امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

•عَلیرِضا آذَر•

#1
سلام وقت بخیر عزیزان :}
اینجا
شعر
دل نوشته
دکلمه و هرچیزی ک نوشته یا گفته ی و مختص
اقای علیرضا آذر هست قرار داده شود :]

با تشکر:}








در من کسی
 میل به پایان
 دارد.

-علیرضا آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط shghyegh ، ѕααяeη ، αѕтer
آگهی
#2
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید
مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود
بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط shghyegh ، ѕααяeη
#3
ﺩﺭ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻧﺸﺌﻪ‌ﯼ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ‌ﯼ ﺁﺑﺎﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻫﻖ ﻫﻖِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺟﺎﺭﻭﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺍﺑﺮِ ﺳﯿﺎﻩِ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺗﺎ ﺻﺒح
ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺑﺎﺩِ ﺗﯿﺰ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﺩﺭ ﻭﺍ ﻧﮑﻦ،ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ

#علیرضا_آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط shghyegh ، ѕααяeη
#4
که کم بودی اما همان کم مرا بس
که من دل به هر آنچه کم بسته بودم
که بسیاری تو زیادی غم داشت
از انبوه اندوه خود خسته بودم

وگرنه بدون تو معنا کجا بود
شفق بی تو یعنی شبم را ببارم
زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر
جهان و زمان را تمرکز ندارم

وگرنه بدون تو..اصلا ولش کن
به کمرنگی من کسی در جهان نیست
از آن لحظه که سمت رفتن دویدی
کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست

به چشمان من خیره شو سرنگردان
من آیینه ام، من توام حضرت درد
تو آمین من بودی ای عشق واحد
تو قلب منی قبله تحت پیگرد

ببین لیلی رفته از فصل کهنه
تو اقلیم بارانی کودکانی
طلوع تمام زنان شگفتی
و شرقی ترین مادر کهکشانی

مرا از تب شهر تلخت خبر کن
بگو لیلی از شهر باران فروشان
بگو با سپیدی باغت چه کردند
چه ها کرده ای با زمستان فروشان..

#علیرضا_آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
 سپاس شده توسط αѕтer ، ѕααяeη
#5
علیرضا آذر:
به خودم امدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود!
پاسخ
 سپاس شده توسط מַברִיק ، ѕααяeη
#6
در خانه ی من پنجره ها می میرند
بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد
در خانه ی من مرگ توالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست
آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام
آتش به دهانِ خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند
دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم
من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سرم آوردند
_علیرضا آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
آگهی
#7
قول دادم که در اندیشه‌ی خود حبس شوم
دل به بالا و بلندای خیالی ندهم
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تنِ هیچ عقابی پَر و بالی ندهم

_علیرضا آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
#8

آواره ی آن چشم سیاهت شده ام
بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم
از کوچه ی ما می گذری می میرم
سوسو بزنی شهر چراغان شده است
چرخی بزنی آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای
حرفی بزنی دهکده را سوخته ای...

#علیرضا_آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
#9
تشنه
یک صحبتِ طولانی ام
_علیرضاآذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ
#10
بعد مرگم، شعر هایم را چراغانی کنید
اهل دل را جای حلوا، شعر مهمانی کنید!

#علیرضا_آذر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:}
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان