امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شیوانا و مرد دامدار

#1
مرد کشاورزی که خیلی شاد بود و از هیچ ناملایمت زندگی شکایتی نداشت در دیار شیوانا زندگی می‌کرد.
همیشه بر لب‌هایش خنده بود و در حرکاتش شادی و نشاط موج می‌زد. این مرد همسایه‌ای داشت که
دامپروری می‌کرد. او برعکس مرد کشاورز همیشه شاد نبود و شبانه‌روز کار می‌کرد تا بتواند پول و سرمایه
بیشتری به دست آورد. روزی مرد دامدار شیوانا را در بازار دید و صحبت را به همسایه شادش کشاند و گفت:
“این مرد کشاورز اعصاب مرا به هم ریخته است. وضع زندگی‌اش زیاد هم جالب نیست و فقط بخور و نمیری به
دست می‌آورد، اما حتی یک لحظه هم نشده که خنده و استراحت و تفریح از یادش برود. غروب‌ها زن و
بچه‌هایش را می‌آورد به مزرعه و تا پاسی از شب به بازی و خوشی می‌پردازد. هر کس هم که به او می‌رسد
یا باید مانند او شاد و بانشاط شود و یا این‌که از او فاصله بگیرد. خلاصه این همسایه به جای این‌که بیشتر کار
کند و سرمایه بیشتری به دست آورد سال‌های جوانی را به خوشی و شادی بی‌فایده سپری می‌کند.” شیوانا
از مرد دامدار پرسید: “تو چرا این همه کار می‌کنی؟” دامدار پاسخ داد: “معلوم است. من به فکر آینده خودم و
زن و بچه‌ام هستم. می‌خواهم تا می‌توانم پول و ثروت جمع کنم. بعد دام‌های بیشتری بخرم و برای تغذیه این
دام‌ها مزارع بیشتری هم فراهم کنم. بعد می‌خواهم به روستاها و دهکده‌های دیگر دام بفروشم و از این راه در
آن روستاها هم برای خودم مزرعه و دامداری بسازم.” شیوانا گفت: “آخر این همه تلاش قرار است چه بشود؟”
دامدار گفت: “خوب آخر این مسیر وقتی پیر شدم کم‌کم کارهایم را سبک‌تر می‌کنم تا بیشتر با بچه‌ها و
همسرم باشم. البته قبول دارم که تا آن موقع بچه‌هایم بزرگ شده‌اند و سر زندگی خودشان رفته‌اند و همسرم
پیر و از کارافتاده شده، اما به هر حال ایام پیری سعی می‌کنم بیشتر کنار خانواده‌ام باشم. قصد دارم یک
مزرعه خصوصی برای خودم مهیا کنم که از وسط آن نهری زیبا روان باشد و غروب‌ها با همسر و فرزندان و
نوه‌هایم کنار نهر بنشینیم و خاطره خوب تعریف کنیم و از زندگی لذت ببریم و خلاصه انتهای زندگی از آن
استفاده کنیم و شاد باشیم.” شیوانا با لبخند گفت: “چیزی که تو در انتهای زندگی با قربانی کردن جوانی
همسرت و بدون پدر بزرگ شدن فرزندانت و به زحمت انداختن و سخت‌گیری بیش از حد خود در ایام جوانی و
میان‌سالی می‌خواهی به آن برسی، این همسایه مزرعه‌دار تو همین الان که همسرش جوان است و
بچه‌هایش نیاز به حضور پدر دارند و خودش نیازمند استراحت و آرامش است دارد تجربه می‌کند. چیزی که تو آخر
سر می‌خواهی به آن برسی او همین الان رسیده و در حال استفاده است. آخرین منزل امید تو اقامتگاه همین
الان اوست. پس او سال‌ها از تو جلوتر است و تو باید از این بابت او را تحسین کنی.”

[ɴᴏᴛ ʀᴇᴀʟ]
پاسخ
 سپاس شده توسط ***Z.E*** ، YAS007
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  شیوانا 2
  شیوانا و پیرمرد زحمت کش
Heart داستان کوتاه مرد چوپان و شیوانا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان