3
نظرتون درباره رمان چیه؟بده یا خوب؟
چطور تغییرش بدیم خوب میشه؟
نظرتون رو حتما بگید.
این رمان رو به دوستاتون معرفی کنید
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88
#4
از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم.
زنگ زدم به پارسا.(با همون دستای کفی)
دستامو مالیدم به لباسم تا کفاش بره.
پارسا-افتاب از کدوم ور در اومده تو بهم زنگ زدی؟
با همون لحن گریونم بهش گفتم-پارسا خبرا رو شنیدی؟
پارسا-یا خدا اوا چی شده؟چرا گریه میکنی؟نه خبری نشنیدم تازه رسیدم مغازه پیش عموم دارم کار میکنم.
من-پارسا هیچی نشده ولی فقط به این چیزی که میگم گوش کن.
من-پارسا بی تی اس میخواد بیاد ایران.
پارسا-چی نشنیدم؟
من-بی تی اس میخواد بیاد ایرانننننننن!
پارسا-اوا ببین من حوصله شوخی ندارم الانم باید برم کمک عموم.
من-پارسای خر دارم جدی میگم.تو اخبار گفتن.
پارسا-راست میگی؟ وای باورم نمیشه.وای خدا به عموم میگم هر چی خنزر پنزره برداره بیاره
وای اوا الان نمیتونم باهات حرف بزنم.


قطع کرد.بیچاره الان سکته میکنه.
من-دخترا بیاین باید بلیط بگیریم.تو اولین ردیف.
لب تابم رو باز کردم.رفتم تو سایتی که گفته بودن.تمام پولی که داشتم و برای نشستن تو ردیف اول کنسرت خرج کردم.دخترا هم همینطور.البته می ارزید.اینطوری میتونستیم تو فن ساین هم بریم.

گوشیم رو باز کردم.اینترنت و اینستاگرام داشت میترکید از این خبر..

۱ ماه بعد -یک روز قبل از کنسرت

با صدای الارم گوشیم بیدار شدم و پریدم تو دستشویی.از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم.باز خوبه فردا کنسرته.
اماده شدم و رفتم تو ماشین.وسط راه پشت چراغ قرمز توجهم به یه ون سیاه که انگار از فرودگاه اومده بود جلب شد.۱۰ نفر توش بودن.۷ نفرشون با ماسک سیاه بودن و نمیشد دیدشون.۳ نفر دیگه هم به نظر میومد چینی،کره ای یا ژاپنی چیزی باشن.
من-نکنه خودشونن؟
با چشمای اندازه هندونه زل زدم بهشون.
با صدای بوق ماشین عقبی به خودم اومدم و رفتم سمت دانشگاه.
خیلی فکرم درگیر بود.


انچه خواهید خواند:
فقط امیدوار بودم که پیشنهادمو قبول کنن.اینطوری به نفع کتابی که با فاطمه داشتیم مینوشتیم هم میشد.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88
#5
روز کنسرت

وای خدا بالاخره به ارزوم میرسم.الانم این دو تا چپل اومدن خونم .
من- دخترا پاشید اماده شید.دو تاشون سیخ نشستن.
من-ساعت ۲ ظهره پاشید.
کنسرت ساعت ۶ شروع میشد.باید بهترین لباسمو میپوشیدم.
یه هودی لش مشکی با طرح بی تی اس.یه شلوار مشکی جذب قد نود و شال مشکی.خداییش خیلی خوشتیپ شدم.
بریم سراغ ارایش.من یه خط چشم نازک که چشمای درشت و سیاه براقم رو جذاب میکر کشیدم.فر مژه زدم و ریمل رو اضافه کردم.وای خدا دلم میخواد خودمو قورت بدم.
رژ صورتی رو زدم به لبام . گونه هام و کمی روی دماغم رو قرمز کردم که خیی ناز شدم.از تو اینه نگاهی به خودم انداختم.چشمای درشت و کشیده مشکی براق.ابروی کمونی.دماغ قلمی که دوستام همیشه حصرتشو میخورن.پوست سفید عین برف.
گونه های پر.لبای تو پر قلوه ای قرمز.موهای بلند و لخت قهوه ای با چتری که به صورت گردم میومد و خیلی کیوتم (ناز)میکرد.
خلاصه که بریم بترکونیم.
دخترام اماده شدن و رفتیم سوار ماشین شدیم.وای خدا از خوشحالی الان تصادف میکنم.
اهنگ دینامیت رو گذاشتیم و صداشو تا اخر زیاد کردیم و رفتیم سمت ادرس مشخص شده.
رسیدیم.یه صف خیلی پشت یه اتاقک کوچولو بود که به نظر میومد دارن بلیط میفروشن.
بدو بدو رفتیم سمت دکه.حدود ۴۰ دقیقه منتظر بودیم تا بالاخره بلیط رو گرفتیم.یه ساندویچ سرد و نوشابه گرفتم و رفتم سمت دخترا.ساندویچ رو خوردیم و یکم فک زدیم و عقده خالی کردیم تا ساعت ۴ شد.عین این کنسرت ندیده ها(خوب ندیدم)رفتیم ت سالن بزرگ کنسرت.از خوشحالی داشت گریم میگرفت.نشستیم تو ردیف اول.اگه ته ته م(ته ته همونطور که میدونید همون تهیونگ شی هست)بخواد بیاد لبه اینجا وایسه به طور حتمی میتونم کفششو لمس کنم?(والا الان شما خوش حال نمیشید حتی اگه تف بهتون بندازن؟)
خلاصه بعد کلی جیغ جیغ و گریه کردن کگسرت با نور پردازی های خیلی جذاب شروع شد.گروهی که چند سال فقط یا رویاشون یا فیلماشون رو از پشت مانیتور میدیم الان دارم از فاصله چند متری میبینم.گروه با ابهت زیادی اومد و صحنه .
اعضا تعظیمی کردن و نامجون شروع کرد به حرف زدن البته به انگیلیسی:سلام مردم ایران و البته به طرفدارانمون.ما شنیدیم که حد اقل ۹ میلیون نفر د این کشور طرفدار ما هستن.ما درخواست دادیم و دولت شما بالاخره قبول کردن.ما خیلی از شما ممنونیم.
همه جیغ و داد کردن.صدام دیگه داشت میگرفت که شروع کردن.با اهنگ دینامیت شروع کردن.خیلی جذاب بودن.جذاب ترین کسایی که تو زندگیم دیدم قطعا همینان.همینطوری اشک میریختم و جیغ میزدم.تا اینکه طبق رسم کنسرتای بی تی اس تمام ارمیا شروع کردن به خوندن اسم اعضا در هین اهنگ:کیم نامجون-کیم سوکجین-مین یونگی-جانگ هوسوک-پارک جیمین-کیم تهیونگ-جعون جانگ کوک

وای خدا خیلی باحال بود.کلی موج مگزیکی رفتیم و جیغ و جاغ کردیم.اعضا همینطور دور استیج میچرخیدن.تازه من تونستم یه انگشت به کفش یونگی بزنم.دلتون بسوزه.
با دوستام هماهنگ شدیم وقتی تهیونگ به لبه استیج دسید بلند صداش کنیم.داشت میومد که با صدای بلند داد زدیم:کیم تهیونگ.!!
برگشت سمتمون و همینطور که با صدای قشنگش میخوند یه قلب به سمتمون گرفت.نزدیک بود غش کنم.بهترین لحظات عمرم بود.
بالاخره کنسرت تموم شد . ای کاش تا ۳ روز دیگه همینطور میخوندن.ولی حیفش .به خاطر این قواتین مسخره کشور هیچ رقصی انجام ندادن.خیلی زد تو ذوقم.ایش.
وای خدا الان باید بریم فن ساین.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88
#6
اروم اروم ما و کسایی که میتونستن برن فنساین صف کشیدیم و رفتیم سمت یه اتاق کوچیک.کمی منتظر شدیم.بعدش بهمون جایی رو راهنمایی کردن و رفتیم .باورم نمیشد.خودشون بودن.پشت میز نشسته بودن و منتظر ما ها بودن.گریم گرفت از خوشحالی.وقتی گریه میکنم چشمام یه حالت خاصی پیدا میکنه.به پلاستیک توی دستم نگاه کردم.ررای هر کدوم از اعضا یه چیزی درست کرده بودم که بهشون بدم.
نشستیم رو صندلیایی که جلوی میز اعضا گذاشته بودن.
همینطوری شر وشر اشک میریختیم.دخترا و پسرا یکی یکی میرفتن و ازشون امضا میگرفتن و باهاشون حرف میزدن.بالاخره نوبت ما شد.استرس داشتم و قلبم توپ توپ توپ توپ پشت سر هم تند تند میزد.پاهام یه زره میلرزید.
فتوکارت هایی که خریده بودم رو اماده کردم.تازه مال پارسا هم همرام بود.بیچاره نتونست بلیط گیر بیاره.
اول از همه مامان جین بود.واقعا هم خیلی هند سامه!قربوگش برم الهی.حس عجیبی داشتم.گریم شدت گرفت.با حق حق با جین سلام کردم و با خوش رویی جوابمو داد.(اینگیلیسی)فتوکارتمو دادم بهش و برام یه امضای خوشگل زد.جین:چرا گریه میکنی؟گریه نکن!لازم نیست به خاطر اینکه ما ها رو دیدی چشمای خوشگلت رو گریون کنی!

