امتیاز موضوع:
  • 62 رأی - میانگین امتیازات: 4.39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

#11
Heart 
هنوز اندیشه ام پر از حضور توست و خیالم پر از تصویر توست
هوای دلم طوفانیست،طوفانی بس سهمگین که مرا چون برگ گاهی به هر سو که بخواهد میکشاندو بر در و دیوار ویرانه های حسرت زده میکوباند
گاهی از خود می پرسم چرا همه جا توهستی؟
چرا همیشه با منه؟چرا نامت همیشه بر زبانم جاریست؟
نمیدانم دلم میخواهد ببینمت یا نه ؟
دلم میخواهد هم کلامت شوم یا نه یا اصلا دوستت دارم یا...

فقط می دانم که این دل دیوانه هنوز اسیر توست...
بتو می اندیشد...
 سپاس شده توسط parnia tajik ، سیما777
آگهی
#12
خوب بود

به چشمانت بیاموز که هرکس ارزش دیدن ندارد
 سپاس شده توسط parnia tajik ، سیما777
#13
آسمان کوچک من همه شب بارانیست
همه شبدر شب چشمان ترم مهمانیست
شکوه از فاصله ها نیست که از قلب من است
غم اندوه دل عاشق من پنهانیست
در باغ دلم جوانه ای باید و نیست
شوق غزل ترانه ای باید و نیست
 سپاس شده توسط love 2012 ، parnia tajik ، سیما777
#14
[/size]هر روز غروب وقتی هوا منو دیوونه میکنه

کبوتر دلم باز تورو بهونه می کنه
بازدلم به یاد تو گریه رو از سر میگیره
اگه نیایی به عشق تو،تو بیکسی هاش میمیره
حالا که نیستی پس بدون عاشق چشم تو کیه
پیرهن مشکیمو ببین رنگه غمو جداییه
وقتی که اینجا بودی تو قدرتو هیچکی ندونست
از اون بالا نگاه بکن که گریه میکنن چه زشت
ای روزگار لعنتی مرام آدما اینه
وقتی که هستی پیششون قدرتو هیچکی ندونه
وقثی که میری همشون دروغی گریه میکنن
جای سوالی داشت برام پس همه اینو میدونن
خدانگه دارت عزیز تو رو یه روزی می بینم
اونجای که این آدما نمی تونن دروغ بگن[/align][/font]
 سپاس شده توسط parnia tajik ، سیما777
#15
وقتی قدم می زنم به خیلی چیزها فکر می کنم .
شاید بهتر باشد بگویم وقتی فکر می کنم مدام قدم می زنم .
یک جور صدای خاص شبیه موسیقی
خیلی مبهم و ضعیف , محیط اطراف من را احاطه می کند .
یک موسیقی ملایم ...
در حین قدم زدن تماس صورتم با ارواح سرگردان را احساس می کنم .
بعضی از آن ها در حین رد شدن از کنارم دستشان را با ملایمت بر گونه هایم می کشند .
و بعضی از آن ها با خشونت به پهلوهای من لگد می کوبند .
بعضی از آن ها مدام گریه می کنند
و بعضی ها سراغ عشق گمشده شان را از من می گیرند .
من بی توجه به تمام این صحنه ها , فریاد ها و خنده ها , فقط قدم می زنم .
تمام توجه من به مورچه های خسته ای است که بی محابا در مسیر عبور من در گذرند .
له شدن یک مورچه در زیر صفحه آجدار کفش یک عابر , یک فاجعه است .
قلب مورچه ها مثل پوستشان سیاه نیست
قلب مورچه ها رنگ سرخ است .
گاهی احساس می کنم در حین قدم زدن پرواز می کنم .
و این حالت در خواب های من تشدید می شود .
من شب ها نمی توانم بخوابم
قلب من گاهی از حرکت بازمی ایستد و من با تمام وجود این سکون را حس می کنم .
از این سکون نمی ترسم ...

گاهی اوقات چیزی درون من می رقصد و پای کوبی می کند
من روحم را حبس نکرده ام .
به اینکه انسان عجیبی هستم اعتراف می کنم !
من خدا را در آغوش کشیده ام .
خدا زیاد هم بزرگ نیست .
خدا در آغوش من جا می شود ،
شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است .
خدا را که در آغوش می کشم دچار لرز های مقطعی می شوم .
تب می کنم و هذیان می گویم .
خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه دچار مستی می شوم .
خدا یکبار به من گفت تو گناهکار مهربانی هستی .
و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند .
می دانم زیاد مهمان نخوام بود .
این را نه از خود که پدر آسمانی به من گفته است .
زمان می گذرد .
همیشه سعی می کنم خوب باشم و همیشه بد می مانم .
باید کمی قدم بزنم تا فکر کنم .
من برای اینکه برای کسی که دوستش دارم شعر بگویم هم باید قدم بزنم .
مدتی هست که خیلی افسرده ام .
از اینکه چیزی می نویسم احساس بدی به من دست می دهد .
من روح خودم را معتاد به زنده بودن کرده ام .
و از این متاسفم .
و بیشتر از این تاسف می خورم که روزهایی که سعی می کردم مورچه های سیاه را لگد نکنم
ناخواسته غنچه های بوته گلی را لگد مال کردم .
من این روزها مدام هذیان می گویم
آسمان برای من بنفش است .
باید کمی قدم بزنم .



 سپاس شده توسط darya1 ، parnia tajik
#16


اين شعر بود يا دكلمه؟HuhSmile
 سپاس شده توسط parnia tajik ، darya1 ، سیما777
آگهی
#17
ببخشیدمنظور از عشق گمشده چیهHuhUndecidedUndecidedUndecidedUndecidedUndecidedUndecided
برای "تشکر کردن" و یا گفتن"خوب و جالب بود" از دکمه سپاس استفاده کنید
 سپاس شده توسط parnia tajik ، سیما777
#18
Music 
Exclamationياد دارم در غروبي سرد سرد
مي گذشت از كوچه ما دوره گرد
داد مي زد كهنه قالي مي خرم
دسته دوم جنس عالي مي خرم
كاسه وظرف سفالي مي خرم
گر نداري كوزه خالي مي خرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهي كشيد بغضش شكست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شكرت ولي اين زندگيست؟؟
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت آقا سفره خالي مي خريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*********************************
p329انسان خوبی باش اما وقتت را برای اثباتش به دیگران تلف نکن(چارلی چاپلین)...aquarium
 سپاس شده توسط مبینا شمس ، (raha) ، parnia tajik ، سیما777
#19
خیلی زیاد بود ولی خوب بودBlush
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 2
 سپاس شده توسط darya1 ، parnia tajik ، سیما777
#20
عالی بود عزیزمHeartHeartHeart
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 2
 سپاس شده توسط parnia tajik ، darya1 ، سیما777


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان