انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: یه داستان خیلی غمگین(قول میدم اشکتون دراد)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
خانواده ی فقیری در هند بود که تعدادشون پنج تا بودن مادر پدر دو پسر و یه دختر کوچولو پدرشون کار میکرد و بهشون غذا میداد پدرشون بعد از چند روز سرطان گرفت و مرد همسایه ها برای 40 روز برایشان غذا می آوردند بعدش از غذا دادن بهشون خسته شدن و بیچاره ها خیلی گرسنه بودند برای اینکه غذا نداشتند یه پسرشون هم مریض شد و دختر کوچولو رفت پیش مادرش و گفت:مامان داداشم کی میمیره؟؟!چشمان مادرش پر از اشک شد و پرسید:چرا چنین حرفی زدی؟دختر گفت:آخه وقتی داداشم بمیره بهمون غذا میدن!؟؟ crying crying سپاسسسسسسس crying
بسیار دردناک :/
ممنون
+سپاس
خواهششش
من گریم نگرف:/
Sad سپاس
اخیییییییییییییییییی crying
اوه اوه اشکم در اومد
(27-05-2017، 2:29)hanyeh..♡ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
من گریم نگرف:/

منم همینطور
خندمم گرفت اخراش
خیلی کوتاه بود اصلا متوجه نشدم
منتقل شد
صفحه‌ها: 1 2