امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)

#11
بقیشم بذار Sad

Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط mahkame
آگهی
#12
نهههههههه اشکان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امکان ندارهههههههه ... من جلو اون سوتی دادممممممم ؟؟؟؟؟؟؟ عرررررررر....
-نخند حالا
باز میخندید .
-درو باز کردم .. خندیدنت تموم شد بیا بالا .
اینو گفتم و سریع رفتم لباسمو عوض کردم و خونه ای که مثل بازار شام بودو تو سی ثانیه مرتب کردم . و در زد . نفس عمیق کشیدم . درو باز کردم . با دیدن من خندش گرفت و باز از خنده جر خورد . اومد تو خونه . افتاد رو مبل و بلاخره خندش قطع شد . این انقد خوش خنده تشریف داشت و من نمیدونستم؟؟؟
+رها ..
-ها؟؟؟ اول صبحی اومدی فقط بخندی؟؟؟
+اول صبح؟؟؟ نگو که تازه بیدار شدی ...
-نه بابا تازه چیه ... (یهو یه خمیازه بلند کشیدم که دهنم مثل دهن کروکدیل تا اخر باز شد )
ازون نیشخندمزخرفای خودمو زد و گفت : معلومه ...
اداشو گرفتم . چشم قره رفت و گفت : رها تو همیشه موقع ایفون جواب دادن میگی الو ؟؟
-عه .. حالا . یه سوتی دادم دیگ ... انقد نگو .
+یه سوال .. تو در یخچالو باز میکنی لابد میگی بفرمایید تو .
و باز هم شاهد از خنده جر خوردن اقا بودم . رفتم رو مبل نشستم و حوصله پذیرایی نداشتم . چشامو بستم و منتظر موندم خندش تموم شه . چون خوابم میومد . الان باید یه کرمی روش بریزم . عاها گفتم کرم . میرم کرمی که تو گلدون دیده بودم رو میگیرم میندازم رو موهای بلندش . اروم بلند شدم و رفتم سمت گلدون . بعد از کمی گشتن پیداش کردم. بدن بند بندکرم رو حس میکردم . خیلی باحال بود . ولی اگه بندازم تو چاییش بهتر میشه ها . نه نه تو قهوه اش عنکبوت میزارم . عنکبوت از کجا بیارم حالا . با همین کرم میسازیم دیگه چه میشه کرد . کرمه از اون کرم دراز کلفتا بود . اروم رفتم پشت سرش و کرمو یواش و نا محسوس گذاشتم لای موهاش . و رفتم رو مبل نشستم .
+تو گلدون چیکار میکردی .
-هیچی گِل هارو نگاه میکردم .
(این پسر هرچی بیشتر باهات اشنا میشه به عجیب غریب بودنت هم بیشتر پی میبره ها) هیس وجی الان وقتش نیس الان فقط گوش کن و یاد بگیر .
-گلدونو کار نداشته باش . اون چیه رو کلت ؟؟ همون درازه قهوه ای بلنده .
یه نگاه کلافه و لحن مسخره گفت : درازه بلنده قهوه ای ؟ فکر نمیکنی موهام باشه ؟
-نه بابا مو نازک تره این خیلی کلفت میشه .
+یعنی چی بیا برش دار .
بلند شدم رفتم سمتش . وقتش بود .
-جییییغغغغغغغغغغغ(اینطوری جیغ نزدما جیغ زدم ولی چون نمیشد نوشت اینطوری نوشتم)
با جیغم از جاش بلند شد سرشو تکون داد . ک کرم قشنگم افتاد زمین .
+چیههه؟؟؟!!! چی تو سرم بود ؟؟؟؟؟
-وااییی چه کرم نازیه .
کرم و از رو زمین برداشتم و نازش کردم . که باعث شد چشماش گرد شه و دهنش مث دهن کروکدیل باز شه .
+تو تا الان با جیغی که از ترس زدی گوشمو کر کردی بعد الان داری نازش میکنی ؟؟ چرا انقد چندشی؟؟
بدونه توجه به چرتو پرتاش کرمو ناز کردم . گذاشتمش رو میز عسلی . یه لیوان رو میز بود گذاشتم روش . که فرار نکنه .
-از کجا میدونی از ترس جیغ زدم ؟؟ از ذوق بود . انقدر که از دیدن این کرمه ذوق کردم از دیدنه تو ذوق نکردم .
(بلاخره زهر خودتو ریختی دیگه) نه راستش میخوام بیشتر زهر بریزم ولی میترسم کمبود زهر بیارم .
+خیلی چندشی .
لبخندی از سر رضایت زدم و گوشیمو گرفتم و رفتم تو اینستا ول گردی بدونه توجه به اشکان . راستش میخواستم برم با موهاش بازی کنم یا برم ریشاشو دست بزنم ولی نرفتم .
+فکر کنم من مهمونم اینجا .
-عهههه هواسم نبود . مهمون جون . میری از یخچال واسه خودت میوه بیاری؟ من حال ندارم چون تا الان زیر پتو بودم . و بخاطر جنابعالییییییییییی الان بیدار شدم .
+چه زنه تنبلی . یعنی بعد ازدواجمونم میخوای همینطوری از من کار بکشی ؟
-نه خیر اون موقع ... (تازه یادم اومد همه چی الکیه . ولی انگار اونم یادش نبود ازدواجمون الکیه )
+اون موقع چی ؟
-اون موقع هیچی . ولش کن .
با پوکر فیس پاشدم رفتم سمت اشپزخونه . با یه نگاه متعجب رفتنمو دنبال کرد .
از یخچال میوه گرفتم . داشتم چاقو و پیش دستی برمیداشتم که گوشیم زنگ خورد . خواستم برم بگیرم که دیدم اشکان رفت سمت گوشیم . منم برگشتم تو اشپزخونه گفتم
-کیه؟
جوابمو نداد .
-اشکان کی....
یهو با صداش مانع ادامه دادن حرفم شد .
+بله ؟؟؟
این برای چی گوشی منو جواب میده ؟؟ کی زنگ زده واسم اصن . چرا اینطوری جواب داد . یجوری گفت بله که منم شاشیدم به خودم .
+ارشام کیه ؟؟؟
خندم گرفت . ارشام زنگ زده . اینم غیرتی شده ک چرا یه پسر واسه من زنگ زده . میوه و پیش دستی رو گرفتم و گذاشتم رو میز عسلی .
+رها اینجاس . به تو چه من کیم ؟؟
-اشکان گوشیمو بده .
برگشت سمتم و با اخم گفت : این ارشام کیه ؟؟
گوشیمو از دستش کشیدم و گفتم : ارش من بعدا میزنگم واست .
و قطع کردم و رفتم رو به روش وایسادم .
-تو به چه حقی گوشیه منو جواب میدی ؟؟ چیم میشی ؟؟؟ چه نصبتی باهام داری ؟ اها اینکه قراره سوری باهم ازدواج کنیم لابد دلیل میشه غیرتی بشی روم . پفففف . من با هرکی حرف میزنم به خودم مربوطه . این ارشام رفیقمه . وقتایی که کسی رو نداشتم پشتم باشه پشتم بود . مثله یه برادر . هیچ حس دیگه ای هم نمیتونه بین من و اون باشه . حق نداری بهش توهین کنی . اونم حق نداره بهت توهین کنه . و میدونم اون همچین کاری نمیکنه . پس بهتره توهم دست ازین کارات برداری .
و رفتم سمت مبل و گوشیم و گرفتم . خواستم زنگ بزنم واسه ارش .
اشکان اومد کنارم رو مبل نشست . تو چشمام زل زد و گفت : رها . من نمیدونستم . فکر میکردم دوست پسرت باشه . نمیدونم یهو غیرتی شدم . هواسم نبود . یادم رفته بود که .... بیخیال . ببخشید . من بیخود دخالت کردم . تو میتونی یکیو دوست داشته باشی . همونطور که من هانیه رو بیشتر از هرچیزی دوستش دارم . توهم میتونی یکیو دوست داشته باش..
پریدم وسط چرتوپرتاش چون حالم داشت بهم میخورد و گفتم : میدونم هانیه خانومتون رو بیشتر از ننه باباتون دوس دارین . و اینم بدونین من و ارش هیچ حسی نمیتونه بینمون باشه . غیر حس خواهر برادری . چون ارش میدونه من کیو دوست دارم . منم میدونم اون کیو دوست داره و واقعا مثله یه داداش یا یه رفیق خوب و مهربونه واسم .
+جدی میگم رها ... کلا دارم میگم ... منو تو ... نمیتونیم باهم باشیم . فقط .. ولش .. فقط شاید بتونیم مثله تو و ارش باشیم . چیز دیگه ای نمیتونه بینمون باشه . ولی ... میخوام بدونی که اگه خواستی به اونی که دوستش داری چیزی بگی . من هستم . میتونی ازم مشورت بگیری .
حرفاش بد نبود . داشت مهربون حرف میزد . ولی ... من نمیخوام مثه ارش باشه . ارشام داداشمه . اشکان ... عشقمه ...
لبخند فیک زدم و گفتم : مرسی ...
+نمیخوای بدونی واسه چی اینجام ؟؟
-مگه میزاری بپرسم ؟؟
چشم قره رفت و گفت : اومدم دنبالت . بریم دور بزنیم .
-دلت نمیخواست بیای اینجا ؟؟
+راستش . نمیدونم . میخواستم .. ولی نمیخواستم ... نمیدونم درک میکنی یا نه .
داشت مثله خودم حرف میزد . درک میکردم . میخواست ولی نمیخواست . همیشه برا من پیش میاد .
-میدونم مشکل همیشگیمه .
+مامانم گفت ... بیام .. گفت امروز داشنگاه نداری . از شهرستان تا تهران کوبیدم اومدم اینجا پیشه تو که کرم بندازی رو سرم ؟؟؟
با یاد اوری شاهکارم لبخند مغرورانه زدم .
+خب کجا بریم ؟؟؟ یا اگه نمیخوای میتونیم جایی نریم .
-میخوام بخوابم ... ولی نمیخوام بخوابم . خوابم میاد ولی خوابم نمیبره .
+دقیقااا مشکلههه منم همینهه . البته الان که دیگه نیس امروز صبح اینطوری بودم .
از تفاهم بینمون ذوق کردم .
-من هنوز سبحانه نخوردم . میخوام پنکیک درست کنم . با نوتلا . میخوری ؟؟
+کاکائویی باشه پنکیکت پایه ام .
-جونه منننن . من همیشه کاکائویی درست میکنم . ینی از قبل ریختم تو یه جا سس خرسی از اون تو میریزمش تو تابه که صبح ها وقتم گرفته نشه . البته دو روزه تموم میشه .
ریختم تو تابه . اومده بود بالاسرم وایساده بود . زن ایندش بودم . میخواستم چند دقیقه از فازه دپ و اینا بیام بیرون . بعد اینکه دو سه تارو درست کردم اونم یاد گرفت . خودش اومد گفت بقیه رو خودم درست میکنم و راستش از خودم بهتر درست کرد .
یه قاشق نوتلا گرفتمو زدمش رو پنکیکم . مثله نون لواش پیچیدمش و یه گازه بزرگ زدم . بعد از مدت ها پنکیک بزرگ درست کردم . باعث شد کل سس خرسیم تموم شه .
خیلی کیف داد . اولین سبحانه دوتاییمون . ساعت یازده ظهر . خیلی چسبید . ظرفارو که شستم رفتم لباسمو عوض کردم . هودی مشکی و شلوار لش مشکی . موهامم بافتم و کلاه هودیمو گذاشتم سرم .
-بیا بریم بگردیم .
+باشه لباس بپوش بریم .
-پوشیدم پاشو .
+با این میخوایی بیای ؟؟
-مشکلش چیه ؟؟؟
+میخوای مشکلاتشو نام ببرم ؟؟اول اینکه یه سره مشکی پوشیدی . ختم عمت ک نمیری . دوما این دیگه چه لباسیه . موهات که بیرونه الان این هودی تنها جاتو که پوشونده رویِ ... خدایا صبر ایوب بده .
-اولا مشکی دوس دارم . دوما موهام زیاد بیرون نیس کلاه سرمه فقط از جلو بافتم باید بیرون باشه . سوما .صبر ایوب نه صبر یعقوب .
-اولا .. اصلا چرا مشکی میپوشی ؟؟؟ دقیقا چرا از رنگه مشکی خوشت میاد ؟؟؟
لحنشو ملایم کرد و اروم پرسید : دومی چی بود ؟؟
خواستم جلو خندم رو بگیرم : موهام
دوباره برگشت موده اولش : اها . موهاتم باید بزاری جمع کنی . شال بزار حداقل . سوما ... صبر ایوبه .. تو ...خیلی گاوی .. فقط همین ...
-اولا . من رنگه مشکی رو خیلی دوس دارم . دلیلشم نمیدونم فکر کنم عادت کردم بهش . دوما .... شال نمیزارم . کلاه خنگی میزارم . و به کلاهی که روی اپن افتاده بود اشاره کردم . (ها؟؟؟ چیه ؟؟ من دوس دارم بهش بگم کلاه خنگی) عه وجی . دمت گرم .
-سوما ... صبر ایوب ... یا یعقوب . دوتاشونو میدوستیم ما .
+باشه باشه باشه فقط حرف نزن .
کلاهمو برداشتم و رفتم رو مبل و گوشیمو گرفتم .
-خب .. کجا میریم ؟؟
+دوستم اینجا .. تو تهران ... یه کافه داره . میریم اونجا . رفیقه دوران سربازیمه .
-اره یادمه .. اون سال که سربازی رفته بودی . تهران بودی . دانشگاه نرفتی اومدی سربازی بعد که از سربازی اومدی درستو خوندی .
+تو از کجا میدونی من چه سالی سرباز بودم ؟؟؟
بازم سوتی دادم . خدا؟؟ میشه یه کلنگه الهی بیاری که یکی از فرشته هات بزنه مخمو باهاش بترکونه ؟؟؟ اها فهمیدم چی بگم .
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122 ، ᴀʀмɪss ، آرمان کريمي 88
#13
[img]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم) 2 [/img]

عکس شخصیت های رمان عشق سوری .
قَــبـلَــنـآ دَرمُـــونــ✨اَلــآنــآ دَردیـــ(:
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122 ، tamana m ، آرمان کريمي 88


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان