امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 2.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک داستان ترسناک +18

#31
(28-07-2013، 14:45)"سارا نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
سلام.
واااای ...چقدر نظر دادن بهت میاد.
نگاش کن تورو خدا مگه نگفتم+18 پس تو ی جقله این جا چی کار میکنی؟؟؟
لا الا هالله
خب دیگه بریم سراغ داستانمون
اسمش هست {{{مردی با دستان خونین}}}


ساعت از نیمه شب گذشته بود.مجبور شده بودم ماشین نیمه خرابم رو وسط جاده ی یخ زده رها کنم و خود نیز به دنبال سر پناهی برای گذراندن شب به راه افتادم.میدویم و میدویدم در حین راه بارها پایم به ریشه های درختان که از زمین بیرون زده بودند گیر میکرد و من را با صورت به زمین پرت میکرد.این بار وقتی از زمین بلند شدم خانه ای که به نظر متروکه می امد را جلوی روی خود دیدم . دریغ از لحظه ای تامل به سمت ان قدم برداشتم وقتی به در رسیدم دستان منجمد شده ام را به در نزدیک کردم و ان را فشردم در با صدای{غژژژژژژژ}باز شد با تردید داخل شدم وصدای بسته شدن در را از پشت سرم شنیدم رفتم و کنار شومینه  روی صندلی چوبی نشستم چشمانم تازه گرم خواب شده بود که سنگینی
نگاهی را روی خودم حس کردم وقتی چشمانم رو باز کردم  با مردی سیاه پوش با جسه ای درشت چشمانی سرخ و...و و دستان خونین روبه رو شدم داشت به من نزدیک میشد که به سمت پله ها فرار کردم ورفتم بالا در همه ی اتاق ها قفل بود جز یکی در همان اتاق را باز کردم و به انجا پناه اوردم نفسم به سختی بالا می امد در همین حین تلفن اتاق به صدا در امد تلفن را برداشتم:الو...    صدایی کلفت و مردانه ای  فریاد زد:من مردی هستم با دستان خونین دارم با سرعت به طبقه ی بالا میایم   بی اختیار تلفن را کوبیدم سر جایش دندان هایم بهم میخور و میلرزید صدای نفس نفس زدنم در صدای تلفن گم شد  تلفن را برداشتم : کیه ؟؟؟ .... من مردی هستم  با دستان خونین در طبقه ی اول تنم لرزید بین من و ان تنها دو طبقه فاصله بود...  تلفن برای بار سوم به صدا در امد ان را برداشتم:ببب..بله... من مردی هستم با دستان خونین در طبقه ی سوم دارم با سرعت به سمت تو می ایم خواستم بلند شوم و فرار کنم که کسی با تبر  در  را شکست و داخل شد  خودش بود  {مردی با دستان خونین} تبرش را بالا برد و.....   و در سرم فرو برد...
از جایم بلند شدم و به جنازه ام که خون از سرش فواره میزد چشم دوختم  صدایی از بیرون توجهم را جلب کرد از پنجره مردی را دیدم که دوان دوان به سمت خانه می امد خواستم بروم پایین و نگذارم که داخل شود ناگهان دستی رو ی شانه ام خورد و باصدای ارام گفت:او هم به زودی یکی از ما خواهد شد....
خب تموم شد هرکی نظر نذاره الهی کچل شه الهی سوسک بره تو شلوارش اصلا الهی بترشه
به خدا دستم شکست تا این همه رو تایپ کنم

مثبت هجده نبود که

مثبت هجده نبود که
پاسخ
 سپاس شده توسط Avengers13
آگهی
#32
خعلی خوب نوشتی ولی ترسناک نبود من که 11 سالمه نترسیدم اگه میخای داستان ترسناک بنویسی بهتر یه عالمه فیلم ترسناک نیگا کنی بهت توطیه آمیز ، حلقه رو پیشنهاد میکنم یه خورده هم رو جزییات بیشتر کار کن  Blush
شاد و پیروز باشی Angel  Cool  Heart
آها راسی حق با بقیس +18 نبود باور کن من و دختر خالم که 8 سالشه با هم تنا انابل1و2 حلقه و توطعه آمیز1و2و3رو دیدیم واقعا خودت ازین داستانه ترسیدی؟
پاسخ
#33
(28-07-2013، 14:45)"سارا نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
سلام.
واااای ...چقدر نظر دادن بهت میاد.
نگاش کن تورو خدا مگه نگفتم+18 پس تو ی جقله این جا چی کار میکنی؟؟؟
لا الا هالله
خب دیگه بریم سراغ داستانمون
اسمش هست {{{مردی با دستان خونین}}}


ساعت از نیمه شب گذشته بود.مجبور شده بودم ماشین نیمه خرابم رو وسط جاده ی یخ زده رها کنم و خود نیز به دنبال سر پناهی برای گذراندن شب به راه افتادم.میدویم و میدویدم در حین راه بارها پایم به ریشه های درختان که از زمین بیرون زده بودند گیر میکرد و من را با صورت به زمین پرت میکرد.این بار وقتی از زمین بلند شدم خانه ای که به نظر متروکه می امد را جلوی روی خود دیدم . دریغ از لحظه ای تامل به سمت ان قدم برداشتم وقتی به در رسیدم دستان منجمد شده ام را به در نزدیک کردم و ان را فشردم در با صدای{غژژژژژژژ}باز شد با تردید داخل شدم وصدای بسته شدن در را از پشت سرم شنیدم رفتم و کنار شومینه  روی صندلی چوبی نشستم چشمانم تازه گرم خواب شده بود که سنگینی
نگاهی را روی خودم حس کردم وقتی چشمانم رو باز کردم  با مردی سیاه پوش با جسه ای درشت چشمانی سرخ و...و و دستان خونین روبه رو شدم داشت به من نزدیک میشد که به سمت پله ها فرار کردم ورفتم بالا در همه ی اتاق ها قفل بود جز یکی در همان اتاق را باز کردم و به انجا پناه اوردم نفسم به سختی بالا می امد در همین حین تلفن اتاق به صدا در امد تلفن را برداشتم:الو...    صدایی کلفت و مردانه ای  فریاد زد:من مردی هستم با دستان خونین دارم با سرعت به طبقه ی بالا میایم   بی اختیار تلفن را کوبیدم سر جایش دندان هایم بهم میخور و میلرزید صدای نفس نفس زدنم در صدای تلفن گم شد  تلفن را برداشتم : کیه ؟؟؟ .... من مردی هستم  با دستان خونین در طبقه ی اول تنم لرزید بین من و ان تنها دو طبقه فاصله بود...  تلفن برای بار سوم به صدا در امد ان را برداشتم:ببب..بله... من مردی هستم با دستان خونین در طبقه ی سوم دارم با سرعت به سمت تو می ایم خواستم بلند شوم و فرار کنم که کسی با تبر  در  را شکست و داخل شد  خودش بود  {مردی با دستان خونین} تبرش را بالا برد و.....   و در سرم فرو برد...
از جایم بلند شدم و به جنازه ام که خون از سرش فواره میزد چشم دوختم  صدایی از بیرون توجهم را جلب کرد از پنجره مردی را دیدم که دوان دوان به سمت خانه می امد خواستم بروم پایین و نگذارم که داخل شود ناگهان دستی رو ی شانه ام خورد و باصدای ارام گفت:او هم به زودی یکی از ما خواهد شد....
خب تموم شد هرکی نظر نذاره الهی کچل شه الهی سوسک بره تو شلوارش اصلا الهی بترشه
به خدا دستم شکست تا این همه رو تایپ کنم
پاسخ
#34
خوبه آدم ی ذره صبورباشه
پاسخ
#35
اصلا ترسناک نبود
پایین 18 هم هستم 17 سالمه Undecided
زیاد خوب نبود
کــآش فقـــط بودی . . .
وقتی بغـــض میکردم . . .
بغلــــم میکردی و میگفتی . . .
ببینــــم چِشــآتو . . .
منـــو نیگــــآ کُن . . .
اگه گریــــه کنی قهر میکنــــم میرمــــ.. .
پاسخ
#36
خوب بود ممنون که نوشتی ولی به نظر من ترسناک نبودولی بازم ممنون

خوب بود ممنون که گذاشتی ولی اصلا ترسناک نبود
پاسخ
آگهی
#37
(28-07-2013، 14:45)سارا نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
سلام.
واااای ...چقدر نظر دادن بهت میاد.
نگاش کن تورو خدا مگه نگفتم+18 پس تو ی جقله این جا چی کار میکنی؟؟؟
لا الا هالله
خب دیگه بریم سراغ داستانمون
اسمش هست {{{مردی با دستان خونین}}}


ساعت از نیمه شب گذشته بود.مجبور شده بودم ماشین نیمه خرابم رو وسط جاده ی یخ زده رها کنم و خود نیز به دنبال سر پناهی برای گذراندن شب به راه افتادم.میدویم و میدویدم در حین راه بارها پایم به ریشه های درختان که از زمین بیرون زده بودند گیر میکرد و من را با صورت به زمین پرت میکرد.این بار وقتی از زمین بلند شدم خانه ای که به نظر متروکه می امد را جلوی روی خود دیدم . دریغ از لحظه ای تامل به سمت ان قدم برداشتم وقتی به در رسیدم دستان منجمد شده ام را به در نزدیک کردم و ان را فشردم در با صدای{غژژژژژژژ}باز شد با تردید داخل شدم وصدای بسته شدن در را از پشت سرم شنیدم رفتم و کنار شومینه  روی صندلی چوبی نشستم چشمانم تازه گرم خواب شده بود که سنگینی
نگاهی را روی خودم حس کردم وقتی چشمانم رو باز کردم  با مردی سیاه پوش با جسه ای درشت چشمانی سرخ و...و و دستان خونین روبه رو شدم داشت به من نزدیک میشد که به سمت پله ها فرار کردم ورفتم بالا در همه ی اتاق ها قفل بود جز یکی در همان اتاق را باز کردم و به انجا پناه اوردم نفسم به سختی بالا می امد در همین حین تلفن اتاق به صدا در امد تلفن را برداشتم:الو...    صدایی کلفت و مردانه ای  فریاد زد:من مردی هستم با دستان خونین دارم با سرعت به طبقه ی بالا میایم   بی اختیار تلفن را کوبیدم سر جایش دندان هایم بهم میخور و میلرزید صدای نفس نفس زدنم در صدای تلفن گم شد  تلفن را برداشتم : کیه ؟؟؟ .... من مردی هستم  با دستان خونین در طبقه ی اول تنم لرزید بین من و ان تنها دو طبقه فاصله بود...  تلفن برای بار سوم به صدا در امد ان را برداشتم:ببب..بله... من مردی هستم با دستان خونین در طبقه ی سوم دارم با سرعت به سمت تو می ایم خواستم بلند شوم و فرار کنم که کسی با تبر  در  را شکست و داخل شد  خودش بود  {مردی با دستان خونین} تبرش را بالا برد و.....   و در سرم فرو برد...
از جایم بلند شدم و به جنازه ام که خون از سرش فواره میزد چشم دوختم  صدایی از بیرون توجهم را جلب کرد از پنجره مردی را دیدم که دوان دوان به سمت خانه می امد خواستم بروم پایین و نگذارم که داخل شود ناگهان دستی رو ی شانه ام خورد و باصدای ارام گفت:او هم به زودی یکی از ما خواهد شد....
خب تموم شد هرکی نظر نذاره الهی کچل شه الهی سوسک بره تو شلوارش اصلا الهی بترشه
به خدا دستم شکست تا این همه رو تایپ کنم
سلام خوب بود و یک خورده ترسناک
پاسخ
#38
(19-01-2019، 18:41)Avengers13 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خعلی خوب نوشتی ولی ترسناک نبود من که 11 سالمه نترسیدم اگه میخای داستان ترسناک بنویسی بهتر یه عالمه فیلم ترسناک نیگا کنی بهت توطیه آمیز ، حلقه رو پیشنهاد میکنم یه خورده هم رو جزییات بیشتر کار کن  Blush
شاد و پیروز باشی Angel  Cool  Heart
آها راسی حق با بقیس +18 نبود باور کن من و دختر خالم که 8 سالشه با هم تنا انابل1و2 حلقه و توطعه آمیز1و2و3رو دیدیم واقعا خودت ازین داستانه ترسیدی؟

منم 11 سالمه
این فیلمایی هم که تو میگی اصلا ترسناک نیستن آنابلم ترسناک نیس که Dodgy
پاسخ
#39
خوب بود و ترسناک
فقط ای کاش یکم طولانی تر بود crying
پاسخ
#40
قشنگ بود ولی کاش طولانی تر بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان