امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

#41
آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد
آتشم زد به دوتا بوسه و خاموشم کرد
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε
آگهی
#42
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ßяɪcε ، ыкт
#43
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε
#44
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ßяɪcε ، ыкт
#45
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانی ات
سلام و حال پرسی و شروع هم زبانی ات
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل 
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده ها که می دهی به رغم ناتوانی ات
جواب کن بجز مرا، صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانی ات
بیا به من خبر بده، قبول کرده ای مرا
سپس سرِ مرا ببر بجای مژدگانی ات
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε
#46
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε ، z_farhad ، ыкт
آگهی
#47
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد ..
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad
#48
در درونم زنده است و زندگانی میکند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند
بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط z_farhad ، ßяɪcε ، ыкт
#49
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε
#50
سخن بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟
نفس بى تو کجا ناى دمیدن دارد
علت کورى یعقوب نبى معلوم است
شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط ßяɪcε ، z_farhad ، ыкт


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان