امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مرگه برگ

#1

برگ کوچک با چشمانی خیس آماده مردن شد...

مرگه برگ 1

باد تندی شروع به وزیدن کرد ...
دستان برگ از ترس می لرزید و تنها روی تک شاخه ی خشکی نشسته بود.

چشمانش را به آسمان دوخت و در انتظار مرگ نشست

دلش گرفته بود اما...

باز هم تنها بود و مجبور بود مثل همیشه حرفهایش را به گوش باد بسپارد اما این بار...

این بار باد آمده بود تا او را با خود ببرد...
این بار باد گوشی برای شنیدن حرفهای برگ تنها نداشت...

برگ شروع به صحبت کرد:

خدایا...

خدایا...

مگر من، برگ به این کوچکی چقدر از دنیای بزرگ را اشغال کرده ام که...

ناگهان شبنم اشک صورتش را پوشاند و او غرق گریه شد...

اشکهایش مجال حرف زدن را از او گرفتند و او بی وقفه بارید...

آنقدر بارید که دیگر متوجه بارش آسمان نشد...
چشمانش را که باز کرد دیگر روی درخت نبود ،

مرگه برگ 1

تنش درد می کرد

به سختی نفس میکشید ...

به زحمت از جایش بلند شد که ناگهان سنگینی هولناکی را روی سرش حس کرد و دیگر هیچ چیز نفهمید...

.

.

.

و یک برگ پاییزی دیگر نیز زیر قدمهای زمینی ها به سوی آسمان پر کشید.

ای کاش می توانستیم صدای طبیعت را بشنویم.

شاید اینگونه، با شنیدن صدای فریاد برگ های کوچک کمی دلرحم تر می شدیم و کمی

مهربانتر روی زمین گسترده ی آن یگانه بی همتا گام بر میداشتیم...


مرگه برگ 1

ای کاش...
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نت هاي آشفته
پاسخ
 سپاس شده توسط Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، bahare_021 ، fatemeh00 ، Mᴏʙɪɴᴀ
آگهی
#2
اخییییییییییی
جامعه ی ما آدم زنده قبول نمی کنه باید مردو قهرمان شد...
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان