امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حکایت جدیدی از چشمها را باید شست

#1
Information 
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت.مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس های تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
حکایت جدیدی از چشمها را باید شست 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥Nahal♥ ، maheajon
آگهی
#2
Heart
پاسخ
#3
بآ اینکـــــه قبلنآ شنیدمــــ؛ولیـــــــ بآزمـــ ممنون :|
پاسخ
#4
Angel
همشون لبخند زدن رو تو بچگى جا گذاشتن 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
حکایت جدیدی از چشمها را باید شست 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چه زمانی باید یک شخصیت را کشت؟ _ رمان و داستان نویسی
  برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی را باید دانست؟
  حکایت مولانا (کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب)
  حکایت های جالب و خنده دار عبید زاکانی
  آنچه درباره ی ژانر رمانها باید بدانید!
  داستان ترسناک باید بکشیش
  اندر حکایت «زندگانی مگسی»
  سه جای که باید برویم!!!
  حکایت؛ امام خميني(ره) در خاطره‌اي از سفر.....
  حکایت شیخ و مریدان

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان