انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: نوشته های عمیق من شماره1179
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ازدواج
در فرایند تکامل اجتماعی انسان، سنت ازدواج خود روایت گر فقدان چیزی ست که می‌خواهد ترویج ش کند: رابطه عمری. ازدواج، با قانونی کردن رابطه، جلوی جدایی رابطه‌ها سنگ اندازی می‌کند. این میان چرا قانون به میان می‌آید؟ آیا جز این است که جامعه در تکامل ش به درستی بر این نکته واقف شده است که رابطه آدم‌ها در یک بستر آزاد تاریخ مصرف دارد و در یک روند طبیعی، انقضای این مهلت آن‌ها را به جدایی سوق خواهد داد؟ قانون این میان کارش تامین منفعت جمع- منفعت معطوف به تولید مثل- به قیمت قربانی کردن دانه دانه افراد است.






مشکلِ آن آدم که 'بی‌بند و بار' نیست با آن که 'بی‌بند و بار' است چیست؟ آیا نمی‌تواند این باشد که- بی آن که خود آگاه باشد- دارد به او حسادت می‌کند؟
ممنون
این حرف شما چند رو دارد.

اگر متناسب حرف شما عمل کنیم سنت و قیود اخلاقی هم عملا چو با اکراه و اجبار همراه است باید برداشته شود.

خب در این حالت با فقدان بعضی هنجار که معمولا ترویجی هم هست آیا بی نظمی و اغتشاش مرگ آور ایجاد نمی شود.؟ ابن نظریه در دل خود قانون نظم و انضباط را نیز هضم می کند و از بین می برد مگر آنکه طور دیگری توجیح شود.
دوست عزیزشایدمن بخوام بگم خداخودمم شمابایددرباره این حرف من به عقلت رجوع کنی این عقیده منه ومن به عقیدم پایبندم!!ConfusedBlushAngry