امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم

خیلییییی عالی بود ممنونBlush
پاسخ
 سپاس شده توسط ըoφsիīkα
آگهی
دارم گریه میکنم
واقعا رمانت عالی بود
بغضم امونمو بریده

قلمت عالیه منتظر رمان های دیگه هستم

بازم ممنون

            با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم 11



پاسخ
 سپاس شده توسط ըoφsիīkα ، SOGOL.NM
Smile 
(04-11-2013، 19:35)ըoφsիīkα نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(04-11-2013، 15:54)اسمان من و تو نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
کی ادامه رمانو میذاری چه جوری پیداش کنم
پاسخ
 سپاس شده توسط ըoφsիīkα
بچه ها تازه جلد دومش بد تر هم میشه خیلی ناراحت کنندس
پاسخ
 سپاس شده توسط ըoφsիīkα ، عاغامحمدپارسا:الکی ، SOGOL.NM
نوشیکاجون عاشقتممممممممممممممممممممممم داستانت عالی بودهمروخوندم عزیزم ایشالاک بزرگ ترین نویسنده دنیابشی Heart

عالیهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه​هههههههههههههههههههههههههه
خیلیییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عالی بود هست خواهدبودددددددددددددددددددددددددددددددد
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت ، SOGOL.NM
Man khosham Omar
Alie
Mamnon
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت ، SOGOL.NM
آگهی
عالی بود ممنون
اولین بار نیست که
گریه میکنم...
اما
اولین بار است که گریه ارامم نمیکند...
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت ، SOGOL.NM
عرررر crying crying crying crying خیلی غمگینه 8
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت ، SOGOL.NM
(24-07-2013، 2:10)ըoφsիīkα نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ما آدما باعث تغییر زندگی همدیگه میشیم ، یه سلام می تونه مسیر زندگی یک شخص رو تغییر بده ، گاهی وقتا یه برخورد ساده ، یه لبخند ساده موجب عوض شدن کل زندگی میشه ، شاید تجربش کرده باشید ، همیشه بهترین آدما اونایی نیستن که ما فکر می کنیم و برعکس ، زندگی خیلی عجیبه واقعا مثه یه معمای حل نشدس که باید دقیق و با حوصله حلش کنیم.
به ساعت روی پاتختی خیره بودم ساعت هفت صبح بود ، دراز کشیده بودم و سرم رو توی بالشتم فرو می بردم تا خوابم ببره ، ولی نمی شد ، نگاهم رو بعد از بیست دقیقه از ساعت گرفتم و به در خیره شدم ، کاش میشد دوباره از در بیاد تو ، ولی نمیاد نباید انقدر امیدوار باشم. طاق باز دراز کشیدم ، و اینبار به سقف چشم دوختم ، کم کم چشام گرم شد و آروم آروم به خواب رفتم. خواب رو بیشتر دوست داشتم ، البته بین خواب و بیداری تفاوتی نمی دیدم ، دوتاشون دروغ بودن ، برای من دوتاشون یه رویا بودن که با کابوس تمام میشه ، روی تخت زانوهام رو بغل گرفته بودم و سرجام نشسته بودم ، موفق شده بودم بخوابم اونم هشت ساعت ، به خوابی که دیده بودم  فکر می کردم. بالاخره بلند شدم ، تو اتاقم دستشویی بود ، رفتم و صورتم رو شستم ، تو آینه به قیافه ی خودم نگاه کردم ، می خواستم برم بیرون ، ماشین لعنتیمم تعمیرگاه بود. رفتم تو اتاق ، نگاهی به موبایل روی دراور کردم ، برش داشتم و به چیستا زنگ زدم ، بلافاصله جواب داد:
- الو سلام.
- سلام خوبی؟
- تو بهتری ، چی شده به من زنگ زدی؟
- می خوام برم بیرون ، میشه باهم بریم؟
- ماشین ندارما.
- منم ماشینم تعمیرگاهه.
- بذار ببینم می تونم از سارا دودر کنم.
- نمی خواد بیای دنبالم.
- پس کجا قرار بذاریم؟
- بیا بریم یه پاساژی ، اصلا بیا بریم تجریش بچرخیم.
- اوکی می بینمت.
- باشه من میرم تو هر وقت اومدی بزنگ.
- تا ساعت پنج.
- خدافظ.
- بای.
سریع آماده شدم ، مانتوی مشکی با کمربند بزرگ ، شلوار لی لوله تفنگی خاکستری و شال مشکی که نو بود و جای خطاش هنوز روش بود ، موهام رو از پشت باز کرده بودم ، تمام موهام رو چند روز پیش نِها بافته بود ، بافت آفریقایی ، از پشتم بافتش رو ادامه داده بود منم همون موهای بافته شده رو باز نگه داشتم ، کفش کتونی مشکی رنگم رو پام کردم ، یه رژلب صورتی خیلی کمرنگ زدم ، اصلا از آرایش زیاد خوشم نمیومد ،  راه اتاق بابام رو در پیش گرفتم ، در زدم و بدون تعارف وارد شدم ، بابا پشت میز نشسته بود و یه چیزی می خوند ، متنفر بودم از این کاراش ، حتی تو خونه هم کارو ول نمی کرد ، انگار اون اتفاق براش هنوز عبرت نشده ، به سمت بابا رفتم ، به فنجان نسکافه اش خیره شدم.
بابا- سلام دخترم.
- سلام ، بابا پول می خوام.
- برای چی؟
- شد من یه بار پول بخوام شما نپرسی برا چی؟ حالا برا این و اون ملیونی خرج میکنی ها به من که میرسه میشه اقتصادی ، صرفه جو ، تازه سوال کردنش شروع میشه.
- خیل خوب باشه ، چقدر می خوای؟
- چهار صد ، پونصد تومان.
- آخه من انقدر پول از کجا بیارم.
- بابا من دخترتم ، داریم تو یه خونه زندگی می کنیم ، از طلبکارات نیستم که برام اینجوری خالی می بندی.
دیگه حرف نزد چون می دونست من بدتر می کنم ، نمی دونم چرا ایجوری می کردم باهاش ، الکی ازش پول می گرفتم ، شاید می خواستم انتقام بگیرم ، نمی دونم انگار خودمم نمی فهمم ، از تو کشوی میزش یه بسته تراول پنجایی دراورد ، بعدا توشون شمرد و ده تاشون رو به من داد ، سعی کردم ذوقم رو نشون ندم.
- ممنون.
به سمت در رفتم.
بابا- حالا کجا میری؟
- بیرون.
- کجای بیرون.
- تا شب نمیام ، شام منتظر نباشید ، نمی خوادم ادای بابا نگران ها رو درارین هی بهم زنگ بزنین ، خدافظ.
- نوشیکا...
بیرون رفتم


بی هدف قدم می زدم ، مسافت نسبتا طولانی رو طی کرده بودم که یه پورشه جلو پام ترمز کرد ، به راننده نگاه کردم چیزی ندیدم چون شیشه های ماشین دودی بودن ، شیشه دودی ماشین رو پایین داد و با انگشت بهم اشاره کرد که نزدیک شم ، ولی من متنفرم از مزاحم های خیابانی ، شاید بعضی وقتا که با بچه ها بیرون میرم شیطنت هامون گل کنه بریم سوار شیم و چرت و پرت بگیم ولی من اصلا اهل این حرفا نبودم. پسره یه اخمی رو پیشونیش بود انگار می خواست منو بخوره ، دهنش باز شد: ببخشید تجریش چطوری باید برم؟ اوووووه من چی فکر می کردم راجب این بیچاره ، آخه آدرس می خواد ، من همه جای تهران رو بلد بودم ولی نمی تونستم به حرف آدرس بدم باید خودم میدیم بعد می گفتم از کدوم ور بره ، گفتم:
- من بلد نیستم.
- نمی دونیدم از کدوم ور برم؟
وا خوب بلد نیستم یعنی نمی دونم دیگه ، دور و برم رو نگاه کردم ، غیر من هیچ کس دیگه ای نبود ، ماشینا هم با سرعت رد میشدن ، حتما خیلی وقته دنبال آدرس می گرده.
- من اصلا آدرس هارو نمی تونم بدم ، باید ببینم تا بفهمم کجا باید رفت.
- می تونی نشونم بدی؟
چه پروئیه این ، شونه بالا انداختم: نه.
- خوب چرا؟
- آقای محترم من حتما کار دارم که اومدم بیرون...
- نمیشه از کارتون بگذرین.
- هه ، بعد به خاطر شما این کارو کنم؟
وا من چرا جوابشو میدم؟ چرا نمیرم این ولم کنه؟ بیخیال حال داره حالشو بگیرم.
- یعنی به نظرت ارزششو نداره؟
- معلومه که نه ، بینم تو منو اشتباه گرفتی یا خودت رو دست بالا؟
- منظورت چیه اشتباه گرفتم.
- یعنی من سوار نمیشم به سلامت.
- خانم کوچولو به خاطر چشم و ابروت نیست که میگم سوار شو ، به خاطر اینه که تو تجریش کار دارم و الانم خیلی عجله دارم ، الانم غیر تو هیچ رهگذری نیست ، چشم داری که؟ اینو گفت و یه مکث کوتاه کرد ، بعد ادامه داد: حالا میشه لطفا بیاین سوار شین؟
یهو دلم سوخت احساس کردم راست میگه ، رفتم سوار شدم ، وقتی نشستم تازه احساس کردم نکنه دروغ گفته باشه. تا خواستم پیاده شم ، شیشه رو داد بالا و سریع حرکت کرد ، از شیشه های تاریکش ترسیدم ، سریع شیشه سمت خودم رو پایین دادم. پسره نیم نگاهی به من کرد و عینک آفتابی زد ، بعد سرش رو از تاسف تکون داد ، پسره مزخرف پیاده شم حالتو بگیرم؟ یا آدرسو اشتباه بدم خیط شی؟ چه هیچی هم نمیگه پرو ، یهو نمی دونم چی شد حرف زد:
- من سوار ماشینم نکردمت که برام کنسرت سکوت راه بندازی ، مسیر رو بگو.
- ببخشیدا شما هم بی شعورید ، هم زبون نفهم ، هم کم فهم با آیکیو ی پایین خوب آخه مگه نفهمی داریم مستقیم میریم ، بعدشم تو بزرگراه که آدرس نمی دن ، مگه غیر از مستقیم راه دیگه ای هم هست؟
- به چه حقی انقدر راحت به من توهین می کنی؟
- حوصله کل کل کردن با شمارو ندارم ، لطفا بایستید پیاده میشم.
- بعد شما که انقدر آیکیوتون بالائه ، متوجه نمیشید تو بزرگراه نمیشه وایستاد؟
اوه اوه بد سوتی دادم ، زایه شدم شدید ، خیلی راحت تکیه ام رو بیشتر کردم و گفتم:
- فکر می کنم من سوار شدم تا آدرس بدم ، اما شما خیلی دارید حرف می زنید.
- شما که می خواستید پیاده شید.
- اگه اینجا بزرگراه نبود بدون شک این کارو می کردم.
- ببخشید میشه یه سوال بپرسم؟
- تا چی باشه.
- کارتون چی بود؟ البته فکر کنم خودم جوابش رو بدونم...
- و دقیقا چیه اون فرضیه تون؟
- علافی ، اومده بودی بیرون کنار خیابان وایستاده بودی یکی سوارت کنه و البته موفق هم شدی ، به نظرت لازمه این کارا رو...
با داد گفتم: دهنت رو ببند احمق ، من اگه همچین آدمی بودم الان اینجا نشسته بودم. فهمیدی؟
- چرا داد می زنی؟
- چرا داد نزنم؟ تو تمام شخصیت منو زیر سوال بردی ، بزن کنار.
- ولی نمیشه.
- برام مهم نیست بزن کنار ، پیاده شم ، همین الان.
- خواهش می کنم آروم باش ، من منظوری نداشتم...
- کاملا مشخص بود که با برنامه ریزی اون صحبت ها رو می کردین.
- انگار بیست ساله می شناسمش براش برنامه ریزی کردم ، اَه حالا که چی؟ یه چیزی گفتم دیگه ، بس کن.
- تو اصلا بیست سالت هست که...
موبایلم زنگ خورد ، چیستا بود ، جواب دادم
- الو چیستا؟
- سلام.
- سلام خوبی؟
- خوبم تو کدوم گوری هستی؟
- هنوز که پنج نشده.
- آخه گفتم تو زودتر میای.
- می خواستم ولی نشد.
- چرا؟
- یه پسره اومد آدرس پرسید ، الان سوار شدم بهش آدرس بدم ، دارم میام سمت تجریش. راستی ماشین چی شد؟
- گرفتم.
- سارا داد؟
- نه بابا خودم دزدیدم.
- مرسی جزئت ، راستی اگه شد بریم ماشین منم از تعمیرگاه بگیریم.
- آمادس؟
- فکر کنم.
- میریم حالا ضرر نداره.
- شام مهمون من.
- خدافظ.
وقتی قطع کردم ، دوباره مثه پروئا شروع کرد به حرف زدن.
- خواهرتون بود؟
- نخیر فوضول سنجم بود.
- ببخشید شما کجا می خواین برین؟
- میرم تجریش ، اگه با شما هم مسیر نبودم امکان نداشت سوار شم.
- به هر حال اشتباه پیش میاد.
- کلاه گیستون قشنگه ، دکتر بینی تونم واقعا کارش خوب بوده.
یهو با تعجب عینکش رو دراورد و بهم نگاه کرد ، با خونسردی گفتم:
- اِ ، لنزم می ذارید؟
تعجبش بیشتر شد ، به رو به رو نگاه کرد و هی به من نگاه می کرد ، آخر گفت:
- یعنی چی؟
- چی یعنی چی؟ شما کند ذهنید؟
- نخیر به اندازه شما سالمم.
- کی گفت جمع ببندی؟ تو مخت مشکل داره حتی نمی دونی تجریش کجاس.
- چی میگی دیوونه؟ من از آمریکا اومدم ، آدرسا یادم رفته ، اگه یه بار ببینم ، به زودی یادم میاد.
- منم از مریخ اومدم.
در داشپورت رو باز کرد و یه چیزی شبیه شناسنامه جلوم گرفت ، راست می گفت شناسنامش آمریکایی بود ، چون شناسنامه ی نهال رو دیده بودم مطمئن شدم که راست میگه ، با اینکه حسابی شوکه شدم ولی خونسری خودم رو حفظ کردم و شناسنامه رو بهش پس دادم ، اونم گذاشتش سرجاش ، هیچی نگفتم ولی اون دهن باز کرد و گفت:
- منظورت از اون حرفا چی بود؟
- من منظور خاصی نداشتم.
- منم ، نه کلاه گیس دارم ، نه لنز و نه دماغم رو عمل کردم.
- مطمئنی؟
- نه دارم دروغ می گم.
- چیز خوبی نیست ، می تونه یه زندگی رو از بین ببره.
- چی؟
- دروغ ، هیچ وقت دروغ نگید.
- مرسی از پیامتون.
- به جای مسخره بازی بهتره ازش استفاده کنید ، اینارو از روی تجربه گفتم.
- من دروغ نگفتم...
- واقعا؟ اشتباهه ، پیش میاد.
- حتما باید طلافی می کردی؟
- این فقط راجب ظاهرتون بود ، اما شما شخصیت منو کلا زیر سوال بردین.
- وقت معرفی نشد ، من آدرین هستم.
- اتریسا.
- خوشبختم.
- سمت چپ بپیچید.
آی حال کردم با خودم که نگو ، وای چقدر حال کردم ، یوهووووو. کلی هم تو دلم از معمار اون خیابانه تشکر کردم که پیچو اونجا گذاشت ، آدرین چه اسم قشنگی چقدر خوشم اومد ازش. به سمت چپ رفت و ادامه داد:
- آتریسا... یعنی چی؟
- یعنی مانند آتش ، آتشگون.
یه لبخند کجکی رو لبش ظاهرشد.
- به چی می خندید؟
- آدرین یعنی آتشین.
- هم معنین.
- آتریسا اسم ایرانیه؟
- بله ایرانی اصیل.
- اسم قشنگی داری.
چرا من انقدر راحت دارم با این بشر حرف می زنم؟ چرا انقدر راحت معنی اسمم رو می گم؟ چرا ازش خوشم اومد؟ ایییییییی چی میگی تو؟ اِ چت شده؟
- من دو اسمم ، مادرم این اسم رو خیلی دوست داره و همه با همین اسم صدام می کنن ولی پدرم منو به اون اسم صدا نمیکنه ، البته شناسنامم هم به اسم آتریسا نیست.
- و اسم دیگت؟
- نوشیکا.
- نوشیکا یعنی بچه آهو درسته؟
با تعجب نگاش کردم:
- درسته ولی این اسم خیلی کمه ، شما از کجا معنیش رو می دونین؟
- این اسم رو خیلی دوست دارم. همیشه آرزوم بود یه نوشیکا رو ببینم ، فکر نمی کردم کسی با این اسم وجود داشته باشه ، می خواستم ببینم اصلا وجود داره یا نه ، اسمت رو چند بار از زبون یکی شنیدم.
بیا اسم ماهم خز شد ، این پسره که معنیش رو بدونه باید خاک تو سرم خالی کنم ، حرصم درومده بود ولی با آرامش گفتم: واقعا؟
- آره.
- جالب بود.
- این اسمت خیلی قشنگه.
- خودمم نوشیکارو بیشتر دوست دارم ، ولی به خاطر مادرم به همه می گم اتریسا صدام کنن ، غیر از دوستام.
- دوتاش تک و نایابه.
- درسته ، من از همه نظر تکم.
- چند سالته؟
اِ این چرا انقدر صمیمی شد؟ نمی گم حالت گرفته میشه ها ، بذار بگم چون خیلی دوست دارم سن اینو بدونم.
- بیست و دو.
- مجردی؟
- نه متاهلم اومدم نشستم تو ماشین تو...
- پس مجردی.
- تو چند سالته؟
- بیست سالم گذشته.
- هه هه.
- بیست و هشت ، چرا پرسیدی؟
- چی رو؟
- سن منو.
- یعنی چی؟
- آخه دخترا سن پسرا رو نمی پرسن...
- من فوضولم...
- قصد توهین نداشتم...
- ولی این کارو کردی.
- باشه ، چقدر عصبی.
- تو چرا پرسیدی؟
- چون ازت خوشم اومد.
جان؟ چی گفت این؟ هنگ کردم یهو. چه صمیمی شد ، نفس عمیق کشیدم.

عالی بود

عالی بود

خیلی خوب بود Heart Heart Heart Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت ، SOGOL.NM
اصلا انتظار نداشتم آخرش اینطوری بشع..
داشتم گریع میکردم یهو وقتی خوندم آرتیمان به دار آویزون کردع خودشو با تعجب گریع کردم
Telegh_59
آخه هیچوقت رمانی نخوندع بودم ک آخرش اینجوری بشع..
خیلی قشنگ بود..
دو روزع تمومش کردم Telegh_41
خیلی ممنون..
و دیگ اینجوری نکن ک باز با تعجب گریم بگیرع اصلا انتظارشو نداشتمااا
خیلی جالب بود برام Telegh_36
بیبی موچی?✨?
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان