امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ايـــــستگـآه....

#1
به نآم خدآ

ایستگاه

باز رسیدیم بـه ایستگاه ، بارون همه ی جا رو خیس کرده بودو شب بود.

راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم.

خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم.

بخار از دهنت بیرون میومد. خستگی رو توی چشمات می‌دیدم یادته.

عشقم بودی.

مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت کـه سرما نخوری.

رسیدم خونه با این‌کـه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم

گذشت و گذشت و گذشت..

حالا اومدم توی همون ایستگاه این بار تنها بودم

هوا سرد بود.. ولی کاپشنم تنم بود

رسیدم خونه..

جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود

یه سری مو هاي سفید لابلای مو هاي مشکیم بود.

یه چایی داغ بعدشم خواب.

صبح فردا رسید حس بدی بود

سرما خورده بودم تنهای تنها.

....
سپــــآس
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نآشِنآسَم(:
پاسخ
 سپاس شده توسط آمین
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان