امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیوگرافی ژاله قائم‌مقامی

#1
عالمتاج قائم‌مقامی متخلص به ژاله (اسفند ۱۲۶۲، فراهان – ۵ مهر ۱۳۲۶[sup]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ [/sup] تهران) شاعر ایرانی بود. وی مادر حسین پژمان بختیاری می‌باشد.


ژاله در اسفندماه ۱۲۶۲ خورشیدی در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتح‌الله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.

در پانزده سالگی همراه خانواده اش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری (علی‌مراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود- و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند - به ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آن‌ها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود.
ژاله 23 ساله بود که نهضت مشروطه به وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون گرا، چنان که حتی به دلیل شرایط تاریکی که در آن می زیست و اشعار زنانه و سنت شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی می‌کرد.
به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتاب‌های ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۵ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد.

بیوگرافی ژاله قائم‌مقامی 1



بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من

بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من



از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست

گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش

رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من

گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق

اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من

شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق

چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم

گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم
گر از بدبختیم افسانه خواند داستان‌گویی

به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما

پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربه‌ای کوچک

که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما

من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم
گرم چون خوش قدم مطبخ نشین می‌ساختی بی‌شک

چو او می‌کردم ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم

ای ذخیره کامرانیهای مرد

چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟

جان سپاری باشد این یا زیستن؟

مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است

مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید

هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است


بیوگرافی ژاله قائم‌مقامی 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان