امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جلد 2 خاطرات روزانه یه دختر دیوونه

#7
ارشام بعد از بغل کردن دایی و مامانش برگشت سمتم و دوباره منو بغل کرد.خیلی غیر منتظره بود.خیلی عوض شده بود.تازه چه هیکل توپی واس خودش ساخته بود.
ارشام:ایسا خیلی بزرگ شدی!خیلی هم عوض شدی.اصلا فکرشو نمیکردم با مامان بیای دنبالم.
من:توقع داشتی کوچیک بمونم؟بعدشم تو خونه حوصلم سر رفته بود گفتم بیام واسه ی خوش امدگویی به اقای بی مغز(مثل خر دارم دروغ میگم).چشمکی زدم که گفت:هنوزم مثل قبل شیطونی.
خاله زهرا:خب بیان بریم دیگه!ماشینو بدجایی پارک کردیم.
مثل جوجه راه فتادیم پشت سرشون و رفتیم سوار ماشین شدیم.
ارشام نشست کنار من.منم که به مثبت و مودب برای اولین بار توی زندگیم مثل ادم گرفتم نشستم.(احتمالا دیوونس)
ارشام دماغمو گرفت و گفت:چی شده؟نکنه هنوز به فکرت نرسیده چه کرمی باید بریزی؟یدونه زدم تو دستش و گفتم:ا قربون ادم چیز فهم.والا سهمیم تموم شده.
خندید و گفت:چه خبر از کنکور؟شنیدم بکوب درس میخونیا
لبخندی زدم و گفت:اره بابا خودمو جوییدم از بس درس خوندم(دروغ گو هم خودتونید)
ارشام : راستی چه خبر از بقیه اکیپ خل وضعا؟
من:والا خودت که از طاها و پرهام و ارمین خبر داری.ما دخترام که ففعلا داریم میخونیم برای کنکور دیگه.گیسو هم که ارومیس.رفته شهرشون فکر کنم تا سه روز دیگه بیاد.
ارشام:که اینطور.
خاله زهرا:راستی اگه موافقید بریم یه رستورانی چیزی.منکه معدم سوراخ شد.
منو اراشم قبول کردیم و لی دایی ارشام قبول نکرد.بنابر این ما رو رسوند جلوی یه رستوران خیلی شیک که مال یکی از فامیلامون بود و خودش رفت.
من:خاله اینجا رو از کجا میشناسی؟
خاله زهرا:اینجا خلی وقته که ما میایم.مگه تو هم میشناسیش؟
من:اره مال یکی از فامیلای دورمونه.
خاله زهرا:خوب شد پس.


انچه خواهید خواند:داشت با نگاهش قورتش میداد.داشتم از عصبانیت میترکیدم.غذام کوفتم شد.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122 ، ѕααяeη ، Prometheus ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss ، єη∂ℓєѕѕღ ، Ryhn ، تک شاخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: جلد 2 خاطرات روزانه یه دختر دیوونه - LUGAN - 09-01-2021، 22:07

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Video دروغ يك دختر...
  خاطرات روزانه / آلخاندرا پیثارنیک بخش دوم
  خاطرات روزانه / آلخاندرا پیثارنیک
  رمان دختر خاله
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  داستان عاشق شدن یه دختر و پسر !!!!!!!!!!!!!
Heart رمان خاطرات سربازی من
Heart داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی
  پایان جلد 1 رمان خاطرات روزانه یه دختر دیوونه(اسمشو یکمکی عوض کردم.
  رمان دانشگاه دیوونه ها(یه رمان طنز وعاشقانه خیلی قشنگه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان