• هر دوندهای این را میداند.
کیلومترها میدوی و میدوی ، بدون آنکه واقعا دلیلش را بدانی . به خودت می گویی به خاطر هدفی اینکار را میکنی یا دنبال جمعیتی هستی ؛ اما دلیل حقیقی دویدنِ تو آن است که جایگزین آن " یعنی ایستادن " تو را تا سرحد مرگ میترساند . ?
دلشو شکستم..
من دل کسیکه مراقبم بود، همدلی میکرد باهام، حواسش بود بهم رو شکستم..
ماجرا رو که برا رفیقم تعریف کردم..
گفتم از دیروز که پیغام داده بهم دیگه نیومد..
نیست...
حتی آن نشده جوابمو سین کنه..
انگار نیستم، انگار مُردم..
انگار منتظر بود که من برم..
میگم چرا الویت آدمایی که دوسشون دارم نیستم من؟..
بیچاره من و این قلبِ شکستهم..
بیچاره من..
گفت: صبر کن یکم، زمان بده..
احتمال بده شاید اونم ناراحته، شاید باید فکر کنه، شاید نمیدونم.. انقد خودتو ناراحت نکن..
گاهی اوقات باید مسائل رو دست زمان بسپری و اجازه بدی به مرور درست بشه..
اگر علاقه یا حسی یا رفاقتی از طرف اون باشه، بالاخره برمیگرده.. یکم زمانبره، پس صبور باش...
بارها و بارها اون قسمت از حرفشو که گفت اگر علاقه یا حسی از طرف اون باشه، بالاخره برمیگرده رو تو ذهنم مرور میکنم و شیرینیش رو با تکتک سلولهام حس میکنم... آخ که اگ برگرده.. اگ برگرده.. مگ میشه برگشتن هم معنی عشق بده؟.. شیرینه، دلچسبه، مثل بوی نارنگی، مثل یه روز برفی، مثل بارون پشت شیشه... آخ که اگ برگرده..
برا همون برگشتن پُر معنا هم که شده، صبر میکنم..
حتی اگ چیزی نگه، حتی اگ نگامم نکنه، باز صبر میکنم..
فقط برگرده و من دوباره زنده بشم...
این جملهی امیلی دیکنسون رو با تموم وجودم حسش کردم:
یک روز خودم را خواهم بخشید
از آسیبی که به خویش روا داشتم
از آسیبی که اجازه دادم
دیگران بر من روا دارند
و چنان محکم خویش را در آغوش خواهم کشید
که هرگز ترک خود نکنم...
تا میام با کسی حرف بزنم، پشیمون میشم
میخوام به کسی سر بزنم، پشیمون میشم
میخوام به کسی هدیه بدم، پشیمون میشم
هرکاری در حق هر کسی غیر خودم انجام میدم، پشیمون میشم..
بیذوق شدم به هر چی که قبلا دوسشون داشتم
دیگه علاقهای به رفاقت و دوستی با کسی ندارم
دیگه حسی به علاقه و عشق آدما ندارم
تنها چیزی که میخوام، ذهن و فکر خالیه..
امروز ارزش ها با پول مبادله نمیشن
گذشت اون زمانی که روحانیان استفاده از آلات موسیقی را هم حرام میدونستن اما وقتی مبلغ هنگفتی پرداخت میکردیم و میرفتیم یک کنسرت معمولی حلال میشد.
یا موقعی که روحانیون خاویار رو حرام اعلام میکردن اما وقتی شرایط پشت پرده عوض شد و از جمله این شرایط چرب شدن پشت لبشون بود، دیگه حلال شد
الان دیگه ارزش ها با پول مبادله نمیشن
چون دیگه ارزشا اندازه پول ارزشمند نیستند!!
از کی؟
از وقتی که آشکارا از اسم ارزش برای عیاشی استفاده شد و عیاشان هم شدند ارزشی!
«هیچ آگاه شدنی بدون درد نیست »
بشر امروزه،روزانه از خربار ها و خربار ها و صد ها تُن فقر و بدبختی رو با یک نگاه صریح خلاصه و با چند قدم از کنار آن رد شد
رکورد جالبیه
امیر آقایی یه جایی از سریالِ خون سرد یه دیالوگ داشت که میگفت: «واقعیتش من اصلاً خیلی اهلِ حرف زدن نیستم. چون هم معتقدم آدما شنوندههای خوبی نیستن، هم حوصلهشو ندارن.. اصلاً به نظرِ من آدما خوب نیستن، تا وقتی که مرده باشن!»
لعنت به من اگه نجنگم یه ثانیه
روح...برای خدا
قلب...برای یک زن
جان...برای خانواده
افتخار....به هیچ کس!