امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شقیقه‌ی سرخ لیلی /پرویز اسلامپور

#1
شقیقه‌ی سرخ لیلی

#پرویز_اسلامپور


دیوانه نشسته‌ست
و خون سرخ لیلی در رگ‌هایش سیاه می‌شود
دیوانه
با غروب زنگوله‌هاش
بر گوش

دیوانه نشسته‌ست
و برای خون سیاه لیلی می‌نویسد

تنها آن گورخر و نمک
که پاسخ بی جایی بود
تنها آن شقیقه که در قلب می‌اندیشد

آن‌جا که باران با لکه‌های حسد
ستاره را به میهمانی سنگین نفت می‌آورد

ملکه‌های در باران
ملکه‌های باکره در باران
با زنگاری‌ی ارثیه‌ی نقب
و با خلخال‌های نقره‌ی نور
و از این‌همه زیور
و این چند روزه‌ی موعود شرمشان می‌آید
و سنگینی بخور
گل را به عتاب از پنجره می‌کشد

آن عاقبت از کدام دیار می‌آید

با یک صله‌ی مردار بر دوش
آن مهمیز
بر کشاله‌ی سفت منقبض گلوله

وقتی عروس با آخرین روزهای دوشیزگی‌ش وداع کرد

لکه لکه لکه‌های حرکت
لکه‌های آبی موسیقی

وقتی لیلی
بازوهاش را در باد می‌سوزاند
و شط خنک از بادهای گردنه
وقتی لیلی در جامه‌ی ارغوان مویه می‌کند

و میته را
آواز همیشه نماز
و جذبه‌ی خاموش بکر
بوته‌ی خاری در کنار بستر لیلی می‌گذارد
تا همیشه از دشت برخیزد
تا همیشه از بخار
بشکفد
و لبهاش از خنکای بهار بترکد
و کشاله‌ش از هزار شیهه مردار
و کشاله‌ش
سفت و منقبض از هزار شیهه گلوله
بترکد

وقتی عروس با آخرین روزهای دوشیزگی‌اش وداع می‌کند

تی‌ی‌مور تی‌ی‌مور!
آواز گوزن را می‌شنوی
آواز آن خراب گرسنه
آن خرابه آن دستک نقره‌یی
آن گوشت دانه‌های متبلور نمک
نمک از چهار جهت
نمک از همه‌ی ابعاد

و بدین‌گونه‌ست که موسیقی نمک کویر را دیوانه می‌کند

و کویر با هزار بوته‌ی خار
و هزار کبوتر
آخرین نماز را بر میت می‌گذارد

آنچه مانده‌ست
دست نیلوفری گوزن است
چار پاشنه‌ی مضطرب
و یک چشم
دو برادر و سه خواهر و همه مادر
نخل و شط و نقاب رطوبت

دو برادر… سه خواهر و دو خنجر
و دو ماه که همزمان برآید

و تنها یک اسب که بر جنازه‌ی لیلی سم بکوبد

این دستهای کودکانه‌ی نرگس بر آب‌های کویری
این آفتاب جمعه
وقتی با اولین لگام باکره سبک در شهاب شیهه می‌کشد

مرغی اگر
از شاپرک ساده‌ی مظلوم پرسید
دستی اگر
از ملخ
دریا را دریا دریا
آبی را سرخ‌تر قرمزتر
و حجله را شفاف‌تر و معطر

بوی هزار هزار جمیله
بوی هزار قنات
بوی نسترن از جلگه‌های شوش
بوی خون در پرده
بوی عروسی لیلی می‌آید

این سرنوشت است این
که بگوید و بس کند
شب اگر تیره
شب اگر نیلوفر لیلی در لنگر می‌ماند
لیلی در آب پرسه می‌زند

این است سرنوشت این
سپیده‌یی که متلاشی می‌شود
ستایش خون است وقتی
هزار جسد و هزار کفتار
به میهمانی‌ی یک کبوتر و یک اسب می‌روند

وقتی هزار قناری بر جنازه‌ی لیلی می‌پرند

ساعت سه‌ی جمعه‌ی شط
با کفش‌های سفیدم می‌آیم
و با پیرهن سفید و شلوار سفیدم
تا جمعه را در سفید کنم
تا جمعه را در شط سفید بوی سفید بکشم

میهمان ناخوانده در اتاق پهلویی سوت می‌کشد
ابر اتاق پهلویی را نوازش می‌کند
در اتاق پهلویی خون می‌چکد

و لیلی زن می‌شود

این دست‌های کودکانه‌ی بیمار
مثل خزه آویخته‌ست
این دست‌های کوچک با النگوهای نقره و دستک نقره
بر آب‌های کویری

این آفتاب حجله‌ی صبح
در اتاق پهلویی طنین دیگر دارد

شاخه‌ی آویخته‌ی غزل و دو خط فارسی

عروس خمیازه می‌کشد
میهمان شهوت را می‌تکاند

مرغی اگر
از باد پرسید
دریا را دریا دریا
آبی را سرخ‌تر قرمزتر
و حجله را شفاف‌تر و معطر

بوی هزار خار می‌آید
بوی جلگه‌های پست و قصیل اسب

بوی عروسی لیلی می‌آید
و صدای پای غریبی که آسمان را پارو می‌کشد
صدای صد سم موذی
و صدای پای غریبی که آسمان را می‌گشاید
با یک پنجره و دو در صبحگاهی

ندای طبل هزار کشته
و هزار منتظر

سگ از سیاهی نفرینی عوعو کرد
و دوید
سگ از مهارت ویرانی کلوخ‌انداز شد

تی‌ی‌مورچی آواز گوزن را می‌شنوی
در شبی که ارابه‌ی بارش را
گله گوزن‌های موزون
با تاج‌هاشان بر سر و خلخال‌هاشان به پا
می‌رانند

نقره ی حرکت دارد در شیار تازه‌ی حیوان
و در تن این بت نیلوفری
لیلی

بازمانده‌ی شفق در خون دیوانه سر می‌کشد
دیوانه می‌خواند
و خون سیاه لیلی در پستان‌هاش رگ می‌کند

و خنکای پاییزی لیلی
در بخار شط می‌وزد

تنها آن شقیقه که در قلب می‌اندیشد
و روزن
لیلی دیوانه را به بستر می‌کشد.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان