انجمن های تخصصی  فلش خور
بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: عاشقانه ها (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=58)
+---- موضوع: بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن (/showthread.php?tid=30418)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17


هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - i think just about you - 26-03-2013

- "هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟"


عُقده ی خود را فرو می خورد

چون خمیرِ شیشه، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر

و به دُشخواری فرو می بُرد :

لقمه ی بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود...




"هی فلانی! زندگی شاید همین باشد

یک فریبِ ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد.



آه!...آه! امّا

او چرا این را نمی داند، که در اینجا

من دلم تنگ ست . یک ذرّه ست؟

شاتقی هم آدمست ، ای داد برمن ، داد !

ای فغان! فریاد !

من نمی دانم چرا طاووس من این را نمی داند ؟

که من بیچاره هم در سینه دل دارم .

که دل من هم دل ست آخر؟

سنگ و آهن نیست .

او چرا این قدر از من غافل ست آخر ؟

آه ،آه ، ای کاش

گاهگاهی بچّه ها را نیز می آورد .

کاشکی .... اما .... رهاکن هیچ"

و رها می کرد .

او رها می کرد حرفش را

حرفِ بیدادی که از آن بود دایم داد و فریادش .

و نمی بُرد و نمی شُد بُرد از یادش .



اغلب او این جا دهان می بست

گر به ناهنگام ، یا هنگام ، دَم دَر می کشید از دردِ دل گفتن .

شاتقی این ترجمان ِ درد ،

قهرمان ِ درد ،

آن یگانه مردِ مردانه ،

پوچ و پوک زندگی را نیم دیوانه .

و جنون ِ عشق را چالاک و یکتا مرد .

او به خاموشی گرایان ، شِکوه بَس می کرد .

و سپس با کوشش ِ بسیار.

عُقده ی خود را فرو می خورد

چون خمیرِ شیشه، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر

و به دُشخواری فرو می بُرد :

لقمه ی بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود .

تا جه ها می کرد . خود پیداست ،

چون گُوارَد ، یا چه می آرَد ؛

جرعه ی خنجر به کام و سینه و حنجر ؟

و چه سینه و ، چه حنجر، شاتقی را بود !

دودناکی ، پنجره ی کوری که دارد رو به تاریکا .

زخمگینی خُشک و راهی تنگ و باریکا .

گریه آوازی ، گره گیری ، خَسَک نالی .

چاه راه ِ کینه و خشم اندرون ، تاب و شکن بیرون .

خشم و خون را باتلاقی و سیه چالی .

تنگنا غم راهه ای ، نَقبِ خراش و خون .



شاتقی آنگاه

چند لحظه چشم ها می بست و بعد از آن ،

می کشید آهی و می کوشید

- با چه حالت ها و حیلت ها –

باز لبخند غریبش را ، که چندی محو و پنهان بود ،

با خطوط چهره ی خود آشنا می کرد .

لیکن این لبخند ، در آن چهره تا یک چند ،

از غریبِ غربت ِخود مویه ها می کرد .

َو چنان چون تکّه ای وارونه از تصویر ،

- یا چو تصویری که می گرید ، غریبی می کند در قابِ بیگانه-

در خطوط چهره ی او ، جا نمی افتاد .

حس غربت در غریبه چشم ما می کرد.

شاتقی آن گاه در می یافت .

روی می گرداند و نابیننده ، بی سویی ، نگا می کرد .

همزمان با سرفه یا خمیازه یا با خارش چانه

- می نمود این گونه ، یا می کرد –

تکّه ی وارون ِ آن تصویر را از چهره بر می داشت ؛

و خطوطِ چهره اش را جا به جا می کرد .

تا بدین سان از برای آن جراحت ، آن به زهر آغشته ،

آن لبخند ،

باز جای ِغصب وا می کرد .





عصر بود و راه می رفتیم ،

در حیاط کوچکِ پاییز ، در زندان .

چند تن زندانی ِباهم ، ولی تنها .

آن چنان با گفت وگو سرگرم ؛

این چنین با شاتقی خندان.

واژه نامه



عُقده = گره – کنایه از بغض است.

دُشخواری = دُشواری

قُوتِ غالب = اصطلاحی فقهی ست به معنای غذایی که بیشتر خورده می شود .

شاتقی = یکی از هم زندانیان اخوان ثالث

دَم دَر می کشید = ساکت می شد

ترجمان = مترجم

او به خاموشی گرایان = او در حالی که تمایل به سکوت داشت...

شِکوه = گله - گله گزاری

پنجره ی کور = پنجره ی مسدود

خَسَک نال = ناله ای که کمی خس خس دارد. نال به معنای نای نیز هست.

چاه راه = تونل

گریه آواز = آواز گریه مانند

گره گیر = گره دار - بغض آلود

نقب = تونل




RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - pink devil - 26-03-2013


آנم هایے هستنـנ {مث مـטּ } ڪہ میترسنـנ

از تنہایـے
،

از فراموش شـנטּ
،
از مرگ ، از پوسیـנگے ...

ایـטּ آנمــ ها مینویسنـנ و مینویسنـנ و مینویسنـנ ...

נر آخر همــ فراموش میشونـנ

و נر נنیاے تنہاے خوנ آنقـנر پوسیـנه میشونـנ

تا میمیرنـנ
.
.
.
.....



RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - i think just about you - 26-03-2013

ما که رفتیم ولی به اونی که پیششی بگو “عاشقتم” تیکه کلامته …



RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - pink devil - 26-03-2013



/ بـعضـے هــآ / رآ ـهَــر چـقــَـدر بـخوآنــے ... خَستــــﮧ نمــے شـَوے !

/ بـعضـے هـآ / رآ ـهَــر چـقــدر گــوش دَهـے ... عـآدَتـــ نمــے شَونـــد !

/ بـعضـے هــآ / ـهَـرچـــﮧ تـکرآر شَــوَنـد ... بـآز بـِکـرنـَد و دَستـــ نـَخورده !

/ بـعضـے هــآ / بــے نَهــآیـَتـَـند...مثل تو!



RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - i think just about you - 26-03-2013

فلانی!
برو.....

ترس از هیچ چیز ندارم!!!!!!!

وقتی یقین دارم بیشتر از من کسی دوستت نخواهد داشت!

بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد!!!!

برو......

ترس برای چه؟؟؟!!!!!!

وقتی میدانم....

یک روز تف می اندازی به روی تمام آنهایی که به خاطرشان من را از دست دادی!!!!



كاش می دانستی... - i think just about you - 26-03-2013

كاش می دانستی
من سکوتم حرف است

حرف هایم حرف است

خنده هایم حرف است

کاش می دانستی

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش می دانستی

کاش می فهمیدی

كاش و صد کاش نمی ترسیدی

که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند

من کمی زودتر از خیلی دیر

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد
تو نترس

سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد

کاش می دانستی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست

تازه خواهی فهمید

مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست...



RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - parnia tajik - 03-04-2013

تنهائی آدمی را عوض میکند.
از تو چیزی میسازد که هیچ وقت نبودی
گاهی آنقدر بی تفاوت می شوی که حتی اگر در جائی با هم دیدیشان حتی پلک هم نزنی!
گاه آنقدر حساس که خاطره هایش تو را یکسره خاکستر کند!
آنقدر با خودت حرف می زنی که وقتی به او رسیدی لام تا کام دهانت باز نمی شود .
…………..

ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
از سوسک نمی ترسی
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.


RE: بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن - parnia tajik - 03-04-2013

پروفایل بعضی ها رو که نگاه میکنی...!
میبینی حضور یه کسایی توشون پر رنگ تره...!
پروفایل اون پر رنگ ها رو که باز میکنی...!
میبینی حضور اینا هم اونجا پر رنگ تره...
این آدما واسه هم خاصَن...حریم دارن، خلوت دِنجِ عاشقانه دارن...
فهمیدم تو پروفایل این آدما نباید پررنگ شد...
چون ممکنه دل اون آدمای خاص بگیره، بشکنه...
دلشون نگران شه که نکنه دیگه خاص نباشم... نکنه...

«حواستون باشه كجاها ميريد!!!!»


RE: هی ، فلانی! زندگی شاید همین باشد ؟ - ÐeaÐ GiЯl - 04-04-2013

فیلمـ مسـפֿـره اے بہ نامـ "زنـבگـے"

با بازیگر مزפֿـرفـے بہ نامـ "مـלּ"

از کارگرבاטּ פֿــوبـے بہ نامـ "פֿــבا"

واقعا بعیـב بوב ...


RE: بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن - ÐeaÐ GiЯl - 04-04-2013

مــــَرا آنگونه کـــــــه دوست داری تَصــَـــــوُر نَکُن!

مَـــــــن سوژه ی گالــــِری پرتره ی عَکسهایَـــت نیستَم!

مـــــَن هَمینَم...بِدونِ فتوشاپ!!