امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 1.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

معضلات پیش پا افتادۀ بشریت!

#1

معضلات بشریت یکی – دو تا نیست. بعضی را تا گرفتارش نشوی نمی توانی درک و هضم و حتی تصور کنی...مثلاًپایت دور از جان، باید بد جور بشکند ،تا بدانی حتی دستشویی رفتن هم می تواند به یکی از معضلات مهم بشری تبدیل شود.خواه روزهای اول بیمارستان باشد و نتوانی مطلقاًاز تخت پایین بیایی و خواه روزهای بعد باشد و مجبور شوی با پای تا بالا گچ گرفته ،لی لی کنان به سمت دستشویی بروی و از پله کوتاه جلوی آن، بالا و پایین بپری و سکندری بخوری.جالب این که حتی دستشویی اتاق بیمارستان هم از این پله و از این سکندری خوردن اجباری بی نصیب نیست...
کافیست پایت تا بالا بشکند و تو هیچ ذهنیتی راجع به مراقبتها و ورزشهای قبل و بعد از گچ نداشته باشی و هر چه از دکتر بپرسی بدون هیچ توضیح اضافی فقط بگوید:" خانوم!پات به وحشتناک ترین شکل شکسته،شوخیه؟این پا دیگه برات پا بشو نیست." ...و اگر به او پیشنهاد کنی فیزیوتراپ معرفی کند،بگوید لازم نیست و تازه بعد از تماس با فیزیوتراپ آشنا بفهمی که بعد از باز کردن گچ برای خم کردن زانو چکار باید بکنی و برای تورم و دردناکی عضله بالای ران باید چکار بکنی و کفش طبی چرا باید بپوشی و با واکرچطوری باید راه بروی و امثال اینها ..برخورد بیمار نادان با جراح همه چیز دان که فکر می کند لابد او هم باید همه چیز را بداند و غلط می کند اگر نداند یکی از آن معضلات بشری است.
رویارویی با امکانات بیمارستان گران و درجه یک خصوصی که در آن جراحی کرده ای یکی دیگر از آن معضلات است.بیمارستان ویلچر دارد،ولی هر دفعه که در خلال دفعات مراجعه ماهانه به دکتر سوارش می شوی احساس می کنی یک جای کار لنگ است.چون مجبوری پای گچ گرفته ات را همینجور به مدت چند ساعت سیخ و معلق توی هوا در راه رادیولوژی و مطب و اتاق انتظار و آمد و رفت ها نگه داری...بعدها دستت می آید که باید تخته ای بلند زیرت می گذاشتند تا پایت را رویش بگذاری...این را از فحوای کلام یکی از کارکنان می فهمی که در خلال یکی از همین مراجعات به دیگری می گوید:"اگه اون چوبه بود،خوب بود تا این بنده خدا مجبور نشه چند ساعت پاشو توی هوا نگه داره"(این دیگری،همان کسی است که هر دفعه ویلچر را برایت می آورد و هر دفعه انعامی به رسم قدر شناسی به او می دهی.)
این که نمی توانی موقع خواب، پای گچ گرفته ات را مثل همیشه تا کنی،نمی توانی آن را بخارانی،نمی توانی به پهلو بخوابی،نمی توانی خودت چیزی را بگذاری و برداری و بیاوری و ببری،این که مجبوری برای هر کاری آویزان این و آن باشی و چشم به در بدوزی تا یکی وارد شود و مثل مادر بزرگ خدا بیامرزت به او بگویی"قربون دستت،اینو بذار و اونو بردار"بخش پیش پا افتادۀ معضلاتی است که ذهن را در انزوا می خورد و می تراشد...بخش مهم مشکلات وقتی به صورت جدی رخ می نماید که بخواهی برای کاری ضروری از خانه خارج شوی.اینجاست به این کشف عظیم بشری نائل می شوی که:"معماری شهری ما برای ناتوانهای حرکتی مناسب نیست."تا حالا عین خیالت نبود،لابد مثل خیلی از مسئولین مربوطه و غیر مربوطه...تازه دستت می آید که جلوی بانکِ فلان،چند تا پلۀ عریض و طویل دارد و می مانی که حالا باید برای انجام کار بانکیت چه خاکی توی سرت بکنی.تازه دستت می آید گذر از جویها و رفتن به پیاده روها و برعکس، دست کم از شرکت در مسابقات دوی با مانع ندارد.اینجاست که پلهای روی جویهای خیابانها را می شمری و فاصله شان را برآورد می کنی و با ترس و لرز، چوب زیر بغل را روی کاشیهای لق پیاده روها می گذاری .تازه به صرافت می افتی که پله های اماکن عمومی را بشمری و تازه دستت می آید که تهران، چقدر پله دارد!و تازه دستت می آید که ما،چقدر ساده شرایط زندگی را برای بعضی ها پیچیده می کنیم!

(منتشر شده در مجلۀ پزشکی سپید)

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
معضلات پیش پا افتادۀ بشریت!  1
پاسخ
 سپاس شده توسط destiny ، MR_mamali ، houman ، ps3000 ، MissLone ، Lordlas
آگهی
#2
ممنان
Heartنمی گویم بی گناهم،اما،تک گناهم و
تنها گناهم،دوست داشتن تو بودHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo ، houman
#3
جالب بود مرسی
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo
#4
واقعا تكان دهنده بودDodgy
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Photo تعدادی از ابتکارات بشریت !!!! (طنز)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان