(البته من كلاس هفتم هستم) يه بار معلم ادبيات كلاس هاي هفتم دفتراي املا مونو داد يه دختره بياره سر كلاسمون اونم گذاشت سر جاي دفترا .
بعد اون موقعم زنگ اجتماعي بود و معلمون گفته بود بخونيد تا ازتون بپرسم بعد منو پشت سريم (فقط يكي شون) بعد با هم رفتيم كه دفترامونو برداريم كه بخاطر داد معلم نشتيم . بعد به پشت سريم به شوخي گفت موهاتو مي كشم بغل دستيشم گفتش كه چرا موهاي پانيذو نميكشيد اونم گفت كه اين مو نداره كه بكشم
رفته بودم انشا بخونم؛کلمه میگویند رو میگ*یند خوندم!کل کلاس رفت هوا
کلاس چهارم بودم که یه بار وسط کلاس داشتم آب میخوردم مدیرمون اومد منم مشغول آب خوردن متوجهش نشدم همه کلاس بلند شده بودن به احترامش من وسط کلاس بودم داشتم آب میخوردم
زد پشتم گفت وسط کلاس جای آب خوردنه خانومی . منم هل شدم تمام شیشه آب را خالی کردم روش
برای اولین بار تو کلاسمون صدای تیک و تاک ساعت شنیده میشد
بعد 2دقیقه مدیرمون با لباس های خیس دستمو گرفت بردم دفتر
بهم گفت باید به مدت 2هفته کل کلاستون را تمیز کنی تا اخراجت نکنم
منم ناچار قبول کردم ولی هنوزبهش که فکر میکنم میخندم
ولی خیلی مدیرمون خوب بوده هر کی دیگه بود اخراجم میکرد
چند وقت پیش (کلاس هفتم )یه بار داشتم با دوستام میرفتم خونه مشغول حرف زدن بودیم حواسم به جلوم نبود رفتم تو دل یه پسر هم سن وسال خودم
من از خجالت آرزو میکردم برم تو هسته زمین دیگه بیرون نیام
پسره خشکش زده بود دقیقا صورتش اینطوری بود
منم که هول شده بودم گفتم ببخشید حواسم نبود خدافظ
بعد مثل چی میدویدم روز بعدش دوباره حواسم نبود جلو همون پسره پخش زمین شدم
خودمو زود جمع و جور کردم و دویدم
از اون به بعد هر وقت تو راه مدرسه پسره میبیندم بهم لبخند میزنه
یه بار داشتیم تو کلاس آهنگ میخوندیم اینا هستن که هی میگن هااااااااا بعد دوستم گفت نوبت من بود صدامو سر دادم یهو یکی زد پشتم برگشتم دیدم معلممه منو نیگا کرد گفت:برو بشین .برو.ینی آب شدماااا.دوستام اون پشت داشتن میخندیدن بهم
دو دقیقه ارسالای منو پاک نکنید یوزرمو بگیرم
یه بار که تو نماز خونه مدرسه نمایش تمرین می کردیم من رفتم بیرون آب بخورم کفش دوستمو که پاش یه چهار شماره ای ازم بزرگتره رو پوشیده بودم بعد همین جوری رفتم رفتم رفتم یهو مثل الاغ سکندری خوردم این کفشه بیرون اومدو تو هوا پرواز و در آخرقشنگ فرق سر خانوم معاونمون که تو حیاط قدم می زد بچم فرود اومد
لم داده بودم رو پله مشغول یه بحث جدی با دوستم بودم که یکی خورد به پامو افتاد رو زمین مدیرمون بود/:
موقع برگشت به خونه بودم با دوستم داشتم درباره معلما حرف می زدیم و کلی حرف چرت و پرت می زدیم من برگشتم پشت سرما نگاه کردم دیدم معلم شیمیمونه و تمام حرفا رو شنیده من و دوستم نابود شدیم