این یه خاطره ست که واسه خودم اتفاق افتاده خاطره مربوط به خیلی وقت پشه که با خانواده م رفته بودیم شمال من از اون سفر به خاطر کوچیک بودنم هیچی یادم نمی آد ولی لحظه به لحظه ی ورود به اون مسجد تو ذهنمه
همین که وارد شدیم خادم مسجد سریع سلام کرد و برامون مهر آورد من با خودم گفتم خدایا عجب مهمون نواز خوب خودمون مهر بر می داشتیم دیگه
من و مادرم زود تر رفتیم تو شکل مسجد و همه ی چیز هاش واسه م عجیب بود بین دو نماز بود و پیش نماز مشغول سخنرانی بودن که یهو مادرم گفت بابات اومد تو
گفتم مامان از کجا فهمیدی؟گفت آخه سخنران داشتن سخنرانی می کردن همش می گفتن علی علی اما تا بابات رفته تو شده حضرت علی حضرت علی من موقع نماز تو مسجد نبودم ولی هیچ وقت اون برخورد خوب رو یادم نمیره همیشه از اهل تسنن یه خاطره ی خوب دارم خاطره ای که هیچ وقت از ذهنم نمی ره
من اون موقع نفهمیدم که چرا خادم تو بدو ورودمون واسمون مهر آورد ولی از وقتی که فهمیدم مجذوب احترام و اخلاق اون پیشنماز و اهالی اون مسجد اهل تسنن هستن و هر جا هم که بخوام از اهل تسنن دفاع کنم (که همیشه می کنم)به این داستان استناد می کنم
میلاد پیامبر رو به همه ی کاربرای انجمن مخصا کاربران اهل تسنن تبریک می گم
همین که وارد شدیم خادم مسجد سریع سلام کرد و برامون مهر آورد من با خودم گفتم خدایا عجب مهمون نواز خوب خودمون مهر بر می داشتیم دیگه
من و مادرم زود تر رفتیم تو شکل مسجد و همه ی چیز هاش واسه م عجیب بود بین دو نماز بود و پیش نماز مشغول سخنرانی بودن که یهو مادرم گفت بابات اومد تو
گفتم مامان از کجا فهمیدی؟گفت آخه سخنران داشتن سخنرانی می کردن همش می گفتن علی علی اما تا بابات رفته تو شده حضرت علی حضرت علی من موقع نماز تو مسجد نبودم ولی هیچ وقت اون برخورد خوب رو یادم نمیره همیشه از اهل تسنن یه خاطره ی خوب دارم خاطره ای که هیچ وقت از ذهنم نمی ره
من اون موقع نفهمیدم که چرا خادم تو بدو ورودمون واسمون مهر آورد ولی از وقتی که فهمیدم مجذوب احترام و اخلاق اون پیشنماز و اهالی اون مسجد اهل تسنن هستن و هر جا هم که بخوام از اهل تسنن دفاع کنم (که همیشه می کنم)به این داستان استناد می کنم
میلاد پیامبر رو به همه ی کاربرای انجمن مخصا کاربران اهل تسنن تبریک می گم