امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دنیاتم دنیامی یه رمان قشنگ عاشقانه.طنز.کلکلی

#21
Rolleyes عالی بود دختر خاله
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ
آگهی
#22
بعدی رو کی میزاری؟
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ
#23
یکی از اشکالاتی که جذابیت رمان شما رو کم میکنه داشتن غلط املایی زیاده به صورتی که نمیشه کلمات رو تشخیص داد. و این برای آدم های رمان خون اذیت کننده است و باعث کاهش دنبال کنندگان میشه امیدوارم مشکل رو حل کنید Telegh_08
اهای تویی که پشت پازدی به قلبم و رفتی دیگه برنگرد چون تو دنیای من هیچ اشغالی بازیافت نمیشه
راستی من عوض نمی شم ولی خیلی جاها عوضی میشم اینو تو مخت فرو کن1818
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ ، Par_122
#24
_نه نرووو
واییی کاش آرمان نره میخوام با امیرسام یه قهر درست حسابی کنم اگه آرمان
نباشه حوصلم سر میره
_کاش نمیرفتی
آرمان:میام یشتون بابا، حالا اجازه میدین برم رنسس
ل*ب*ا*مو ورچیدم
_اصن برو راه باز جاده دراز
آر مان مو هامو بهم ریخت و از له ها رفت ایین منو امیرسام از آر مان
خدافظی کردیم
امیرسام:دریا ناراحتی
از اون موقو باهاش حرف نزده بودم
بدون اینکه جوابی بهش بدم رفتم اتاقم
دارم برات تا تو باشی با من اینطوری حرف نزنی
مثل ادم نمیتونست بگه نکش
رفتم اتاقمو تو جام دراز کشیدم
در کل روز خوبی بود جدا از آخراش رفتن آرمان و برخورد امیرسام
صبح که از خواب بلند شدم دیدم صدا تلق تولوق میاد
امیر سام که باید الان سرکار با شه از جام ا شدمو با همون قیافه داغون و قیافه
ژولیده ولی رفتم پایین
دیدم امیرسام پیشبند بسه و درحالی که گوجه خورد میکنه سوت میزنه

امیرسام:عه دریا بیدار شدی ببین چ صبحونه یی برات درست کردم
با امیرسام قهر کرده بودم ولی با شکم خودم که قهر نکرده بودم
نشستم رو صندلی و شروع کردم مثل قحطی زده ها خوردن
امیرسام:خوب بود عزیزم
_مجبوری خوردم
گوشیمو نگاه کردم رادوین پی ام داده بود
رادوین:دریا امروز هستی بریم بیرون
اصلا حوصلشو نداشتم گفتم
_ببخشید رادوین این چند وقت سرم خیلی شلوغه
امیرسام با حالت مشکوکی گفت
امیرسام:با کی چت میکنی
بی تفاوت گفتم
_دوستمه
گوشیمو گذاشتم بودم رو زنگ الارم تا زنگ خورد از جام اشدم
از آشپزخونه اومدم بیرون الکی آروم البته جوری که امیرسام بشنوه گفتم
_سلام عزیزم خوبی رادوین
سایه ایی افتاد فهمیدم امیرسام از آشپزخونه اومدش بیرون و شت سرمه
_آره امروز حتما بریم بیرون دلم برات تنگ شده
بعد چند دقیقه با خودم حرف زدمو گوشیو قطع کردم
لبخند زدم و برگشتم طرف امیرسام
امیرسام مثل بچه  تخسای حسود گفت


امیرسام:چ عزیزم عزیزمم میکنی
اون لحظه دلم میخواست برم لپاشو بکنم
_به حرفای کسی گوش دادن اصلا کار خوبی نیست
امیرسام:دریا خو بهت بگم غلط کردم اونطوری باهات حرف زدم اون لحظه
کنترلمو از دست دادم
_مهم نیست برام
در حالی که میرفتم سمت پله
_امشب معلوم نیست کی برگردم با رادوین میرم بیرون
یهو بازوم کشیده شد
امیرسام قرمز شده بود
امیرسام:دریا میدونی که من عصبی میشم رو مخم راه نرو چرا میخوای با
رادوین بری بیرون
دلم براش سوخت
امیرسام: من که ازت عذرخواهی کردم دیگه دردت چیه
رفتم نزدیکشو دستمو گذاشتم رو یقش ل*ب*ا*مو بردم کنار گوشش و زمزمه
وار گفتم
_از دستت زیاد ناراحت نشدم ولی این به او در که اوندفعه اون دختره بیریخت
و آوردی تو خونه تا تلافی کنی
امیرسام : عجب حالا چرا با رادوین حرف زدی

خندیدمو تو گوشش فوت کردم گوشیو آوردم بالا ساعتو که رو زنگ بود نشون
دادم
_الکی بود
خواستم در برم که کمرمو گرفتو از ویلا اومد بیرون رفت کنار استخر
امیرسام:مثل اینکه خیلی دوست داری تنبیه شی بندازمت تو استخر
_عههه یه موقو نندازیا
یه دفعه اش در رفت یقشو گرفتم ل*ب*ا*م رو ل*ب*ا*ش قرار گرفتو پرت
شدیم تو استخر
دست امیرسام دو کمرم حلقه شده بود
خودمو ک شیدم بالا و نفس کشیدم چون خیلی یهویی بود تو اب نفس کشیده
بودمو اب رفته بود تو حلقم
امیرسامم اومد بالا و به لبه استخر تکیه داد
_خوب شد حالا موش اب کشیده شدیم
یه چشمک زدو گفت
امیرسام:عیب نداره برا تفریح خوبه
یهو دیدم دستمو کشیدیمو رفتیم کفه استخر
منو خوابوند تو کفه استخرو خودشو به یه میله تکیه داد و صورتشو اورد طرفم و
پر حرارت شروع کرد ب*و*سیدنم
دیگه حسابی نفس کم اورده بودم
یه ضربه به سینه امیرسام زدم که به خودش اومدو ولم کرد
وقتی رسیدیم بالا هر دومون تند تند نفس میکشیدیم


_وویی یخ زدم مریض بشم من میدونم با ت..
حرفمو کامل نزده بودم که یه عطسه کردم که باعثه خنده امیرسام شد
از حرصم دستمو مشت کردمو کوبیدم تو آب
تا وضعم از این وخیم تر نشده خودمو کشیدم بالا و از استخر اومدم بیرون
همونطور که داشتم میرفتم سمت ساختمون با خودم حرف میزدم و عطسه
میکردم
_ای ایشالا سرما بخوری دو روز رو تخت بیوفتی ، ای ایشالا خدا ازت
نگذرهههه
امیرسام : شنیدماااا
برگشتم دیدم بعله اقا پشته پشته سرم هستن
_خوب که چی گفتم بشنوی
و رفتم تو ساختمون
بعد از یه دوش اب گرم نیم ساعتی اومدم تو اتاقمو حولمو با یه دست گرمکن
عوض کردمو رفتم ایین
رفتم ایین که دیدم امیرسام ای لپ تابشه
_چیکارا میکنی ؟؟
امیرسام:عه تو کی اومدی؟؟
_همین الاان
امیرسام:اها یه سری از کارای شرکتو دارم چک میکنم ، حموم بودی؟
_اره
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/17100514030732
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان