16-11-2020، 17:25
من یک بار که از مدرسه اومدم خونه مامان بابام خونه نبودن اول هرکاری میکردم در باز نمیشد هرچی کلید رو میچرخوندم باز نمیشد نیم ساعت پشت در بودم از اخر رفتم همسایمون گفتم درمون باز نمیشه و اون اومد کلیددو ازمن گرفت ودر رو باز کرد خیلی تعجب کردم من هرکار میکردم باز نمیشد بعد تشکر کردم ورفتم تو رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم ورفتم اشپز خونه یک چیزی خوردم قرار بود مامان بابام بیان دنبالم و بریم خونه مادربزگ مادرم چون پدربزرگ مادرم فوت کرده بود و روز دوم سومش بود بعد رفتم تو اتاقم تا لباسام رو عوض کنم دیدم یکی از عروسکام که روی میز کنار در اتاق بوده افتاده اولش یکم ترسیدم ولی بعد عرویک رو برداشتم وگذاشتم سرجاش بعد رفتم سر کمدم وقتی حاضر شدم خواستم از اتاق خارج شم دیدم دوباره همون عروسک افتاده بود خیلی ترسیدم اولش تو شک بودم و مدام به دورو برم خیره میشدم بعد یوواش عروسک رو برداشتم و گذاشتم در دورترین نقطه روی میز وسرع از اتاق خارج شدم رفتم تو حیاط بعد در حیاط رو باز کردم و منتظر شدم بعد 5 دقیقه بابام اومد و رفتیم بعد از اون دیگه اتفاقی نیفتاد