وای خدا الان غش میکنم.
با حق حق جووبشو دادم: منو تمام طرفدارای شما خیلی منتظر شما بودیم و وصلا فکر هم نمیکردیم که شما ها به کشو ما بیاین.
جین:ما اصلا خبر نداشتیم که اینقدر طرفدار داریم.!وگرنه زودتر به ایران میومدیم.اما سختی هایی هم داشتیم.
من-نظرتون درباره ایران چیه؟
جین-من خیلی درباره غذا های خوشمزتون شنیدم.و اینم بگم که کشور شما با وجود قوانین سخت خیلی کشور زیبایی هست.
به کره ای تشکری کردم و رفتم سراغ بابای گروه یا همون کیم نامجون!

اخی خدا چقد این بشر گوگولیه!‌
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88
آگهی
#7
اروم اروم رفتم جلوش.نگاهی زیرکانه بهم انداخت و لبخندی زد که دلم برای چال گونش رفت.کمی خم شدم و سلامی کردم.وای خدایا الان قلبم از جاش در میاد.ای کاش تا ابد این فن ساینه ادامه پیدا کنه.فتوکارت رو دادم بهش و امضا و بهم داد.
نامجون-از اینکه شما ها طرفدارمونید خیی خوشحاالیم.
یه هو جدی شدم و گفتم-شنیدم جدیدا کلی هیت میگیری!ببین اصلا به حرفاشون توجه نکن و بدون تعداد کسایی که طرفدارتن خیی بیشتر از هیتراس و اصلا نظر اونا ارزشی نداره!
نامجون لبخندی زد و گفت-اولین نفری هستی که اینقدر بهم امید داده.ممنونم.
خندیدم و گفتم-میشه انگشتامو بکنم تو چال لپت؟
خندش رفت هوا و قبول کرد.وای خدا
وای پوست این از مال من بهتره!
یه کارت پستال خوشگل براش درست کرده بودم رو بهش دادم که کلی تشکر کرد.من-نظرت درباره ایران چیه؟
نامجون-شما تاریخ خیلی خفنی دارید.در ظمن من کتاب ابو علی سینا رو هم خوندم و براش احترام زیادی قاعلم.
لبخندی زدم و در حالی که شر شر اشک میریختم رفتم سمت شوگا!


وای باحال ترین و خفن ترین رپر دنیا!
یه جا شنیده بودم دوست داره که درباره رپ خوندنش تعریف کنی!
سلامی کرد.یونگی-گریه،گریه،گریه!چرا اینقدر شما دخترا گریه میکنید؟اصلا درکتون نمیکنم!
خندم گرفته بود. فتو کارتم رو دادم بهش و امضا کرد.من-میخوام یه چیزی بهت بگم.
یونگی-نکنه میخوای عین ۳ نفر دیگه بهم درخواست ازدواج بدی؟
خندم رفت هوا.توجه همه به من جلب شد.ولی بعدش روشون رو برگردوندن.
یونگی-وقتی میخندی خیلی کیوت و بامزه میشی!خوب راستی چی میخواستی بگی؟
من-میخواستم بهت بگم خیلی خفن رپ میخونی!بهترین رپر دنیایی!
شوگا-ممنونم
من-نظرت درباره ایران چیه؟ یونگی-میدونی خیلی دوست دارم برم خیابان سعول!
من-راست میگی؟من تاحالا اونجا نرفتم.
یونگی-خوشحال شدم دیدمت.
من-قبل اینکه برم وایسا اینو بهت بدم.
کنجکاو نگاهم کرد.از تو کیفم یه پیکسل با طرح the best rapper بهش دادم.(یعنی بهترین رپر)
خوشحال شد و زدش به لباسش.
خدوحافظی کردم و رفتم سمت جی هوپ
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط آرمان کريمي 88


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان