امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص

#13
(اروین)

نمیدونم چجوری ولی اوا برام مهم شده بود.از موقعی این حسو بهش پیدا کردم که به هم خوردیم و من برای اولین بار چشمای رنگ ذغالش رو دیدم و قلبم لرزید.
چشماش سگ داشت.منو یاد دنیا مینداخت.ولی نه!اون با دنیا فرق داشت.از چشاش پاکی رو میتونستم بخونم.
ولی من به حرف های دنیا از رو چشماش توجه نکردم و گول چشمای سبزش رو خوردم.

وجدان:اروین دوباره عاشق شدی رفت

من-خفه وجدان جان!من یه بار گول خوردم.دوباره نمیخورم.به نظرم عشق یه چیز الکیه.فقط بعضیا به خودشون تلقین میکنن که عاشق شدن.
وجدان -پس چرا اینقد سر اوا غیرتی میشی؟
من-نمیدونم.واقععا نمیدونم.وقتی ارمان یا حتی اون پسر پیشخدمته بهش نزدیک میشدن حس حسادت بهم دست میداد.شاید حس مسعولیت پدرانه.



بعد از خود درگیری هام یه فکری به ذهنم رسید.
باید برم و به اوا بگم.نترسید نمیگم عاشقشم.چون نیستم.فقط بهش میگم که حواسش به خودش باشه.

لباسامو پوشیدم.به ساعت نگاه کردم:ساعت 12 نصف شبه

وجدان-خوب شاید خواب باشه
من-خوب به انگشت پای راستم
وجدان:دیگه مطمعن شدم دوستش نداری
من-خوبه

از خونه رفتم بیرون و دکمه اسانسور رو زدم.طبقه 5 رو زدم.
رفتم سمت خونش و در زدم.

در باز شد و اوا با چشم نیمه باز و سر و وضعی که خیلی دوست داشتنیش میکرد اومد جلوی در.
انگار که توقع نداشت منو ببینه.

وجدان- خوب معلومه نداره.نصف شبی فقط ممکنه دوستاش باهاش کار داشته باشن.

تا منو دید ابرو هاش پرید بالا.
-سلام استاد
به لباسی که پوشیده بود و موهای خوشگلش خیره شدم.
من-سلام

رد نگاهمو گرفت که مثل لبو قرمز شد.
-ببخشیداستاد الان برمیگردم.

چند لحظه بعد با یه لباس مناسب اومد دم در.
-خوب استاد کاری داشتید؟
من-بله میخواستم بگم نذار ارمان بهت نزدیک شه خودتم سمتش نرو .
الان با خودش میگه این استاده معلوم نیست چشه نصف شب اومده منو نصیحت کنه.

-خوب استاد شما پدر یا برادرم نیستید که دارید اینو میگید.
خونم به جوش اومد.جملشو خیلی با طعنه گفت.شاید چون خوابش میاد و حوصله ندارهداره میگه.
دستشو کشدم و چسبوندمش به دیوار:استادتم پس داره.دفعه اخرتم باشه اینجور با من حرف میزنی.

چشماش از حدقه داشت میزد بیرون.
ولش کردم و بدون گفتن خدداحافظ به سمت اسانسور رفتم و به سمت خونه رفتم.

نکنه واقعا دارم عاشق میشم؟

(اوا)
با خواب الودگی و جیغ جیغ های پریا بیدار شدم.خدایا چقد جیغای وحشتناکی داره این دختر.
پریا-اوا پاشو ساعت 9 باید بریم تو سالن لابیومیخوایم بریم بازدید از ابیانه.
من-ساعت چنده؟
پریا -6
من :وای پریا خیلی اوسکولی!4 ساعت وقت داریم حالا بگیر بخواب بابا.
-حالا تو پاشو
با چشم بسته جوری که همینجور میخواستم بافتم بلندم کرد و پرتم کرد تو دستشویی.یه لگدم به باسن بنده زد.
...........................

ابیانه:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص

.........................

از دست شویی که اومدم بیرون پریا یه سری لباس داد دستم.
پریا-ببخشید داروم ریخت رو لباسات.به جاش اینو بپوش.

من-دارو برای چی ریختی؟
-ووی گیر نده دیگه بپوش اول بریم یه صبونه هم بخوریم.

-خوب ولکن یه لباس راحت تر میپوشم بعد صبونه میایم عوض میکنیم.
-باش لباستو بپوش بریم.

یه لباس بیرونی راحت پوشیدم و با پریا رفتیم پایین.



ادامه پارت رو نیم ساعت دیگه میزارم Heart
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، ᴀʀмɪss ، _leιтo_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، آرمان کريمي 88 ، Par_122


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص پارت های ۲ و ۳ و ادامه - LUGAN - 17-11-2020، 19:04

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان