12-12-2020، 16:50
شاهنشاهی مائوریا یا موریا (سانسکریت، Maurya، मौर्य) سلسلهای مقتدر در هند باستان که بین سالهای ۳۲۱ تا ۱۸۵ پیش از میلاد فرمانروایی میکردند. سلسله مائوریا یا موریای هند بعد از سقوط امپراتوری هخامنشی بدست اسکندر یونانی در هند روی کار آمد. مائوریاها پس از سلسله ماگادها به قدرت رسیدند و در اوج قدرت بر تمامی شبهقارهٔ هند و بخشهایی از افغانستان و پاکستان، ایران کنونی سلطه داشتند. بزرگترین شاه سلسله موریای هند آشوکا، نوه چاندارگوپتا نام داشت. وی سراسر هند و افغانستان را به تصرف خود درآورد و در ترویج کیش بودا تلاش فراوان کرد او از بزرگترین فرمانروایان تاریخ هند است. پایتخت شاهنشاهی مائوریا شهر پاتالی پوترا بود. چاندراگوپتا مائوریا بنیانگذار این سلسله بود و مقتدرترین فرمانروای آن آشوکا شاه بود که به بوداگرایی گروید. دین بودا در عهد این پادشاه مقتدر از حدود شبهقارهٔ هند تجاوز و توسط مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد و به تدریج به سواحل رود جیحون رسید.
این امپراتوری در اساس از پادشاهی ماگادها در جلگههای هند و گنگ (ایالت کنونی بیهار، شرق اوتار پرادش و بنگال) پدید آمده بود که در شرق شبه قاره هند واقع بود. مرکز این امپراتوری، شهر کهن پاتالی پوترا بود که امروزه شهر پتنه نامیده میشود. این امپراتوری در ۳۲۲ سال پیش از میلاد مسیح توسط چاندراگوپتا مائوریا تأسیس شد. وی با سرنگون کردن سلسله ناندا به سرعت قدرت خود را به سوی غرب گسترش داد و با بیرون کردن نیروهای یونانی و ایرانی از خاک هند، دولت مستقل و مقتدر و فراگیری پدیدآورد. در ۳۲۰ پیش از میلاد این امپراتوری سراسر نیمه شمالی هند را در اختیار داشت و ساتراپهایی را که قبلاً در اختیار سربازان اسکندر بود به تصرف درآورد.
در زمان خود، امپراتوری مائوریا یکی از پهناورترین ممالک عالم بهشمار میرفت. در گستردهترین حالت، این امپراتوری از شمال به مرزهای طبیعی رشته کوههای هیمالیا و از شرق به جنگلهای انبوه آسام در بنگال و برمه کنونی، و از غرب به بلوچستان و افغانستان کنونی (شامل استانهای کنونی هرات و قندهار) و از جنوب نزدیکی سری لانکا میرسید. تنها پادشاهی کوچکی که جنوب شرق هند مقاومت میکرد کالینگا بود که توسط آشوکا فتح شد. شصت سال پس از درگذشت آشوکا، سقوط و انحطاط این سلسله آغاز شد. در ۱۸۵ با تأسیس دولت شونگا در ماگادها، سلسله موریا رسماً منقرض شد.
در عهد امپراتوری چاندراگوپتا، امپراتوری موریا توانست سرزمینهای رود سند را که در تصرف دولت سلوکیان بود به تصرف درآورد. سلوکوس اول پادشاه سلوکیان، در پاسخ به این حمله چاندراگوپتا لشکر گرانمایهای راهی هند کرد. اما چاندراگوپتا سپاه مقدونی را شکست داد و سلطه هند را بر افغانستان و بلوچستان و نواحی اطراف سند تثبیت کرد. عصر موریا، تنها عصر اقتدار سیاسی و نظامی هند نبود. در دوره موریا، فرهنگ و تمدن به اوج خود رسید. بهویژه در دوران نیم قرن سلطنت آشوکا (نواده چاندرا گوپتا) صلح و امنیت و نیز تغییرات دینی، گسترش علوم و فلسفه و نیز خلق آثار باشکوه هنری در هند رواج یافت.
معماری دوران هخامنشی در ایران تأثیر زیادی بر معماری دودمان «موریایی» در هند گذاشتهاست که از جمله این تأثیرات میتوان به سرستون چهارشیر کاخ آشوکا اشاره کرد. آشوکا تحت تأثیر سنگ نوشتههای پادشاهان هخامنشی ایران و با الهام از آنها دستور میداد تا فرمانهایش را بر سنگها و ستونها و درون غارها بنگارند. سنگنبشتهها، ستوننوشتهها و غارنوشتههای وی در بیش از سی جایگاه در هند، پاکستان و افغانستان باقیماندهاست.یک برهمن هندو به نام چاناکیا (که نام واقعی او ویشنوگوپتا بود و نیز به نام کوتیلیه نیز شناخته میشد) به ماگدها سفر کرد که در آن زمان پادشاهی مقتدر و پهناوری در شرق هند بود. در همان زمان، لشکریان اسکندر مقدونی با پیشروی هر چه بیشتر اسکندر به سمت شرق و روبرو شدنش با پادشاهی مقتدر ماگادها مخالفت کردند. اسکندر ناچار به بابل برگشت و تعدادی از لشکریانش را در غرب رود سند در استحکاماتی به جا گذاشت. پس از مرگ اسکندر مقدونی، متصرفاتش میان سردارانش تقسیم شده و ایران به سلوکوس رسید. در همان زمان بود که چاندرا گوپتا، شاه دانا ناندا را در ماگادها از سلطنت خلع کرد و خود به جای او بر تخت نشست. امروزه دربارهٔ به قدرت رسیدن چاندراگوپتا افسانههای بسیاری وجود دارد. بر اساس برخی منابع کهن هندی، او یکی از وابستگان خونی خاندان ناندا بودهاست. در متون کهن بودایی از جمله ماهاپارینی باها سوتا نیز اشارهای به خاندان موریا از طبقه جنگاوران رفتهاست. یونانیان چاندراگوپتا را ساندروکوتوس مینامیدند. میگویند در زمانی که کم سن و سال بوده اسکندر را دیدهاست. ظاهراً در دیداری با شاه ناندا، او را خشمگین کرده و به سختی از دست او گریخته بود. در این زمان بود که پیرمرد حکیم و سیاستمدار از طبقه برهمنان، یعنی چاناکیا، او را کشف کرد. قصد چاناکیا این بود که یک ارتش پارتیزانی به رهبری چاندراگوپتا تشکیل بدهد. گویند به پیشنهاد وزیر حکیم چاندراگوپتا، اتحادی میان او و پادشاه هیمالیا موسوم به فور (پوروس) تشکیل شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فتح ماگادها
چاناکیا فاتح جوان را قانع کرد که توان فتح سلطنت را دارد. چاناکیا پیش از این شبکهای از جاسوسان کم سن و سال را از سراسر قلمرو ماگادها برای جمعآوری اطلاعات، گسترانده بود. این جاسوسان کسانی بودند که از بابت فساد و ستم شاه ناندا ناراضی بودند. یکی از فرماندهان سابق پادشاهی تاکسیلا در شمال هند نیز به چاناکیا پیوسته بود. شاه فور نیز پسرش مالایکتو و حکام ولایات کوچک را برای کمک فرستاده بود. در حالیکه نیروهای چاندراگوپتا برای حمله به پاتالی پوترا تختگاه ماگادها آماده میشد، ناگهان نقشهای به ذهن فاتح جوان رسید. یک اعلان جنگ صوری موجب شد تا لشکر بزرگ ماگادهاییان، به نبردگاهی دوردست حرکت کند و تختگاه را خالی کنند. جاسوسان توانستند فرمانده نیروهای ناندا را با رشوه تطمیع کنند. شاه جوان همچنین توانست جنگ روانی را در پاتالی پوترا به راه بیندازد به نحوی که مردم تصور میکردند جنگ شهری به زودی آغاز خواهد شد. در جریان این فعالیتها، مرگ ناگهانی و ناهنگام ولیعهد ماگادها موجب اوجگیری تنش شد. چاناکیای حکیم، خود و نیروهایش را محبوب مردم نشان داد و شاه ناندا را وادار به استعفاء کرد. آخرین شاه ماگادها که بدون جنگ و تنها با حیله و خدعه شکست خورده بود، تاج سلطنت را به ماجراجوی جوان موریایی یعنی چاندراگوپتا اعطا کرد و به تبعیدی رفت که دیگر هیچ خبری از او شنیده نشد. چاناکیا از راکشاساس نخستوزیر شاه مخلوع نیز خواست تا نسبت به شاه جدید اعلام وفاداری کند. او توانست نخستوزیر پیشین را اینطور قانع کند که وفاداری او باید نسبت به سرزمین ماگادها باشد و نه سلسله سلطنتی ماگادها. به این ترتیب نخستوزیر نسبت به چاندراگوپتا موریا اعلام وفاداری کرد و به درخواست چاناکیا، در مقام خودش ابقا شد. در دولت جدید، چاناکیا نیز از مقامات رسمی ظاهری خودداری کرده و در قالب یک زمیندار سالخورده، به مرد پشت پرده سیاست تبدیل شد.
عهد سلطنت چاندراگوپتا مائوریا
چاندراگوپتا توانست ارتش یونانی سلوکوس اول را نیز شکست دهد و سعی کرد سراسر شمال هند را به تصرف درآورد. حملات او در سال ۳۰۵ قبل از میلاد آغاز شد اما به تمام اهداف خود نرسید. طرفین ناچار به انعقاد قرارداد صلح شدند: یونانیان شاهزاده خود را برای حسن نیت به ازدواج چاندراگوپتا درآوردند و تعهد کردند که ساتراپهای پاروپامیساد (کامبوجا یا گاندارا)، آراکوزیا (قندهار) و گدروزیا (بلوچستان) را به امپراتوری هند ملحق کنند و در ضمن پانصد فیل جنگی نیز از سوی هند به سلوکیان اعطا شد. این پانصد فیل بعدها نقش مهمی در پیروزی سلوکیان بر پادشاهان هلنیستی غربی در نبرد ایپسوس در ۳۰۱ پیش از میلاد ایفا کردند. روابط سیاسی میان هند و یونانیان حاکم بر ایران گسترش یافت و چندین مورخ یونانی از جمله مگاستنس، دیماکوس و دیونیسوس در دربار موریاییان اقامت کردند. چاندراگوپتا توانست دولتی متمرکز و قدرتمند پدید بیاورد که به قول مگاستنس، مرکزیتش در پاتالی پوترا «در حصاری از دیوارهای چوبین با شصت و چهار دروازه و پانصد و هفتاد برج بود و با قصرهای ایرانی معاصرش در شوش و اکباتانا رقابت میکرد.» مگاستنس دربارهٔ نظم و سادگی عهد چاندراگوپتا چنین گزارش کردهاست: «هندیان همگی زندگی صرفه جویانهای دارند بخصوص وقتی اردو زدهاند. از جمعیتهای گوناگون بینظم خوششان نمیآید و به نظم و ترتیب علاقهمندند. سرقت در هند، امری بسیار نادر است. کسانی که در اردوی جنگی ساندروکوتوس [چاندراگوپتا] ساکن هستند چهارصد هزار مرد جنگی اند که سرقتهایی که در هر روز از آن اردو گزارش میشود ارزشش از دویست دراخما تجاوز نمیکند؛ و این در میان مردمی است که قانون نوشتهای ندارند و عموماً بی سواد هستند و در معاملات به حافظه خود اتکا دارند. به قدر کافی در سعادت و شادی میزیند و در شیوه زندگانی بسیار ساده و صرفه جو هستند. هرگز شراب نمیخورند مگر در مراسم قربانی. نوشیدنی آنها نوعی مسکر حاصل از برنج است و قوت غالبشان نیز از برنج تشکیل میشود.»
این امپراتوری در اساس از پادشاهی ماگادها در جلگههای هند و گنگ (ایالت کنونی بیهار، شرق اوتار پرادش و بنگال) پدید آمده بود که در شرق شبه قاره هند واقع بود. مرکز این امپراتوری، شهر کهن پاتالی پوترا بود که امروزه شهر پتنه نامیده میشود. این امپراتوری در ۳۲۲ سال پیش از میلاد مسیح توسط چاندراگوپتا مائوریا تأسیس شد. وی با سرنگون کردن سلسله ناندا به سرعت قدرت خود را به سوی غرب گسترش داد و با بیرون کردن نیروهای یونانی و ایرانی از خاک هند، دولت مستقل و مقتدر و فراگیری پدیدآورد. در ۳۲۰ پیش از میلاد این امپراتوری سراسر نیمه شمالی هند را در اختیار داشت و ساتراپهایی را که قبلاً در اختیار سربازان اسکندر بود به تصرف درآورد.
در زمان خود، امپراتوری مائوریا یکی از پهناورترین ممالک عالم بهشمار میرفت. در گستردهترین حالت، این امپراتوری از شمال به مرزهای طبیعی رشته کوههای هیمالیا و از شرق به جنگلهای انبوه آسام در بنگال و برمه کنونی، و از غرب به بلوچستان و افغانستان کنونی (شامل استانهای کنونی هرات و قندهار) و از جنوب نزدیکی سری لانکا میرسید. تنها پادشاهی کوچکی که جنوب شرق هند مقاومت میکرد کالینگا بود که توسط آشوکا فتح شد. شصت سال پس از درگذشت آشوکا، سقوط و انحطاط این سلسله آغاز شد. در ۱۸۵ با تأسیس دولت شونگا در ماگادها، سلسله موریا رسماً منقرض شد.
در عهد امپراتوری چاندراگوپتا، امپراتوری موریا توانست سرزمینهای رود سند را که در تصرف دولت سلوکیان بود به تصرف درآورد. سلوکوس اول پادشاه سلوکیان، در پاسخ به این حمله چاندراگوپتا لشکر گرانمایهای راهی هند کرد. اما چاندراگوپتا سپاه مقدونی را شکست داد و سلطه هند را بر افغانستان و بلوچستان و نواحی اطراف سند تثبیت کرد. عصر موریا، تنها عصر اقتدار سیاسی و نظامی هند نبود. در دوره موریا، فرهنگ و تمدن به اوج خود رسید. بهویژه در دوران نیم قرن سلطنت آشوکا (نواده چاندرا گوپتا) صلح و امنیت و نیز تغییرات دینی، گسترش علوم و فلسفه و نیز خلق آثار باشکوه هنری در هند رواج یافت.
معماری دوران هخامنشی در ایران تأثیر زیادی بر معماری دودمان «موریایی» در هند گذاشتهاست که از جمله این تأثیرات میتوان به سرستون چهارشیر کاخ آشوکا اشاره کرد. آشوکا تحت تأثیر سنگ نوشتههای پادشاهان هخامنشی ایران و با الهام از آنها دستور میداد تا فرمانهایش را بر سنگها و ستونها و درون غارها بنگارند. سنگنبشتهها، ستوننوشتهها و غارنوشتههای وی در بیش از سی جایگاه در هند، پاکستان و افغانستان باقیماندهاست.یک برهمن هندو به نام چاناکیا (که نام واقعی او ویشنوگوپتا بود و نیز به نام کوتیلیه نیز شناخته میشد) به ماگدها سفر کرد که در آن زمان پادشاهی مقتدر و پهناوری در شرق هند بود. در همان زمان، لشکریان اسکندر مقدونی با پیشروی هر چه بیشتر اسکندر به سمت شرق و روبرو شدنش با پادشاهی مقتدر ماگادها مخالفت کردند. اسکندر ناچار به بابل برگشت و تعدادی از لشکریانش را در غرب رود سند در استحکاماتی به جا گذاشت. پس از مرگ اسکندر مقدونی، متصرفاتش میان سردارانش تقسیم شده و ایران به سلوکوس رسید. در همان زمان بود که چاندرا گوپتا، شاه دانا ناندا را در ماگادها از سلطنت خلع کرد و خود به جای او بر تخت نشست. امروزه دربارهٔ به قدرت رسیدن چاندراگوپتا افسانههای بسیاری وجود دارد. بر اساس برخی منابع کهن هندی، او یکی از وابستگان خونی خاندان ناندا بودهاست. در متون کهن بودایی از جمله ماهاپارینی باها سوتا نیز اشارهای به خاندان موریا از طبقه جنگاوران رفتهاست. یونانیان چاندراگوپتا را ساندروکوتوس مینامیدند. میگویند در زمانی که کم سن و سال بوده اسکندر را دیدهاست. ظاهراً در دیداری با شاه ناندا، او را خشمگین کرده و به سختی از دست او گریخته بود. در این زمان بود که پیرمرد حکیم و سیاستمدار از طبقه برهمنان، یعنی چاناکیا، او را کشف کرد. قصد چاناکیا این بود که یک ارتش پارتیزانی به رهبری چاندراگوپتا تشکیل بدهد. گویند به پیشنهاد وزیر حکیم چاندراگوپتا، اتحادی میان او و پادشاه هیمالیا موسوم به فور (پوروس) تشکیل شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فتح ماگادها
چاناکیا فاتح جوان را قانع کرد که توان فتح سلطنت را دارد. چاناکیا پیش از این شبکهای از جاسوسان کم سن و سال را از سراسر قلمرو ماگادها برای جمعآوری اطلاعات، گسترانده بود. این جاسوسان کسانی بودند که از بابت فساد و ستم شاه ناندا ناراضی بودند. یکی از فرماندهان سابق پادشاهی تاکسیلا در شمال هند نیز به چاناکیا پیوسته بود. شاه فور نیز پسرش مالایکتو و حکام ولایات کوچک را برای کمک فرستاده بود. در حالیکه نیروهای چاندراگوپتا برای حمله به پاتالی پوترا تختگاه ماگادها آماده میشد، ناگهان نقشهای به ذهن فاتح جوان رسید. یک اعلان جنگ صوری موجب شد تا لشکر بزرگ ماگادهاییان، به نبردگاهی دوردست حرکت کند و تختگاه را خالی کنند. جاسوسان توانستند فرمانده نیروهای ناندا را با رشوه تطمیع کنند. شاه جوان همچنین توانست جنگ روانی را در پاتالی پوترا به راه بیندازد به نحوی که مردم تصور میکردند جنگ شهری به زودی آغاز خواهد شد. در جریان این فعالیتها، مرگ ناگهانی و ناهنگام ولیعهد ماگادها موجب اوجگیری تنش شد. چاناکیای حکیم، خود و نیروهایش را محبوب مردم نشان داد و شاه ناندا را وادار به استعفاء کرد. آخرین شاه ماگادها که بدون جنگ و تنها با حیله و خدعه شکست خورده بود، تاج سلطنت را به ماجراجوی جوان موریایی یعنی چاندراگوپتا اعطا کرد و به تبعیدی رفت که دیگر هیچ خبری از او شنیده نشد. چاناکیا از راکشاساس نخستوزیر شاه مخلوع نیز خواست تا نسبت به شاه جدید اعلام وفاداری کند. او توانست نخستوزیر پیشین را اینطور قانع کند که وفاداری او باید نسبت به سرزمین ماگادها باشد و نه سلسله سلطنتی ماگادها. به این ترتیب نخستوزیر نسبت به چاندراگوپتا موریا اعلام وفاداری کرد و به درخواست چاناکیا، در مقام خودش ابقا شد. در دولت جدید، چاناکیا نیز از مقامات رسمی ظاهری خودداری کرده و در قالب یک زمیندار سالخورده، به مرد پشت پرده سیاست تبدیل شد.
عهد سلطنت چاندراگوپتا مائوریا
چاندراگوپتا توانست ارتش یونانی سلوکوس اول را نیز شکست دهد و سعی کرد سراسر شمال هند را به تصرف درآورد. حملات او در سال ۳۰۵ قبل از میلاد آغاز شد اما به تمام اهداف خود نرسید. طرفین ناچار به انعقاد قرارداد صلح شدند: یونانیان شاهزاده خود را برای حسن نیت به ازدواج چاندراگوپتا درآوردند و تعهد کردند که ساتراپهای پاروپامیساد (کامبوجا یا گاندارا)، آراکوزیا (قندهار) و گدروزیا (بلوچستان) را به امپراتوری هند ملحق کنند و در ضمن پانصد فیل جنگی نیز از سوی هند به سلوکیان اعطا شد. این پانصد فیل بعدها نقش مهمی در پیروزی سلوکیان بر پادشاهان هلنیستی غربی در نبرد ایپسوس در ۳۰۱ پیش از میلاد ایفا کردند. روابط سیاسی میان هند و یونانیان حاکم بر ایران گسترش یافت و چندین مورخ یونانی از جمله مگاستنس، دیماکوس و دیونیسوس در دربار موریاییان اقامت کردند. چاندراگوپتا توانست دولتی متمرکز و قدرتمند پدید بیاورد که به قول مگاستنس، مرکزیتش در پاتالی پوترا «در حصاری از دیوارهای چوبین با شصت و چهار دروازه و پانصد و هفتاد برج بود و با قصرهای ایرانی معاصرش در شوش و اکباتانا رقابت میکرد.» مگاستنس دربارهٔ نظم و سادگی عهد چاندراگوپتا چنین گزارش کردهاست: «هندیان همگی زندگی صرفه جویانهای دارند بخصوص وقتی اردو زدهاند. از جمعیتهای گوناگون بینظم خوششان نمیآید و به نظم و ترتیب علاقهمندند. سرقت در هند، امری بسیار نادر است. کسانی که در اردوی جنگی ساندروکوتوس [چاندراگوپتا] ساکن هستند چهارصد هزار مرد جنگی اند که سرقتهایی که در هر روز از آن اردو گزارش میشود ارزشش از دویست دراخما تجاوز نمیکند؛ و این در میان مردمی است که قانون نوشتهای ندارند و عموماً بی سواد هستند و در معاملات به حافظه خود اتکا دارند. به قدر کافی در سعادت و شادی میزیند و در شیوه زندگانی بسیار ساده و صرفه جو هستند. هرگز شراب نمیخورند مگر در مراسم قربانی. نوشیدنی آنها نوعی مسکر حاصل از برنج است و قوت غالبشان نیز از برنج تشکیل میشود.»