امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان_ماجرای زمین خوردن

#1
Star 
#داستان_خیانت Heart

کشیش یک کلیسا بعد از مدتی می‌بیند کسانی‌ که برای اعتراف به گناهانشان نزد او می‌آیند، معمولاً خجالت می‌کشند و برایشان سخت است که به خیانتی که به همسرشان کردند اعتراف کنند، برای همین یکشنبه اعلام می‌کند که از این به بعد هر کس‌ می‌خواهد به خیانت به همسر اعتراف کند، برای اینکه راحت‌تر باشد، به جای اینکه بگوید خیانت کردم بگوید زمین خوردم.

از این موضوع سال‌ها می‌گذرد و کشیش پیر می‌شود و می‌میرد. کشیش بعدی که می‌آید بعد از مدتی سراغ شهردار رفته و به او می‌گوید: من فکر کنم شما باید فکری به حال تعمیر خیابا‌ن‌های محل بکنید، من از هر صد اعترافی که می‌گیرم نود تا همین اطراف یک جایی زمین خوردند.

شهردار که متوجه می‌شود که قضیه چه‌ بوده و هیچ کس جریان را به کشیش نگفته از خنده روده بر می‌شود.

کشیش چند دقیقه با تعجب نگاهش می‌کند و بعد می‌گوید: ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم ۳ بار زمین نخوره!
☆هیچ مخدری مثل احترام بیش از حد...
                               توهم زا نیست ...♡


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16332835215615 ♡
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان