![]() |
بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... (/showthread.php?tid=15487) |
RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - nazanin_nr - 04-10-2012 چیزی یادم نیست RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - پریسا79 - 04-10-2012 یه روز که خیلی کوچیک بودم با خونهاده رفتیم باغ وحش.یه فیل دیدم و به بابام گیردادم منو سوار فیل کنه...چشمتون روز بد نبیه...بابام منو گذاشت رو حرطوم آقا فیله...فیله هم هی خرطومشو تکون میداد.منم ترسیدم و یه چیغ بلندد کشیدم.این فیله هم ترسید و خودش رو خیس کرد. ![]() ![]() ![]() RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - Shawty Girl - 22-12-2012 هيچوقت يادم نميره با مامانم و خالم تو محرم دنبال يه دسته راه افتاديم پنج تا پسر احمقم جلو مامانم و خالم دست از سرم برنميداشتن ابرومو بردن هي پيس پيس ميكردن اخر سرم من رفتم پشت مامانم و خالم راه رفتم اونام انقدر پررو بودن كه چون كوله پشتي پشتم بود يكيشون اومد شماره هارو انداخت تو كيفم و هر سه تاشون باهم فرار كردن.......(واقعا كه پسرا نميتونن در برابر يه دختر قرتي و خوشگل خودشونو كنترل كنن حيا ندارن كه بي ادبا) RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - arman jj - 22-12-2012 تو اولین ملاقاتم با دوست دخترم رفتم دم کلاس زبانش وقتی تعطیل شد بردمش رسوندمش دم خونشون یه پلیس هم مارو تعقیب می کری بعد دوست دخترم رو صداکرد یه سری سوال ازش پرسید وبعد ما راه افتادیم دیگه ازش نپرسیدم چی گفت اما فهمیدم رو دخترا هم می شه حساب کرد. RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - Senator✘Strong - 24-12-2012 یه روز کلاس3 راهنمایی بودیم............................... رفتیم جلو مدرسه ی دخترا ................................ RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - علی جوکر - 27-02-2013 خاطره هاتون جاداره که یه تیکه حسابی بچسبه بهشون ولی حالا چون شمایین ایندفعه رو میبخشم ![]() ![]() RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - noora91 - 11-03-2013 محرم بود رفته بودیم یه جایی که اسمشو یادم نیست(همون جایی که شربت میدن)با دوستم داشتیم هرهر میخندیدیم!آقا شربترو گرفتیم و سر کشیدیم.مگه پایین میرفت؟!دیگه همین طوری صدای قیوقیوقیو در میومد(به خاطر خنده این طوری شده بود)حالا همه ی ملت داشتن مارو نگاه میکردن آخر سر یه جایی رفتم همشو تف کردم.انگاری ری استارت شده بودم:cool: RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - sanazgogoli - 12-03-2013 e bar ba pesar amoham dashtim fotbal bazi mikardim man nashi bodam be jaie top paie pesar amohamo shot mikardam azashon mazerat khahi kardam vali chan bar in etefag oftad ke goftan age bis RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - فرنام عشقی - 12-03-2013 یادش بخیر بچه بودم 3 ساله داشتم خواب می دیدم که توی مهمونی ی خیلی مجلسی دارم یه کاری می کنم . بعد یک هو تو خواب شلواره خیسم رو دیدم یکم سعی کردم یک دفعه احساس را حتی کردم . بلند شدم دیدم ریدم تو زندگی !! ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: بیاین تو ویه خاطره کوتاه از خودتون بنویسین... - angry boy - 12-03-2013 ازچی بگم برات... |