امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله

#11
۱ ماه بعد


۱ماه از اون شب میگذره و خیلی اتفاق ها افتاده.مثلا اومممم
۱ هفته دیگه تولدمه!دیش دیریم دیریم ماشالله!دیش دیری دیریم ماشالله!
خبر دوم ایه که بالاخره گیسو و شروین خان کات کردن به دلیل اینکه شروین همزمان ۳ نفر دیگه دوست بود(دوست دختر مجانی بود گفته برای بعدا هم بردارم کم نیاد)
خبر سوم اینه که با دوستای ارمین و پسرخالش خیلی جور شدیم و اکیپ شدیم.همه ی مامانامونم در جریانن که با هم دوستیم و رفت و امد خانوادگی داریم.تازه ارشامم یخش باز شده و فهمیدم که از همشون باحال تر و فان تره!
خبر چهارم اینه که فکر کنم الینا و ارمین از هم خوششون میاد.

خلاصه امبشب قراره دست جمعی باهم بریم خونه طاها اینا.(خیلی پولدارن)
من یه بار خواستم برم تو دستشوییشون رفتم تو اتاق داداش بزرگه طاها(لخت بود)

.......
صب با صدای گوز گیسو بیدار شدم.
خنده ای کردم.الینا و گیسو و محدثه شب اومده بودن پیشم.
به سمت اشپزخونه رفتم.دستو صورتم رو شستم تو سینک !
برگشتم دیدم مامانم پشتم ایستاده.
-سحر خیز شدی ایسا خانم!
من-به لطف بااد بدن!
خندید و گفت:احتمالا دستشوی رو ساختن برای اینکه تو بری نگاش کنی بگی خدا چه افریده!
من-اولندش که دستشویی رو خدا نیافریده.دوم اینکه خوب دلم میخواد اینجا بشورم دستو صورتمو مشکلیه؟
یکی زد پس کلم و گفت:زبون دراز شدی!

من-راستی مامان ساعت چند میخوایم بریم خونه طاها اینا!؟
-ساعت ۷
سری تکون دادم و رفتم تو اتاقم.ساعت ۹ صب بود.اگه به لطف گیسو نبود باید تا ساعت ۱ یا ۲ میخوابیدیم.
من-اسکولا بیدار شید.
دیدم بیدار نمیشن.رفتم اشپزخونه و با یه کفگیر و ماهیتابه بررگشتم.
همینجور میزدمشون به هم و میخوندم:
یک شاخ گل رز
تقدیم به تو ای بز
با عشق و علاقه
تقدیم به الاغه


(دیگه خودتون تصور کنید)
محدثه-ایسای خر بگیر بکپ باباحال داری!
بعد بلند شد و گفت:تو اصلا کی سحر خیز شدی؟
من-به لطف باد بدن یه خانم!
محدثه چشاش ۴ تا شد و گفت:کی؟
من-نمیگم تا تو خماریش بومونی!
گیسو هم بیدار شد.
-چقد شماها سر و صدا میکنید!
من -یکی الینا رو بیدار کنه!
محدثه-ایسا تو بیا مدل شخمی بیدارش کن بخندیم.منم فیلم بگیرم.

ادامه دارد Heart
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط _sehun_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، BIG-DARK ، *Aɴѕel* ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss
آگهی
#12
بالا سرش رفتم و داد زدم:الینا!
-ها
-ارمین اومده ها!
تو جاش سیخ شد.خیلی باحال بود.همون موقع محدثه فیلم رو قطع کرد و گفت:
-یه ایسا داریم هیشکی نداره.^_^
زدم پس کلش و گفتم:منم دوست دارم اسکول!
-اصلا من میگم بیا با هم ازدواج کنیم.
الینا جیغ زد و گفت:نکبت های بی تربیت!با این چیزا منو اذیت میکنین؟
خندیدیم.
گیسو:راستی ایسا تو چطوری تو روز تعطیل اینقد زود بیدار شدی؟رازتو به منم بگو!
من-دوست داری هر روز بیام تو اتاقت یه گ*وز بدم تا بیدار شی؟
با این حرفم قرمز شد.دلم براش سوخت.شاید نباید این حرفو میزدم.
من-حالا ولش کن.بیاین بریم صبونه بخوریم.شب میخوایم بریم خونه طاها اینا.ایول!!
محدثه از همه خوشحالتر شد و گفت:میریییممممم ااووننجججاااااا!!!!!!!1یوهووووو!
تعجب کردم.
مامانم رفته بود بیرون.میز صبونه هم برای ما گذاشته بود و رفته بود.
سیر صبونه رو خوردیم.
تموم که شد دستمو گذاشتم رو دلم و گفتم(خطاب به معده عزیزم):قربونت بره مامانی!سیر شدی؟
الینا خندید و گفت:ایشالله که واقعیش رو ببینیم.
با این فکر یکم خجالت کشیدم.ولی خودمو نباختم و کل مربا ها رو خالی کردم رو سر و صورتش.
دهنش باز مونده بود.
عصبانی شد و گفت:بیشعور نفهم.تو چه خبر گاوی هستیا!
من:خر خزنده
-گوساله تخم گذار
-سمور سبز
-کبوتر مسترابی
گیسو در حالی که مرده بود از خنده گفت:بسه بابا!
الینا:ایسا حوله دست نخورده تمیز داری من برم حموم؟
من-اره دارم بیا بهت بدم.
گیسو و محدثه هم سفره رو جمع کردن.
حوله رو بهش دادم.
من-فقط الینا صبر کن من برات دوشو درست کنم. تو برو پیش بچه ها.
با شه ای گفت.
رفتم تو اشپزخونه.یه قالب کره رو گذاشتم تو ماگروفر تا اب شه.
خنده شیطانی کردم و با ظرف کره رفتم توحموم.دوشو باز کردم و کره رو ریختم توش.دوشو بتم و اومدم بیرون.
من-لینا!بیا برو
الینا:به من نگو لینا ادم یاد پفک میافته.
خندیدم و رفتم سمت بچه ها.
تلوزیون رو روشن کردم و یکی از شبکه ها نمایش خانگی رو باز کردم.یه فیلم طنز گذاشتم. وسطای فیلم بود که الینا اومد از حموم بیرون.خیلی ترسناک شده بود.چشاش قرمز بود و سر و بدن و مو هاش همه چرب چرب بود.
صدای خنده هام رفت هوا.
الینا:ایسای نکبتتتتتتتتتتت!من اصلا چرا به دنیا اومدم ها؟
....................................
ساعت 5 و نیم.
من:بچه ها بیاین بریم اماده شیم.
الینا:چرا اخه؟
-برای اینکه بریم خونه طاها اینا.
حدثه:بچه ها بیاین بریم دیگه.
مشکوک نگاهش کردیم و لباسامونو عوض کردیم.
من یه مانتو بلند ابی اسمانی با سارافون طوسی یه شلوار قد ود راسته با کمربند نقره ای که سارافونمم دادم تو سلوارم.با شال طوسی با گل های ابی اسمونی.
خیلی خوشتیپ شدم.لوازم ارایشم رو در اوردم.یه خط چشم خوشگل که جذابیت چشمام رو زیاد تر میکرد.ریمل شفاف.برق لب صورتی.یکمم هایلایتر به گونه هام زدم.

ایول.عالی شدم.
نگاهم رفت سمت دخترا.عالی شده بودن.مخصوصا یسو و الینا.محدثه هم بین ما تک بود.
مامنم درو زد.
-دخاترا اماده این؟
من-اره مامان
-بیاینپایین.
یکی یکی از پله ها اومدیم پایین.
مامانم به ما خیره شده بود.
من-مامان خوردیمونا
مامان-الحق که خیلی خوشگل ترین دخترای این جهانید.
خندم گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم.
من-سلام بابی
-سلام دخترم.
دخترا:سلام عمو!
مامانمم سوار شدو به سمت خونه طاها اینا رفتیم.


انچه خواهید خوند:مثل اینکه یکی از دوستای طاها هم اومده بود و از من خوشش اومده بود.
رفتیم تو اتاق طاها.خیلی بزرگ بود.من:میاین جرعت حقیقت؟

یه چادر سر متین کردیم و فرستادیمش تو کوچه
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ ، _sehun_ ، BIG-DARK ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss
#13
من فک کردم صحنه های طنز داره نه همچین کارایی با احترام اصلا خوشم نیومد
پاسخ
 سپاس شده توسط LUGAN
#14
(01-12-2020، 20:09)nafas.f نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من فک کردم صحنه های طنز داره نه همچین کارایی با احترام اصلا خوشم نیومد

ممنون از نظرت Big Grin
فکر کنم پارت های قبلی رو نخوندی.چون اونا خیلی بهترن البته بهترم میشه باز.
البته من منظورتو از کارایی با احترام نمیفهمم.
بازم ممنون از نظرت Smile
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK
#15
(01-12-2020، 20:13)աօռɖɛʀ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(01-12-2020، 20:09)nafas.f نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من فک کردم صحنه های طنز داره نه همچین کارایی با احترام اصلا خوشم نیومد

ممنون از نظرت Big Grin
فکر کنم پارت های قبلی رو نخوندی.چون اونا خیلی بهترن البته بهترم میشه باز.
البته من منظورتو از کارایی با احترام نمیفهمم.
بازم ممنون از نظرت Smile
خوب ببین عزیز من طنز یعنی هر سطری که میخونی مشتاق تر بشی و بخندی ولی این نوشته برگرفته از چند رمان بود و یه جاهایی اصلا اعصابم بهم میریخت از نوشته چون به طرز بدی نوشته شده بود و نویسنده تیکه ها رو بد چیده بود منظورم از با احترام این بود که به نوشتت احترام میذارم یعنی خوب به هر نویسنده ای احترام میذارم ولی سطح قلم شما یا در واقع دوستتون زیاد جالب نبود نمیدونم چند سالشه ولی توصیه میکنم بیشتر مطالعه داشته باشن تا ژانر اشتباهی انتخاب نکنن .مرسی که به نظرم احترام گذاشتی
پاسخ
 سپاس شده توسط King taha barbar
#16
(02-12-2020، 9:57)nafas.f نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(01-12-2020، 20:13)աօռɖɛʀ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ممنون از نظرت Big Grin
فکر کنم پارت های قبلی رو نخوندی.چون اونا خیلی بهترن البته بهترم میشه باز.
البته من منظورتو از کارایی با احترام نمیفهمم.
بازم ممنون از نظرت Smile
خوب ببین عزیز من طنز یعنی هر سطری که میخونی مشتاق تر بشی و بخندی ولی این نوشته برگرفته از چند رمان بود و یه جاهایی اصلا اعصابم بهم میریخت از نوشته چون به طرز بدی نوشته شده بود و نویسنده تیکه ها رو بد چیده بود منظورم از با احترام این بود که به نوشتت احترام میذارم یعنی خوب به هر نویسنده ای احترام میذارم ولی سطح قلم شما یا در واقع دوستتون زیاد جالب نبود نمیدونم چند سالشه ولی توصیه میکنم بیشتر مطالعه داشته باشن تا ژانر اشتباهی انتخاب نکنن .مرسی که به نظرم احترام گذاشتی
برگرفته از چند تا رمان نبود ولی بازم باشه Heart
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK
آگهی
#17
جلوی عمارت بزرگشون نگه داشتیم.خوش به حالشون.ایشالله که چرخش براشون بچرخه(مگه خونه چرخ داره؟)
الینا:چرا بقیه نیومدن؟
من:حالا بقیه هم میان.بچه ها مامان باباهاتون کی میان؟
گیسو:مامان و بابای من تو راهن.دارن میرسن.همین الان پیام دادن.
من- بیاین بریم داخل
وارد خونشون شدیم.صداشون زدم:خاله مهنوش!کجایی؟ما اومدیم
-اینجام خاله تو اشپزخونه.خوش اومدید.
با هاش سلام و احوال پرسی کردیم .خیلی خانم خوبی بود.مهربون بود.
داد زدم و گفتم:داش طاها کجایی؟
طاها از تو دستشویی:تو خلو!
خندیدیم .نشستیم رو مبلا.داشتیم فک میزدیم با هم که بقیه هم به ما ملحق شدن.
سلام و احوال پرسی هامونو کردیم که طاها گفت:بیاین تو اتاقم.هفت نفری دست جمعی.(چه خبره؟)
رفتیم تو اتاقش.یه پسر دیگه هم بود که به نظر میومد اونم همسن ماست.
من-طاها این کیه تو اتاقت قایم کردی؟
خندید و فت:دوستم متین!
ادامه داد:متین اینا دوستام پرهام،ارشام،ارمین،محدثه(اینو از قصد اول گفت)،ایسا،گیسو و الینا هستن.
متین سری تکون داد و گفت:دوستای..خوبی داری!
اصلا ازش خوشم نیومد.داشت درسته قورتم میداد.هیز بدبخت.
من-بیاین دوباره جرعت حقیقت!
متین:فکر خوبیه
دایره ای رو تشکیل دادیم .
ارشام بطری رو چرخوند.افتاد به گیسو و ارشام.
ارشام:از همین الان جرعت!
گیسو:خب ارشام خان!اممممممم برو خودتو بنداز تو استخر!
ارشام:تو این سرما؟اصلا طا ها اینا دوست دارن من برم تو استخرشون.
طاها:خر خودتی!پاشو!پاشو برو بپر تو استخر.
ارشام که قیافش ترسیده به نظر میرسید گفت:نمیشه یکی دیگه بدین؟
سری به نشونه منفی تکون دادیم.
بردیمش لب استخر.با هم شمردیم. دماغشو گرفت.
انداختیمش تو استخر.یکم دلم سوخت چون هوا سرد بود یکمکی.(الان تو تعطیلات عیدن 3وم فروردین)
از اب اومد بالا گفت:شمام بیاین ابش خیلی خوبه!
من –اینقد زر زر نکن پاشو بیا بالا کار داریم!
خندید و اومد بالا.
رفتیم تو خونه.
خاله مریم(مامان ارشام):وا چرا این خیسه؟
من-جرعت حقیقت بود خاله!
خاله مریم:باشه حالا.
خندید و گفت:طاها جان یه حوله تمیز ویه دست لباس به این بی مغز میدی؟
صدای خندم رفت بالا.بقیه هم خندشون گرفته بود.
تو همین هین متوجه ناه های متین میشدم ولی توجه نمیکردم.
رفتیم تو اتاق طاها دوباره.
پرهام:وایسید تا ارشامم بیاد بعد ادامه رو بازی کنیم.
قبول کردیم.
یه فکری!پاشدم و به سمت اتاق داداش طاها(ایلیا)رفتم.(21 سالشه)
در زدم.
-کیه؟
-منم ایسا.بیام تو؟
-ایسا تویی؟بیا تو
-حوصلم سر رفته ایلی.بیا چند دست گیم بزنیم.
-فعلا کار دارم.
من-ایششششش.بچه درس خون عنتر.
چشم غره ای بهم رفت که خندم گرفت و رفتم سمت بقیه تو اتاق طاها.
من-این ارشام به غول خاله مریم بی مغز نیومد؟
پرهام-اینا ومد.
من-یکم دیر تر میومدی!
دستاشو مشت کرد و سابید رو سرم و گفت:گوگولی دلت برام تنگ شده بود؟
یه مشت اروم تو دلش زدم وطعنه طوری فتم:خیلللیییییی!اررششامممم جونمممممم
ارشام:هن
من-میای ادامه بازی یا بیارمت؟
گفت:باشه بابا
بطری رو چرخوند.افتاد به منو متین.شانسه داریم؟
من-جرعت یا حقیقت؟
متین:جرعت.
من-لباس دخترونه و ارایشت میکنیم میری برای من الوچه میخری برمیگردی.!
چشاش گرد شدو و گگفت:باشه!
سرمو تکون دادم و گفتم:خوشم اومد ادم شجاعی هستی!
لبخند رضایت مندی زد.
من-حالا لباس از کجا بیاریم؟
طاها-لباسای خواهرم هست بیام؟(خواهرش ازدواج کرده)
من-اره بیار
بعد از چند دقیقه با یه مانتو تنگ و کوتاه و یه شال برگشت.
من-چه خوبن!تازه من لوازم اراشم اوردم.
پرهام:فکر همه جا هستیا!
متین لباسا رو پوشید.
اومد سمتم و تو گوشم گفت:برای تو فقط!
ای چندش دختر باز!
تو دلم کلی فوحش بهش دادم.
خط چشم کلفت.رژقرمز ریمل سیاه.
خداییش اگه دختر بود چه جیگری میشدا.
طاها:متین خیلی باحال شدی.
شالو انداخیتم سرش و گفتم:ما هم پشتت میایم یه گوشه قایم میشیم.
من-بچه ها منو یکی از پسرا میریم فیلمم میگیریم.شما ها دیگه نیاین.
قبول کردن.
ارشام:من باهات میام
قبول کردم و رفتیم بیرون.
داشتم میترکیدم از خندع.چه با نازم راه میرفت.
ارشامم دست کمی از من نداشت.داشتیم فیلم گرفتیم.رفتیم تو مغازه.ما توی ردیف دیگه از بین قفسه ها ازش فیلم گرفتیم.
همه یه جوری نگاش میکردن.خخخخخ.بکش متین خان!از مغازه رفت بیرون.ما هم با فاصله ازش میرفتیم.دو تا پسر سر راهشو گرفتن.
-جونن!کجا میریی؟بیا با ما بریم.
دیگه جون نداشتیم از بس خندیدیم.
متین داشت باهاشون حرف میزد.پسرا با متین اومدن سمتمون.
من-متین چرا گفتی سری؟داشتیم میخندیدیما.
یکی از پسرا گفت:متین دوستمونه!راستی این پسره که همراته دوست پسرته؟
من-نچ
-شمارتو میدی؟خیلی خوشگلیا!
ارشام:اره دوست دخترمه!به تو چه ؟بی پدر مادر.
دستمو گرفت و بغلم کرد.
پسره:دوست دخترتو به ما هم میدی؟
ارشام یدونه زد تو فکش.خیلی حال کردم.ناموسا خیلی خفن بود.
دیگه چیزی نگفت و رو به متین گفت:فردا میبینمت!
با اخم از ما دور شدن.
متین:من واقعا عذر میخوام.
به خودم اومدم که فهمیدم هنوز تو بغل ارشامم.
خودمو کشیدم بیرو رو گفتم:ای چه کاری بود؟
-چی-اینکه بغلم کردی!
شونه ای بالا انداخ و به سمت خونه رفتیم..

سپاسسسسس.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK ، Prometheus ، єη∂ℓєѕѕღ ، _sehun_ ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، *Aɴѕel* ، Mahsa.f99 ، Par_122 ، Ryhn ، ᴀʀмɪss ، paree.s
#18
×اسپم ها پاک شد×
پاسخ
 سپاس شده توسط Prometheus ، شـــقآیــق ، _sehun_
#19
وارد خونه شدیم.منو ارشام سعی میکردیم دور متین رو بگیریم تا کسی نبیندش.
خاله مهنوش:این دختره کیه؟متین تویی؟
خندش رفت هوا.
من:ببخشید.دستشو گرفتم و کشیدم.بردمش تو اتاق پیش بچه ها.ارشامم پشتمون اومد.
من-اخیش تموم شدا.متین خان الوچمو رد کن بیاد.
متین:بیا بگیرش!
الوچمو گرفتم.
من-کسی نمیخواد؟
گیسو:من میخوام.
بقیه هماهنگ با هم:ما هم میخوایم.
من-خوب یکی بره بگیره دیگه.تا شامو نیاوردن یکی بره برای همه بخره برگرده.
پرهام:من میرم.یکی از دخترام بیاد همرام منو ندزن.
همه با هم خیلی غیر منتظره یه اوغ زدیم.
من-گیسو تا ندزدینش برو همراش.اوغغغغغغغغغ!
گیسو خندیدو گفت:باشه.
(گیسو)
از مون روز اول که با هم رفتیم رستوران پرعام نظرمو خیلی جذب کرده بود.ازش خوشم میومد.
ایسا:پاشو برو همراش تا ندزدینش.
بعدشم یه اوق زد.
خندیدم و قبول کردم.فرصت خوبی بود تا یکم بیشتر باهاش باشم تا بفهمم چه ادمیه.
(دانای کل:خصوصیات ظاهری گیسو:چشم قهوه ای روشن.موهای لخت و مشکی.صورت ظریف و گندمی.چشمای درشت و کشیده.لبای تو پر خوش حالت)
شالمو درست کردم.خواستیم بریم سمت در که مامان ایسا گفت:
چقد شما ها میرینو میاین!خبریه؟
پرهام-نه خاله میریم الوچه واسه بچه ها بگیریم و بیایم.
مامان ایسا(خاله الهام)سری تکون داد.
کفشمو پوشیدم و منتظرش شدم.
....
(پرهام)
(خصوصیات ظاهری پرهام:کلا بدونید که ادم جذابیه)
کفششو پوشیده بود و منتظر بود.کفشو پوشیدم و رفتیم به سمت مغازه.
از اولشم گیسو نظرم رو به خودش جلب کرده بود.اسمش هم خیلی بهش میومد.^گیسو^چون مو های بلند و لخت مششکی داشت.از مو های بلند خوشم میومد.صورت جذابی هم داشت.
رسیدیم به مغازه.
من-کدوم خوبه؟
گیسو:هر کدوم رو خواستی بردار بخر من بیرون منتظرم.
ابرویی بالا انداختم و قبول کردم.
(گیسو)
میخواستم تو مغازه پیشش بمونم ولی گفتم الان یه گندی بالا میارم.رفتم جلوی مغازه.هندزفریم رو کردم تو گوشم و چشمامو برای چند ثانیه بستم.
یکی زدم رو شونم.چشمامو باز کردم دیدم به پسر حدودا 20 سالس.
جلوی دهنمو گرفت و بردم یه نقطه تاریک از کوچه کناری.سعی کردم دستشو جدا کنم.

(پرهام)
از مغازه اومدم بیرون.دیدم گیسو نیست.
من-حتما حوصلش سر رفته رفته سمت خونه.
صدای ناله هایی که خیلی خفیف بود و به سختی شنیده میشد از کوچه کناری به گوشم رسید.صدای زد و خورد کمی هم میومد.
تو کوچه یه سرکی کشیدم که دیدم گیسو هست.یه مرد جلوی دهنشو گرفته و سعی داره که خفش کنه یا یه بلایی سرش بیاره.
پاور چین پاورچین یه اجر برداشتم.اروم اروم رفتم پشت سرش و زدم تو سرش.
ولی هیچیش نشد.گیسو رو ول کرد و حمله اورد سمتم.جا خالی دادم.دست گیسو رو که انگار تو شوک بود رو گرفتم و تا حد توانمون دوییدیم و دور شدیم.
وارد خونه شدیم و به سمت بچه ها رفتیم.

(ارشام)
خصوصیات ظاهری:خوشگل بگو،جیگر بگو

پرهام و گیسو اومدن تو اتاق.رنگشون پریده بود.
الوچه هارو داد به همه.رفتم پیشش و در گوشش گفتم:چی شده داداش؟
پرهام:ه..هیچی!من خوبم.فقط یه ذره دوییدیم.
میدونستم پرهام با یه ذره دوییدن رنگش نمیپره.
نگاهم رفت سمت ایسا.از خوشگلی ،اخلاق،تیپ و هیکل هیچی کم نداشت.از خوشم میومد.ولی به عنوان یه دوست.
چقد با اشتها این الوچه هرو میخوره .
من-هی عیسی!
چشاش گرده شد و برگشت سمت ارمین.
ایسا داد زد:کی لقب منو به این بی مغز گفته؟
همه شونه ای بالا انداخیتم.خیلی خفن بود.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Prometheus ، BIG-DARK ، _sehun_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss
#20
(ایسا)

داشتیم الو چه هامون رو میخوردیم که خاله مهنوش صدامون زد برای شام.رفتیم بیرون.از اتاق.
طاها:بچه ها موافقین ما شام خودمون رو ببریم تو حیات پشتی بخوریم؟
من:طاها باور کن یه حرف درست تو عمرت زدی همین بوده.
طاها:میدونم!میدونم .
شام زرشک پلو با مرغ داشتیم.نفری یه بشقاب گرفتیمو رفتیم تو حیاتشون .
من:طاها خان حالا من بیام رو سر تو بشینم غذا بخورم؟
طاها:وایسید میرم زیر اداز میارم.
رفت و بعد از چند دقیقه با زیر انداز برگشت.
نشستیم.قاطی پاتی.
از شانسم یه ورم متین نشسته بود یه ورم ارشام.
تو دلم گتم:حامله نشم صلوات!
خندم گرفت که ارشام گفت:نترس هیچیت نمیشه بگیر بشین غذاتو بخور.
چشمام اندازه هنونه باز شد.بو خودا این ذهن منو میخونه.
غذامونو تموم کردیم .نوشابمو سر کشیدم.
من:بیاین مسابقه اروغ!
پرهام:خجالت بکش دختریا!
من:من که اروغ نمیزنم.شما بزنین.هر کی اروغش بهتر بود بهش اجازه میدم کولم کنه!
ارشام:من که نمیام
طاها:جایزمون اینه که بهمون اجازه میدی کولت کنیم؟ من:خوب اگه اروغتون خوب بود متونید هر دختری که خواستید رو تا ته حیاط کول کنید..
خندیدم و گفت:یعنی الان ما باید خوشحال شیم؟
من:بلی
گیسو:از طاها شروع میکنیم.
طاها یه اروغ بلند زد.اینقد خندیدم که اشک داشت از چشمام بیرون میومد.
طاها:خوب بود؟
من:عالی بود.حالا کیو کول میکنی؟
طاها:محدثه رو.
محدثه چشاش برق زد و پرید پشت طاها.
من:پرهام حالا تو
پرهام اروغش اصلا بدرد نمیخورد.
من:به درد نمیخوره.برو تو صف
من:ارمین حالا تو.
ارمین یه اروغ زد که 4 ستون بدنم لرزید.
من:باشه بابا الا کل خونه رو سرمون خراب میشه.
ارمین:خوب اممممم الینا بیا رو کولم.
الینا:ارمین خر است گاو من است.من اومددممممممممم.
من:متین نوبت تو هست.متین یه اروغ گنده زد که گفتم:دیگه دختر نداریم که شرمنده.
متین:اهم اهم خودت باید بیای رو کولم.
من:بیا برو تو کوووووووووچه.
متین:قوانین رو نقص نکن.
مرتیکه ایکبیری!اصلا از ش خوشم نمیومد.
به زور رفتم و سوارش شدم.خواست حرکت کنه که یه صدای اروغ وحشتناک به گوشم رسید.
سرمو برگردونم و دیدم ارشامه.
من:ارشام خان تو که گفتی نمیای!
ارشام :حالا میام.
من:دیگه دیره!تازه دیگه دخترم.نداریم.
ارشام:اروغ من بلند تر از متین بود پس باید بیای رو کول من.
من:پوففففف
ارشام:بدو دیگه
متین خیلی عصبانی به نظر میرسید.
رفتم و پشت ارشام سوار شدم.
من:هررکی پرنسسشو زودتر برسونه به خط پایان برندس.
ارشام:پرنسس؟شما شاهزاده و قورباقه هم نیستید ه برسه به پرنسس.
من:خفت میکنما.
مو هاشو گرفتمو کشیدم.
ارشام:ای ای ای ول کن موهامو.باشه تو پرنسسی!
من:افرین.گوگولی!
لپ شو از پشت کشیدم.
من:1.....2.....3
ارشام بدو بدو داشت میرفت.داشتیم برنده میشدیم که الینا و ارمین از ما زدن جلو و بردن.
.
انچه خواهیدد خواند:فردا تولدمه و تمام دوستام و اکیپمون دعوتن.ایول.
کیکو برداشتم و محکم زدمش تو صورت ارشام..
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Prometheus ، _sehun_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، BIG-DARK ، Mahsa.f99 ، ᴀʀмɪss ، Ryhn


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان