تو همین لحظه دو شاخه بلند از دایره سحر امز بیرون اومد ..
همه ترسیده بودند . شاخه ها به سرعت به دانشجوها پیچیدند . اونا جیغ میزدند و کمک میخواستند . اما کسی در اون نزدیکی نبود .
کم کم دست از تقلا کشیدند . دایره هر لحظه کوچک و کوچک تر شد و در اخر دانشجوها رو بلعید و به حالت اول برگشت .
تا شما ها باشین دیگه فضولی نکنین :|
علی بود ..
اهورا هرکاری که میخوای بکن اصن من ُ تو داستان بکش :| ولی نه وی بمیره نه نفس به صابر برسه !
اینطوری روح من در اعذاب خواهد بود :|
این قسمت عالی بود
فقط شکارچی ها کجان؟
مارو هم بیار تو داستان
نقل قول: فقط شکارچی ها کجان؟
دوست عزیز اسمش داستان اکادمی ومپایرز هس .. مشخصه بیشتر باید توی همون محیط اکادمی خون آشام ها باشه دیگه . عجله نکنید هنوز اول داستانه .
(29-08-2015، 16:44)exanimate نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ] نقل قول: فقط شکارچی ها کجان؟
دوست عزیز اسمش داستان اکادمی ومپایرز هس .. مشخصه بیشتر باید توی همون محیط اکادمی خون آشام ها باشه دیگه . عجله نکنید هنوز اول داستانه .
باشه.-.
امیدوارم یه مدت کلن درباره ما باشه:>
اگر بارِ گراااااااااااااااان
بودیمو رفتیم
اگر نامهربااااااااااااااااان
بودیمو رفتیم
مجلس عزا در سرسرای اصلی مدرسه :
:4fv: :230::84:
:rum:
:159::N56:
:493::hlp:
:hiccp::hlp:
:493:
:p319:
:p325:
:N56::ess:
:rum::rum:
:4fv:
:84::230::84::306::306:
ما کجاییم اهورا =(
این الیِ خائن چ بلایی سر ما آوُرد ):
در اینده (حضور افتخاری ) :
(29-08-2015، 20:21)**روژانــــ** نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ] اولش چرا +18 بود؟!
برای جلب توجه ..
داستان داره کم کم ترسناک میشه
(29-08-2015، 20:33)×WrOnG TuRn× نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ] شاخه ها به سرعت به دانشجوها پیچیدند . اونا جیغ میزدند و کمک میخواستند . اما کسی در اون نزدیکی نبود .کم کم دست از تقلا کشیدند . دایره هر لحظه کوچک و کوچک تر شد و در اخر دانشجوها رو بلعید و به حالت اول برگشت .استاد الی وارد اتاق شد . لبخندی از روی رضایت زد و گفت : امیدوارم توی جنگل سیاه بهتون خوش بگذره کوچولو ها ! سپس از اتاق خارج شد .
نه من نمیخوام بمیرم
یکی بیاد ما بدبختا رو نجات بده ! ._.
همش تقصیر پارمیدا بود -_-
حسِ وفاداریش به ندا گُل کرد مارو هم ب دردسر انداخت :|
من از همون اولش میدونستم کارمون تمومه ! .. مگه نه اهورا ؟!
من هنوز جوونم .. من بهترین تیرانداز اکادمی هستم ! استعداد های من هنوز کشف نشده ، استاد رزی در برابر من هیچه :4chs:
الی :|
من میدونم با تو یکی چیکار کنم ! خائن ! نامرد ! ..
امیر (charizma) .. تو که انقدر تو فکره منی بیا منو نجات بده ..