امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص

#12
رفتیم سر جامون نشستیم. پریا رفت پیش ترنم.تبسم هم که خودشو پهن کرده بود رو دو تا صندلی و خوابیده بود.داشتم اهنگ گوش میدادم که ارمان اومد پیشم و گفت:میشه کنار شما بشینم؟
با بی میلی فتم بفرمایید.
نشست و گفت:من ارمان مجدم فکر کنم فهمیدید.
-بله فهمیدم.
-حالا اسم شما چیه؟
خواستم اذیت کنم که گفتم:سکینه هستم.
چشاش گرد شد و صدای اراحتی گفت:اسمتون قشنگه
خندیدم و گفتم:شوخی کردم.اسمم اواس .اوا درخشان!خوشبختم!
خندید و گفت:چه بامزه هم هستید.
به زور گفتم:ممنون
عنتر اومد پیشمون و گفت:ارمان پیش خودم جا بود میومدی پیش خودم.
ارمان-نه اخه اومده بودم اشنا شم با دانش اموزات
ادایی ازش در اوردم که فقط عنتر دید.
ارمان -از دیدنتون خوشحال شدم خانم درخشان
با صدای ساختگی فتم:منم
دو تاشون رفتن و سر جاشون نشستن

بعد از 20 دقیقه رسیدیم.اول وارد محوطه ای زیبا شدیم که بعدش وارد حمام میشد.خیلی جای قشنگی بود.تجربه ی خوبی بود.این امیر کبیر هم اگه اینجا نمیمرد اینجا اینقد معروف نمیشدا.بعد از بازدید و عکس گرفتنامون سوار اتوبوس شدیم.کمی توی شهر گشت زدیم و بعدش جلوی یه رستوران خیلی شیک نگه داشتیم که معلوم بود برای ما رزرو شده بود.با پریا و و قلو ها یه گوشه رو انتخاب کردیم و نشستیم.

-خوب اوا خانوم وقت گفتن حقیقته!
-چه حقیقتی؟
-اون استاد ژیگوله(خوشگل)بهت چی گفت؟
-هیچی فقط اسمامون رو گفتیم.
-فقط؟
-فقط.توقع داشتی از هم لب بگیریم؟
-بی تربیت

ارمان اومد سر میزمون و گفت:خانم ها برای همه جوجه سفارش دادم .ولی برای شما گفتم بپرسم ببینم چی دوست دارید.

چقد بیشعور و دختر باز بود این بشر.بچه ها داشتن ذوق مرگ میشدن ولی با اخم گفتم:لازم نیست مما چیز دیگه ای بخوریم.ما هیچیمون با بقیه فرق نداره.لطفا غذای مار و هم مثل بقیه بگیرید.
-من فقط جهت راحتی خودتون گفتم.


رفت.

ترنم:اوای خر میذاشتی سفارش بدیم دیگه .حالم به هم خورد اینقد غذای کبابی خوردم.
-لازم نکرده
-ولی فکر کنم ازت خوشش اومده
-اخه اون خر از چیه من خوششبیاد؟
تبسم:منم با چشای رنگ ذغال برم جلوش همین میشه.تازه اگر پسر بودم الان میپریدم لباتو بوس میکردم اینقد خوبه لامصب.
به افکارشون خندیدمو فتم:وللش بابا .
ساکت شدیم چون غذا رو اوردن.

بعد از خوردن غذا جمع کردیم و رفتیم سمت هتل.تا رسیدیم پریا خوابید.
داشتم تو اینستا ول میچرخیدم( ._. ) که صدای در اومد.ساعت 12 بود.
با خودم گفتم شاید یککی از دختراس.
به سمت در رفتم و بازش کردم و کلمو ازش کردم بیرون.
جوری بود که همه ی مو هام دورمو گرفته بودن.با چشم نیمه باز نگاه کردم...

الله اکبر!لطیفی چی میگه این وسط.
-سلام
-سلام استاد
فهمیدم به یه چیزی خیره شد.رد نگاهشو گرفتم ...
میهام باز و تاپ پوشیده بودم یکم از خط س*ی*ن*م هم معلوم بود.
فکر کنم قرمز شدم از خجالت.اخه اینوقت شب اومدنت چی چی بود.

-ببخشید استاد یه دقیقه صبر یکنید؟الان برمیگردم.ببخشید
مانتو و شالم رو سرم کردم و گفتم:کاری داشتید؟
-بله میخواستم بگم که اینقد دور و بر این ارمان نپلک.خودتم نزار بهت نزدیک بشه.
منم خوابم میومد و اصلا نمیدونستم دارم چی میگم:
به شما ربطی داره؟
-بله داره.استادتم پس داره.
-جناب اقای لطیفی شما پدر یا برادرم نیستید که اینو میگید.
یه هو از خونه کشیدم بیرون و چسبوندم به دیوار.
با صدای خشن گفت:به من ربط داره.دفعه اخرت باشه اینجور با من صحبت میکنی!
خواب از کلم پریده بود.ترسیدم.ولم کرد رفت.تا صبح بیدار بودم همینجور بهش فکر میکردم.
این غیرتی شدنا واسه ی چیه؟



سپاس پلیز
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، ᴀʀмɪss ، parisa 1375 ، _leιтo_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، آرمان کريمي 88


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص پارت های ۲ و ۳ و ادامه - LUGAN - 15-11-2020، 13:42

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان