امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانی از شھید والا مقام شھید محمد ابراھیم ھمت

#1
مادر شھید ھمت عرض میکرد: بہ شوخی بہ ابراھیم میگفتم: اگر بدون ما بہ بھشت بروی گوشتو می بررم!
اما وقتی پیکرش رسید دست ما دیدیم اصلا ابراھیم سر در بدن ندارد کہ بخواھم گوشش را ببرم

شادی روح این شھید شاخص صلوات
پاسخ
 سپاس شده توسط Волшебник
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  داستانی واقعی از یک دانش آموز و معلمش
  داستانی بہ نقل مادر شھید والامقام ، شھید ابراھیم ھمت
  خار و جوانی(کوتاه داستانی!!)
  موش و گربه)(داستانی!)
  راکفلر و مدیر خاطی(کوتاه داستانی پرمعنی)
  ...یک دروغ+(داستانی )
  داستانی در مورد دانشجو و استاد
  ~داستانی ترسناک~
  داستانی واقعی و ترسناک

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان