01-08-2013، 16:39
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-08-2013، 11:46، توسط فراموش شده.)
انتظار
تورادربادگم کردوبه انتظارنشست و نمی دانست مسافران بادرا بازگشتی نیستن.
نیستی ونمیدانی درانتظارِ توکاسه ی صبر که هیچ ! صبر کاسه هم لبریزشده !
قدم زیر بارون
زیر بارانم ، بی چتر
تنها بینی سرخم لومیدهد مرا ؛ که باریده ام همراه ابرها
. . .
اما تابلوی قشنگی شدهایم : من و جاده و بارن. . . !
درقلب[rtl]برای هر کس که ادعای رفاقت می کند درب را باز نکن،
خیلی ها مثل بچه ها درب را میزنند وفرار می کنند.
[/rtl]
تورادربادگم کردوبه انتظارنشست و نمی دانست مسافران بادرا بازگشتی نیستن.
نیستی ونمیدانی درانتظارِ توکاسه ی صبر که هیچ ! صبر کاسه هم لبریزشده !
قدم زیر بارون
زیر بارانم ، بی چتر
تنها بینی سرخم لومیدهد مرا ؛ که باریده ام همراه ابرها
. . .
اما تابلوی قشنگی شدهایم : من و جاده و بارن. . . !
درقلب[rtl]برای هر کس که ادعای رفاقت می کند درب را باز نکن،
خیلی ها مثل بچه ها درب را میزنند وفرار می کنند.
[/rtl]