امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

احمد شاملو | فروغ فرخزاد

#1
سلام دوستان

 تو این تاپیک متن ها،نامه ها،گفته ها، عشق بازیها و... احمد شاملو برای آیدا سرکیسیان و فروغ فرخزاد برای پرویز شاهپور و ابراهیم گلستان قرار میگیره.

مطالب آزاد از این دو شاعر هم مجازه.

چند ساله این دو شاعر رو دنبال میکنم و واقعا لذت میبرم از نوع عشقی که داشتند ، امیدوارم شما هم لذت ببرید.

بریم برای معرفی این اسطوره های عشق و معرفت...

احمدشاملو
نقل قول: احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ساعت 1 بامداد فردیس کرج) شاعر، فیلم‌ساز، روزنامه نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص شعری احمد شاملو الف. بامداد و الف. صبح بود.

ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر (اشعار احمد شاملو)
احمد شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام «آهنگ‌ های فراموش شده» به چاپ می‌ رسد و همزمان کار در نشریاتی مثل «هفته نو» را آغاز می‌ کند.

ازدواج دوم و انتشار هوای تازه
احمد شاملو در سال ۱۳۳۶ با توسی حائری ازدواج می‌ کند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام می‌ آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌ شود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌ کند. این مجموعه حاوی سبک نویی است و بعضی از معروف‌ ترین اشعار شاملو همچون پریا و دخترای ننه دریا در این مجموعه منتشر شده‌ است. در همین سال به کار روی اشعار حافظ، خیام و بابا طاهر نیز روی می‌ آورد. پدرش نیز در همین سال فوت می‌ کند. احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگه‌ های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌ کند.






نقل قول: نقش آیدا در زندگی شاملو

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان (ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر می‌برد[۲۷] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌ای به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر می‌شود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه را آغاز می‌کند و برنامهٔ قصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.

فروغ فرخزاد
نقل قول: احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1
 

فروغ الزمان فرخ زاد (زادهٔ ۸ دی ۱۳۱۳، تهران — درگذشتهٔ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، تهران)، معروف به فروغ فرخزاد و فروغ، شاعر نامدار معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت.
فروغ در ظهر ۸ دی ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه کوچهٔ خادم آزاد در محلهٔ امیریه تهران از پدری تفرشی، و مادری کاشانی تبار به دنیا آمد. پوران فرخ زاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد، فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.

شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش-پرویز شاپور که پانزده سال از وی بزرگتر بود- علاقه مند شد و آن دو با وجود مخالفت خانواده هایشن با هم ازدواج کردند. چندی بعد به ضرورت شغل همسرش به اهواز رفت و نه ماه بعد تنها فرزند آنان کامیار دیده به جهان گشود. از این سالها بود که به دنیای شعر روی آورد و برخی از سروده هایش در مجله خواندنیها به چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و به دلیل اختلافاتی که با همسرش پیدا کرد به زودی به متارکه انجامید و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.
و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم ساز سرشناس ایرانی، و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد.

فروغ در مجموعه اسیر بدون پرده پوشی و بی توجه به سنت ها و ارزشهای اجتماعی آن احوال و احساسات زنانه خود را که در واقع زندگی تجربی اوست توصیف می کند. اندوه و تنهایی و ناامیدی و ناباوری که براثر سرماخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده است سراسر اشعار او را فرا می گیرد. ارزش های اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا به اظهار و تمایل می پردازد و در واقع مضمون جدیدی که تا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته است می آفریند.

فروغ از سال ۱۳۳۷ به کارهای سینمایی پرداخت. در این ایام است که او را با ابراهیم گلستان نویسنده و هنرمند آن روزگار همگام می بینیم. آن دو با هم در گلستان فیلم کار می کردند.
در سال ۱۳۳۸ برای نخستین بار به انگلستان رفت تا در زمینه امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی که از این سفر بازگشت به فیلمبرداری روی آورد و در تهیه چند فیلم گوتاه با گلستان همکاری نزدیک و موثر داشت. در بهار ۱۳۴۱ برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفت. فیلم خانه سیاه است که بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان ۱۳۴۲ از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را به دست آورد.

فروغ پس از آنکه در تهیه چندین فیلم ابراهیم گلستان را یاری کرده بود در تابستان ۱۳۴۳ به ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و زبان آلمانی و ایتالیایی را فرا گرفت. سال بعد سازمان فرهنگی یونسکو از زندگی او فیلم نیم ساعته تهیه کرد، زیرا شعر و هنر او در بیرون از مرزهای ایران به خوبی مطرح شده بود.


ابراهیم گلستان در مصاحبه‌ای با سعید کمالی دهقان از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ - پنجاه سال پس از درگذشت فروغ - گفت که رابطه او با فروغ دو طرفه بوده است. او درباره اینکه آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلا خانواده معنی ندارد. یک عضو شخصیت من.»
پاسخ
 سپاس شده توسط *Aɴѕel* ، Emmɑ ، ѕααяeη ، شـــقآیــق ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Prometheus ، Ɗєя_Mσηɗ ، *VENUS* ، [ SouL ] ، מַברִיק ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב ، shahid ، ραтяιcια ، موناجون خوشگل ، Mutemit
آگهی
#2
مجموعه اشعار احمد شاملو 
  • آهن‌ها و احساس
  • آهنگ‌های فراموش‌شده
  • هوای تازه
  • باغ آینه
  • لحظه‌ها و همیشه
  • آیدا در آینه
  • آیدا، درخت و خنجر و خاطره
  • ققنوس در باران
  • مرثیه‌های خاک
  • شکفتن در مه
  • ابراهیم در آتش
  • دشنه در دیس
  • ترانه‌های کوچک غربت
  • مدایح بی‌صله
  • در آستانه
  • حدیث بی‌قراری ماهان
  • مثل خون در رگهای من،نامه های شاملو به آیدا


اشعار فروغ فرخزاد

آثار فروغ فرخزاد در پنج مجموعه منتشر شد:
  • اسیر، شامل ۴۳ شعر
  • دیوار، شامل ۲۵ قطعه شعر
  • عصیان، شامل ۱۷ شعر
  • تولدی دیگر، شامل ۳۵ شعر
  • ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ۷ شعر
پاسخ
 سپاس شده توسط Emmɑ ، ѕααяeη ، شـــقآیــق ، *VENUS* ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב ، موناجون خوشگل
#3
امشب از آسمان دیده‌ی تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد
شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

#فروغ_فرخزاد
پاسخ
 سپاس شده توسط Emmɑ ، ѕααяeη ، شـــقآیــق ، موناجون خوشگل
#4
احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1

و همچنان در شیبِ شیار فروتر نشستن
و با هر خرسنگ
به جدالی برخاستن.
چه حماسه‌یی‌ست رود، چه حماسه‌یی‌ست!

#احمد_شاملو

پاسخ
 سپاس شده توسط Emmɑ ، ѕααяeη ، شـــقآیــق ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، موناجون خوشگل
#5
قلب من فقط به این امید می تپد که تو هستی

آیدا! عشق و شعر و امید و نشاط و سرود زندگی من!
آیدای من! آیدای یگانه، آیدای بی همتای من!
نه تنها هیچ چیز نمی تواند میان ما جدایی بیفکند، بلکه هیچ چیز نخواهد توانست میان آنچه من و تو هستیم و وجودی یگانه را تشکیل می دهیم، باعث احداث تویی و منی بشود… من و تویی در میانه نیست، و اگر جسم نباشد روحی نمی تواند بود و اگر روح نباشد جسمی نیست.
قلب من فقط به این امید می تپد که تو هستی، تویی وجود دارد که من می توانم آن را ببینم، او را ببویم، اورا ببوسم، او را در آغوش خود بفشارم و او را احساس کنم.

من بزرگ ترین،خوشبخت ترین،مقتدرترین و داراترین مرد دنیا هستم!
بزرگترین مرد دنیا هستم، زیرا بزرگ ترین عشق دنیا در قلب من است…
عشق، بزرگ ترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم چرا بزرگترین مرد دنیا نباشم؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


خوشبخت ترین مرد دنیا هستم؛ زیرا قلبی که در کنار من می تپد، با تپش خود مرا به همه ی پیروزی ها نوید می دهد؛ و کسی که پیروز است چرا خوشبخت نباشد؟ و کسی که پیروزترین مرد دنیاست چه گونه خوشبت ترین مرد دنیا نباشد؟
مقتدرترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام که در سرشارترین لحظه های کامیابی، در لحظاتی که نه خدا و نه شیطان ،هیچ یک نمی توانند سرریزشدن جام های مالامال از لذت و هوس را مهار کنند، توانسته ام پاسدار پاکی و تقوا باشم و لجام گسیخته ترین هوس هایی را که غایت آرزوهای حیوانی است، برای وصول به بلندترین درجات عشق انسانی مهار کنم!
و کسی که تا این حد به همه ی هوس های خود مسلط است، چرا ادعا نکند که مقتدرترین مرد دنیاست؟
داراترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام تو را داشته باشم… تو بزرگ ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی توان گرفت که با تو برابر باشد. پس من که تو را دارم، چرا ادعا نکنم که داراترین مرد دنیا هستم؟
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده ام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!
و افتخار من این است که بنده ی تو باشم.

اول تیر ماه چهل و یک
شش صبح
از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگ های من
پاسخ
 سپاس شده توسط Emmɑ ، ѕααяeη ، شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، Prometheus ، آمین ، موناجون خوشگل
#6
احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1

ای بیگانه که خلوت ما را می شکنی

ای بیگانه که خلوت ما را می شکنی
آیدا، نازنین ترین چیز من،
از ماده و روح!
چه قدر جای تو، این جا، در کنار من، توی نگاه من، خالی است… گو این که لحظه یی بی تو نیستم. خودت بهتر می دانی: من، برای آن که از خودم خبری بگیرم، باید از تو شروع کنم! -نفسی نمی کشم مگر این که با یاد تو باشد؛ قلبم نمی تپد مگر این که یادش باشد زندگی دوباره را از کجا شروع کرده است؛ مگر این که یادش باشد برای چه می تپد.
آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، می توانستم بگویم که آرام ترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را می گذرانم. ….
دیشب ناگهان یاد نقشه یی افتادم که برای خانه مان کشیدیم و تو فورا آن را بردی که بایگانی کنی. _ چه قدر تو بامزه ای. باری غرق رویای آن خانه شدم. تا به حدی که وقتی به خودم آمدم، انگاری سال ها در آن خانه، بر فراز تپه یی بر دامنه ی کوههای پوشیده از جنگل زندگی کرده ام!
کتیبه یی بر سر در آن خانه آویخته بودیم که بر آن نوشته بود:
«ای بیگانه که خلوت ما را می شکنی! همچنان که در خانه ی ما به روی تو باز است، تو نیز بزرگواری کن و ما را از شنیدن عقاید خویش معاف دار. ما از دوزخ بیگانگی ها گریخته ایم، تا از برخورد با هر آنچه خوشایندمان نیست در امان باشیم. اگر به خانه ی ما فرود می آیی ، خلوت ما را مقدس شمار!» ….
آیدای من! تا هنگامی که هنوز کلماتی دارم تا عشق خود را به تو ابراز کنم، زنده ام. _ به این زندگی دل بسته ام و آن را روز به روز پُربارتر می خواهم.
 
احمد تو
گرگان [آذر شهر]
اول دی ماه ١٣٤٢
از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگ های من
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕααяeη ، شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، آمین ، موناجون خوشگل
آگهی
#7
آیدای من اگر می خواهی پیروز بشوم به من لبخند بزن

آیدای من اگر می خواهی پیروز بشوم به من لبخند بزن
آیدا، امید و شیشه ی عمرم
با این که وقت تنگ است و کار بی انتهاست، با این که باید از حالا (به نظرم ساعت از نیم بعد از نصف شب گذشته باشد) شروع به کار کنم، و با این که هر دقیقه را باید غنیمت بشمرم، نمی توانم خودم را راضی کنم که چند سطری برایت ننویسم و با آن که هم الان یک ساعت هم نیست که از تو دور شده ام، بی تو باشم.
آیدا جانم!
بدترین روزهای عمرم را می گذرانم. فشار تهی دستی و فشار آن زن بی انصاف بی رحم از طرف دیگر، فشار بانک که پول سفته اش را می خواهد و فشار بی غیرتی و وقاحت این مرد شارلاتان که دو ماه عمر مرا به امروز و فردا کردن تلف کرده است، همه مرا در منگنه گذاشته اند.
از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی “عزیمتی نابهنگام” تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
دست های تو در دست من است. امید تو با من است. اطمینان تو با من است. چه چیز ممکن است بتواند مانع پیشرفت من شود؟ کوچکترین لبخند تو مرا از همه ی بدبختی ها نجات می دهد. کوچک ترین مهربانی تو مرا از نیروی همه ی خداها سرشار می کند… یقین داشته باش که احمد تو مفلوک و شکست خورده نیست. تمام ثروت های دنیا، تمام لذت های دنیا، تمام عالم وجود، برای من در وجود “آیدا” خلاصه می شود. تو باش، بگذار من به روی همه ی آن ها تف کنم. بگذار به تو نشان بدهم که عشق، عجب معجزه یی است. تو فقط لبخند بزن. قول بده که فقط لبخند بزنی، امیدوار باشی و اعتماد کنی. همین!
تمام بدبختی های من، بازیچه ی مضحک و پیش پا افتاده یی بیش نیست. تمام این گرفتاری ها فقط یک مگس مزاحم است که با تکان یک دست برطرف می شود… بدبختی فقط هنگامی به سراغ من می آید که ببینم آیدای من، لبخندش را فراموش کرده است. فقط در چنین هنگامی است که تلخی همه ی بدبختی ها قلب مرا لبریز می کند.
آیدای من!
اگر می خواهی پیروز بشوم، به من لبخند بزن. سکوت غم آلود تو برای من با تاریکی مرگ برابر است. به جان تو دست و دلم می لرزد، خودم را فراموش می کنم و به یادم می آید که در دنیا هیچ چیز ندارم. بدبخت سرگردانی هستم که نتوانسته ام امید به پیروزی را حتی در دل بزرگ و قدرتمند آیدای خودم به وجود آرم…
لبان بی لبخند تو، آیدا! لبان بی لبخند تو پیروزی بدبختی است بر وجود من.
بگذار من به بدبختی پیروز بشوم.
لبخندت را فراموش مکن آیدا،
لبخندت را فراموش مکن

از این بحران بیرون می آییم. و پس از آن، من باید به ناگهان قد برافرازم… من بسیار عقب افتاده ام. باید کومکم کنی که این عقب افتادگی را جبران کنم… وقت کم و راه دراز است، باید قدم های بلند بردارم. مرا به جلو بران! کومکم کن! فقط با لب هایت، فقط با لبخندت، فقط با آغوش پر مهرت. با نگاهت و با ملاحتت.
لبخند بزن!
همیشه لبخند بزن!
با امید به عشق تو حالا شروع به کار می کنم.
شب به خیرـــ احمد تو
جمعه 27 مهرماه 41
 
از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگ های من
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕααяeη ، شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، Prometheus ، *VENUS* ، موناجون خوشگل
#8
احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1
با تو می خواهم برخیزم تو رستاخیز حیات منی

آیدای خودم، آیدای احمد.
شریک سرنوشت و رفیق راه من!
به خانه ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه ی من آوردی.
– سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.- زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه ی من آوردی. از شوق اشک می ریزم. دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم های زنده و عاشق خودت هیچی نیست. ….
دست مرا بگیر. با تو می خواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی. ….
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


هنوز نمی توانم باور کنم، نمی توانم بنویسم، نمی توانم فکر کنم… همین قدر، مست و برق زده، گیج و خوش بخت، با خودم می گویم: برکت عشق تو با من باد!- و این، دعای همه ی عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم .
برکت عشق تو با من باد!


احمد تو
١٧ فروردین ماه ٤٣
————————————————-
از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
کتاب: مثل خون در رگ های من
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕααяeη ، شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، *VENUS* ، موناجون خوشگل
#9
احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1

همه ی خدایان به انتظار ما هستند

همه ی خدایان به انتظار ما هستند
آیدای خوب من!
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می کنم که شعر، دوباره در من جوانه می زند. به بهار می مانی که چون می آید، درخت خشکیده شکوفه می کند. برای فردای مان چه رویاها در سر دارم! آن رنگین کمان دوردستی که خانه ی ماست، و در آن، شعر و موسیقی لبان یکدیگر را می بوسند و در وجود یکدیگر آب می شوند
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


از لذت این فردایی که انتظارش قلب مرا چون پرده ی نازکی می لرزاند در رویایی مداوم سیر می کنم. می دانم که در آن سوی یکی از فرداها حجله گاه موسیقی و شعر در انتظار ماست، و من در انتظار آن روز درخشان آرام ندارم و هر دم می خواهم فریاد بکشم:
آیدای من! شتاب کن که در پس این “اُلمپ” سحر انگیز ، همه ی خدایان به انتظار ما هستند!
معنی “با تو بودن” برای من “به سلطنت رسیدن” است.
چه قدر در کنار تو مغرورم!
شب پنج شنبه 9 خرداد 41
فقط خدا می داند چه ساعتی است!


از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
(گزیده ای از نامه)
کتاب: مثل خون در رگ‌های من
نامه های احمد شاملو به آیدا
نشر چشمه / چاپ چهارم ، زمستان ٩٤
پاسخ
 سپاس شده توسط شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، *VENUS* ، موناجون خوشگل
#10
احمد شاملو | فروغ فرخزاد 1

امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز

آیداى خوب نازنینم!
مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام.
زندگى مجال نمى دهد: غم نان!
با وجود این، خودت بهتر مى دانى:
نفسى که مى کشم تو هستى؛
خونى که در رگ هایم مى دود و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم.
امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز.
و این، ضعف من نیست: قدرت تو است.
(٢٣ شهریور ٤٣)
از نامه های “احمد شاملو” به آیدا
دفتر: مثل خون در رگ هاى من
پاسخ
 سپاس شده توسط شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، *VENUS* ، موناجون خوشگل


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  شعر نماز از فروغ فرخزاد
  پادکست! (فروغ-شاملو-حسین پناهی و...)
  یادداشت حمید فروغ بر رمان یک نفر که عضو پینک فلوید نبود
Exclamation پیکر احمد ابومحبوب فردا تشییع می‌شود
Sad احمد ابومحبوب درگذشت
Big Grin گفت‌وگوی دانشجویی درباره آثار فروغ فرخزاد در شبکه سه
  نامزدهای بخش «نقد ادبی» جایزه ادبی جلال آل‌احمد معرفی شدند ^.^
  شعر زیبای فروغ فرخزاد درباره ی خدا *حتما بیا*
  « نغمه‌ی خوابگرد » سروده‌ی لورکا / ترجمه ی احمد شاملو
  نگاهی به «غرب‌زدگی» بحث‌برانگیز آل احمد

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان