انجمن های تخصصی  فلش خور
بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+---- انجمن: مطالب طنز و خنده دار (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=76)
+---- موضوع: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. (/showthread.php?tid=292809)

صفحه‌ها: 1 2 3


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - Prometheus - 09-01-2021

تابستون کلا کار ما این بود سبا بزاریم خانواده ها بخوابن بریم تو خیابون D:
اره...ایندفعه من ویکی از رفیقای فابم تصمیم گرفتیم به بقیه نگیم..
رفتیم بیرون و نصف شب زدیم به کوه D:
رفتیمممم اون بالابالاها
بعد نشستیم به حرف زدن که چند نفر تو کوه چراغ دستشون بود و انگار فرار میکردن یا دنبال یه چیزی میگشتن...ماهم یکم ترسیدیم ...دونفر بیشتر نبودیم اونا خیلی بودن...
از کوه دویدیم اومدیم پایین
تو خیابون دور دور میکردیم که گشت سر رسید =|
ای ما بدو اونا بگاز ما بدو ما بگاز
اخرش ازهم جداشدیم رفتیم خونه...از ترس داشتیم میمردیم
فردا صبح تو کل محل پیچیده بود دیشب دزدارو دیدن فرار کردن D:


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - THEDARKNESS - 09-01-2021

یه بار بعد دوسال با بچه های اکیپمون جمع شدیم تو پارک. انقدر خندیدیم و خندیدیم . بلند بلند ها پلیس اومد بهمون گیر داد از پارک انداختمون بیرون. بعدش تا رفتن دوباره برگشتیم عین ۷ تا پسر خوب نشستیم یه گوشه اروم حرف زدیم.


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - 1234567891011121314 - 09-01-2021

یه روز یه اکانت فیک درست کردم به اسم ADMIN@ بعد در تایپیک نفر قبلی داره به کی پیام خصوصی میده آقای Rasha_rap@ اومد نوشت ADMIN@ هار هار هار


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - Prometheus - 09-01-2021

این خاطره مال خودم نیست از زبون یکی از رفیقام میگم:
سر کلاس دینی بودیم...دبیرمون اومد تا داره بایه تلفن نوکیا حرف میزنه
..خلاصه شروع کرد به درس دادن و گفت و گفت و بعد بلند شد رفت بیرون..گوشیش رو نبرد...
گوشیش زنگ خورد..من صدام خیلی بم بود برداشتم یه دختره با عشوه گفت بابا کلاست تموم شد؟
منم گفت ما باباتو گروگان گرفتیم الانم میخوایم بکشیمش
بعد دیدم دبیر داره میاد سرکلاس...گفتم چیکار کنم چیکار نکنم لوله بخاری رو دراوردم گوشیو گذاشتم توش بعد بخاری رو زیاد کردم ._
دبیر دینیمون اومد سرکلا...بلافاصله صدای زنگ گوشی از تو لوله بخاری پیچید تو کل کلاس =|
اومد با بدبختی لوله رو دراورد ..داغ بود خوب..
گوشی که دکمه هاش اب شده بود داشت زنگ میخورد...
با هزارتا کفر گوشی رو جواب داد چون داغ بود زد رو بلند گو
یه دفعه دخترش جیغ زد عوضی با بابام چیکار کردی ها؟
من ازت شکایت میکنم بعد زد زیر گریه و شروع کرد به فحش دادن .
+
اقا بقیشو تعریف نکرد که چه بلایی سرش اورد خخخخ


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - 1234567891011121314 - 09-01-2021


اقا کلاس ریاضی بود.معلم گفت:
کبوتر با کبوتر باز با باز خاک تو سر کلاغ
بعدش دیدم فرصت مناسبه گفتم:
فلفل نبین چه ریزه بشکن بریز تو ابگوشت وانگهی دریا شود.
بعد از این گفته بنده(ادبیاتم تو حلقتون) میز ها جویده شدندی و معلم فرار را بر قرار ترجیح دادنی و من صاحب یک منفی شدندی.


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - βάરãɲ - 09-01-2021

(09-01-2021، 19:30)Rasha_rap نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
این خاطره مال خودم نیست از زبون یکی از رفیقام میگم:
سر کلاس دینی بودیم...دبیرمون اومد تا داره بایه تلفن نوکیا حرف میزنه
..خلاصه شروع کرد به درس دادن و گفت و گفت و بعد بلند شد رفت بیرون..گوشیش رو نبرد...
گوشیش زنگ خورد..من صدام خیلی بم بود برداشتم یه دختره با عشوه گفت بابا کلاست تموم شد؟
منم گفت ما باباتو گروگان گرفتیم الانم میخوایم بکشیمش
بعد دیدم دبیر داره میاد سرکلاس...گفتم چیکار کنم چیکار نکنم لوله بخاری رو دراوردم گوشیو گذاشتم توش بعد بخاری رو زیاد کردم ._
دبیر دینیمون اومد سرکلا...بلافاصله صدای زنگ گوشی از تو لوله بخاری پیچید تو کل کلاس =|
اومد با بدبختی لوله رو دراورد ..داغ بود خوب..
گوشی که دکمه هاش اب شده بود داشت زنگ میخورد...
با هزارتا کفر گوشی رو جواب داد چون داغ بود زد رو بلند گو
یه دفعه دخترش جیغ زد عوضی با بابام چیکار کردی ها؟
من ازت شکایت میکنم بعد زد زیر گریه و شروع کرد به فحش دادن .
+
اقا بقیشو تعریف نکرد که چه بلایی سرش اورد خخخخ

وای عالی بود عجب جرعتی داشته Big Grin


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - THEDARKNESS - 09-01-2021

این واقعیه. اقا یه بار یه مراسم داشتیم تو مدرسه از طرف اداره یه شیخ اومده بود سخنرانی کنه. این اقا شروع کرد: خب بچه ها سلام خوبید چه خبر من نمیخوام اینجا حرفایی بزنم که چشم گوشتون رو باز کنه! میدونید چرا؟.همه: چون گه میخوری همچین حرفایی بزنی. شیخه: نه چون چشم گوش شما باز نیست. پارسسسس.کل مدرسه رفت رو هوا. همینطوری داشت حرف میزد مدیرمون که جوون بود اومد داخل مراسم شیخه: به بچه خوشگل تا الان کجا بودی؟.مدیر شد عین لبو مدرسه دوباره رفت رو رو هوا. بعد ادامه داد شما نسل جوون چیه همش سرتون تو.*.*.*.*. اسم ۴ سایت معروف خاکبرسی که وجدانا من تا اون موقع که این فرد بگه نمیدونستم.مجدا مدرسه رفت رو هوا. همینطوری داشت حرف میزد گفت: ببین بچه ها شهیدای ما رفتن تا شما راهشونو ادامه بدید و شما بچه خوشگلا فقط ابرو ورمیدارین و موهای دست پاتون میزنید و برای دوست دخترتون عجقم جقم میکنید و میرینید تو زبان فارسی. دیگه نزاشتن ادامه بده و مدیر و معاونا رفتن رو صحنه و گفتن گروه موزیک اجرا داره وقت تمومه اینم خداحافظی کرد و گفت دنیا الان واضحه ولی اگه تو اون**** سایتا بگردین تار میشه مراقب چشاتون باشید.


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - THEDARKNESS - 10-01-2021

یه بار سر کلاس فارسی بغل دستیم خواب بود همینطوری نوبتی از رو درس میخوندیم بعد گفت وقتی نوبتم شد بیدارم کن این خوابید بعد معلمه بعد از اینکه از چند نفر پرسید گفت دیگه بسه بریم درس بدیم وسط درس بود بیدارش کردم گفتم نوبت تو شده. گفت کجا یه جایی رو نشون دادم شروع کرد با صدای بلند خوندن یه لحظه کل کلاس تو سکوت فرا رفت و بعد بوم منفجر شد و همه از خنده داشتن میزاشونو گاز میزدن. این خاطره یکی از دوستام بود.


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - THEDARKNESS - 10-01-2021

/............................../............................../.................................../....................................../............................../............................../................./


RE: بیا یه خاطره خنده دار تعریف کن. - Prometheus - 10-01-2021

....مسابقه کشوری کاراته داشتیم..
همه استررررس استررررس
بچه های تیم اصفهان رفتن کاتا زدن یه سری هاشون و هم برا مبارزه..
اره خلاصه خوب پیش میرفت...
منم رفتم کاتا خوب بود...مبارزه باختم =|
...نوبت یکی از بچه های باشگاه ما شد...تقریبا بیست و خورده ایی سالش بود
قرار بود به غول یه باشگاه از مازندران مبارزه کنه..همه میگفتن میبازه و اینا..
پسره لامصب هیکلییی اومد رو تاتامی...این هم باشگاهی ماهم باکلی استرس رفت جلوش...من استرسم بیشتر بود گفتم الانه که بزنه تیکه تیکش کنه =|

اقا داور اومد جلو...و همینکه دستور شروع رو داد اقا احمدرضای ما با مشت رفت رو دیافراگمش...سریع اومد عقب..
حاجی اون غوله پهنننننن شد رو زمین و مث و زنا جیغ میزد...کل سالن

رفت رو هوا...