و باز برای تو مینویسم ،
برای تویی که همه زندگیم بودی ،
تویی که با آمدنت زندگی را برایم بهشت کردی و با رفتنت دنیا را تیره کردی ،
اما باز برایم همان خدایی هستی که زندگی را به من برگرداندی ،
همان کسی که مرا از خودکشی کردن باز داشت ،
و در واپسین لحظه با آمدنش جان تازه ای به من داد که هنوز هم به عشق او نفس ها یکی پس از دیگری می آید و میرود و با هر نفس نام تورا فریاد میکنند
من می گویم
گفتم كه دوستت دارم ، گفتی كه باور نداری
گفتم اين كلمه را از حفظ نمی گويم از ته دلم می گويم ، گفتی دلم را نيز باور نداری
سكوت تلخی كردم و از ته دلم آه كشيدم. مدتی سكوت با چشمانی خيس
گونه ام خيس شد و قلبم شكسته
گفتی كه تو قلبم را شكستی ، گفتم كه قلبت شكسته نشد ، احساست در هم شكست
گفتی سكوت كن ميخواهم گريه كنم ، من نيز سكوت كردم و با گريه تو نا آرام شدم و اشك ريختم
گفتی بی خيالی از اشكهايم ،چيزی نگفتم ، و باز سكوت و يك آه تلخ
گفتی كاش كه عاشق نمی شدم ، گفتم عاشقی همه اين دردها را دارد
گفتی خسته شدی از همه كس ، گفتم من با تو می مانم
گفتی خيلی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است تنهايی را نمی شناسد
و باز گفتی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است قلب يارش بايد همان تنهايی او باشد
گفتی كه اين حرفايت تكراری است ، گفتم به جز تكرارش راهی نيست
گفتی كه آغوشت را ميخواهم ، گفتم كه منتظر بمان عزيزم
گفتی كه شانه هايت را ميخواهم ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم
گفتی كه تو از حرفهايم پريشانی ، گفتم حرفی نيست و حرفهايت شكنجه ای بيش نيست
گفتی كه لبخندی بزن ، گفتم كه حس لبخند نيست
گفتم با اينكه اين كلمه تكراری است و با اينكه باور نداری باز ميگويم كه دوستت دارم
چيزی نگفتی و سكوت كردی
گفتم كه دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم و اشك از چشمانم سرازير شد
و باز چيزی نگفتی و به جای سكوت اينبار تو نيز مانند من اشك ريختی
.
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنيد
تا نبينم که چه تنها شده ام . . .
.
تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو برمی داریمـ و می افتیمـ به جان دوست داشتنمان.
اندازه می گیریمـ !
حسابــ و کتابــ می کنیمـ !
مقایـسه می کنیمـ !...
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا که زیادتر دوستش داشته ایمـ ،
که زیادتر گذشته ایمـ ،
که زیادتر بخشیده ایمـ ،
به قدر یک ذره ،
یک ثانیـه حتی !
درست از همان جاست که توقع آغاز می شود،
و توقع آغاز همه رنج هایی است که ما می بریمـ …
و خدا کند این را بفهمیمـ ...
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند....
قاب عکس توست اما شيشه ي عمرمن است
بوسه بر مويت زنم ترسم که تارش بشکند.....
تارموي توست اما ريشه ي عمر من است
همه در اندیشه ی یک پرواز اند...
من به پروازی نمی اندیشم...
من به تو می اندیشم که قشنگ تر از یک پروازی...!
کاش یکی بود
.
.
.
.
که فقط با یکی بود!!!
آنــ دَستمــــالِ خُشکـــِ بی اِحساســـ پاکــــ کند . . .
حَســــرَتـــ !
یَعنـــــی شانه هایَتــــ دوشــ به دوشَــــمـ باشَـــد . . .
به هیچ روزی پس ات نمیدهم
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه ای
به هیچ هیچی
سخت چسبیده ام تمامت را
خدايـــا ؛
ايـن روزهــا حرفهـــايم
بويـــِ نـ ـاشـــکري مي دهنــد ...
امـــا تـــو...
بـه حســـاب تنهــ ــ ـايي و درد دلــ بگـــذار...!
پ.ن:
آرامـ تــر ورق بــزن ؛
گوشـــه ي خيـــالم را ....
بوسـ ـه بوسـ ـه خــوابشـان کردهـ ام
خـاطــراتتــ را
.
.
.
+
از مــــــــا کــــه گذشـــت !
ولـــی بــــه دیـــگری موقــتی بـــودنت را گوشـزد کن
تـــا از همان اول فکـــری بـــه حال جـــای خـــالیت کنـد
ترک میکنم و تنهایت میگذارم....
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای....
صادقانه دروغ گفتن
خالصانه خیانت کردن
و عاشقانه بی وفایی کردن....
و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...!!!!
و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم... لایق اعتمادی....