امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص

#20
دور و برم و نگاه کردم که اروین و پریا رو دیدم.
من-پریا چرا داری گریه میکنی.؟
پریا و اروین سرشونو اوردن بالا و منو دیدن که به هوش اومده بودم.
پریا اومد بغلم کرد و گفت:نمیدونی چقد نگرانت شدم!
لبخندی زدم و بغلش کردم.
اروین اومد سمتم و گفت:دفعه بعدی حواست باشه چی میخوری که به این حال و روز نیافتی!
من-ببخشید باید حواسم بیشترمع میبود.
پریا -ببین از اردو زدم اومدم کنار تو.پاشو میریم مجتمع تفریحی اونجا تا ساعت۹ شب خوشمیگذرونیم بعدم میریم هتل.فردا هم که برمیگردیم تهران.
من-مگه ساعت چنده؟

-یعنی من ۳ سه ساعت بیهوش بودم؟
ارروین-بله دانشجوی عزیز حالا هم کیفتو بردار بریم .
اروین کارای ترخیص رو انجام داد و به سمت مجتمع تفریحی رفتیم.


وارد که شدیم دیدم بچه ها به جز دو قلو ها کنار دریاچه ماهیگیری ان.
رفتم سمت دو قلو ها و گفتم:حالا انگار اوا مرده که از خوشگذرونی زدن.
سرشون و اوردن بالا و انگار که روح دیدن جیغ زدن.
گوشامو گرفتم و گفتم:مگه روح دیدید اسکولا
بغلم کردن.ترنم یه پس گردنی بهم زد و گفت:خودم از اینبه بعد بهت غذا میدم.
خندیدیم و رفتیم کنار دریاچه.
رفتم پیش اروین.
-استاد ما چوب ماهیگیری نداریم باید چیکار کنیم؟
-برید از اون دکه کنار درخته یه چوب بگیرید.
سری تکون دادم و رفتم سمت دکه.
فروشندش پسر بود.دیدم داره درسته قورتم میده سریع یکی انتخاب کردم و اومدم بیرون.
رفتم یش بچه ها.با ذوق و شوق چوب رو انداختم تو دریاچه.هر کاری میکردم دور نمیرفت.
اروین اومد سمتم و گفت:بذار کمکت کنم.
از رو دستم چوب رو گرفت و محکم به سمت دریاچه پرتش کرد.
احساس کردم نفساش داره بهم میخوره.
بهش گفتم:ممنون بقیش رو خودم انجام میدم.
لبخند دختر کشی زد و رفت تو الاچیغ نشست.
همینجور داشتم با چوبه ور میرفتم که تکون خورد.با شوق کشیدمش بالا و دیدم یه ماهی گرفتم.
از خوشحال جیغ زدم.دیدم همه دارن نگاه میکنن.به درک اصفل و الصافلین!
یه کم ماهی رو که دیدم فهمیدم بیچاره کجه!
ماهی اولمون کج از اب در اومد.
خوشحال گرفتمش بردمش پیش پریا.
من:پریا ببین چی گرفتم!
-این که کجه
من-حداقل من یه دونه گرفتم.تو همون کجشم نگرفتی.

پریا-عه اوا داره تکون میخوره.
چوبش کشید بالا و دیدیم کع یه یه ماهی ندازه انگشت گیرش اومده.
خندم رفت هوا.وقتی از ته دل میخندیدم بهه نظرم خیلی بامزه و دوست داشتنی میشدم.
انقد خندیدم که دیدن اخم وحشتناک اروین و نگاه خیره مردم خندمو که امکان داشت تا دو ساعت دیگه هم ادامه پیدا کنع رو خوردم.

سپاس بده خنگولکم Heart
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، єη∂ℓєѕѕღ ، parisa 1375 ، ᴀʀмɪss ، آرمان کريمي 88


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان طنز و عاشقانه مخاطب خاص - LUGAN - 22-11-2020، 16:25

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان