![]() |
روانشناسی - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: پزشکی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=57) +---- انجمن: روان شناسی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=63) +---- موضوع: روانشناسی (/showthread.php?tid=140112) |
RE: روانشناسی - •ДmịrHoSsiŋ• - 10-08-2014 ۱۰ انتخابی که ۱۰ سال آینده به اشتباه بودنشان پی میبرید ۱. گذاشتن صورتک برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران اگر چهره ای که به دنیا نشان می دهید همواره یک صورتک باشد روزی خواهد آمد که صورتی پشت آن نمانده باشد. زیرا هنگامی که زمان زیادی را صرف تمرکز بر درک دیگران از خودتان کنید ناگهان فراموش خواهید کرد که واقعاً چه کسی هستید. از قضاوت دیگران نترسید؛ شما قلباً می دانید که چه کسی هستید و چه چیزهایی برای شما واقعی هستند. نیازی نیست برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران بی نقص باشید. بگذارید دیگران با دیدن چگونگی کنار آمدن شما با نقص هایتان تحت تأثیر قرار بگیرند. ۲. اجازه دادن به دیگران در ساختن رویاهای شما عظیم ترین چالش زندگی کشف خودِ واقعی انسان است. چالش دوم شاد بودن با خودِ یافته شده است. قسمت مهم در این مرحله، تصمیم شما مبنی بر متعهد بودن بر اهداف و رویاهایتان است. آیا افرادی در اطراف شما هستند که با شما مخالف اند؟ چه خوب! وجود چنین افرادی نشانگر قرار داشتن شما در مسیر خودتان است. گاهی کارهای شما توسط دیگران اشتباه و دیوانه وار توصیف می گردند؛ اما، وقتی شما دراثر لذت انجام دادن چنین کارهایی گذر زمان را از یاد ببرید و زمان با سرعت سپری شود شما در حال انجام دادن کار درست هستید. ۳. همراهان منفی نگر اجازه ندهید افراد نگرش منفی خود را به شما القاء کنند. اصلاً با چنین افرادی رابطه برقرار نکنید. اگر تفنگ را به آن ها ندهید، آن ها نمی توانند ماشه را بکشند. همیشه به یاد داشته باشید که همراهی با انسان های منفی نگر یک انتخاب است نه یک وظیفه. اگر این نگرش شما باشد، شما محبت را جایگزین خشم، بخشندگی را جایگزین طمع، و صبر را جایگزین اضطراب خواهید کرد. ۴. غرور و خودپسندی داشتن زندگی پر از کردار نیک بهترین سنگ مزار برای انسان است. افرادی که الهام بخش آن ها شده اید و شریک عشقتان بوده اند زمان زیادی پس از رفتن شما این اعمال را به یاد خواهند داشت. بنابراین، اسمتان را به جای سنگ، روی دل ها حک کنید. آنچه برای خود انجام داده اید با شما می میرد و آنچه برای دیگران انجام داده اید زنده می ماند. ۵. ایستایی و رشد نکردن اگر می خواهید گذشته خود را بشناسید به شرایط حال خود توجه کنید. اگر می خواهید آینده خود را پیش بینی کنید در شرایط کنونی خود کاوش کنید. باید قدیمی ها را رها کنید تا جا برای جدیدها ایجاد شود. راه های گذشته دیگر رفته اند و هیچ گاه برنمیگردند. اگر اکنون به این نکته پی ببرید و برای جبرانش اقدام عملی کنید خود را در مسیر موفقیت قرار داده اید. ۶. شانه خالی کردن زیر بار مشکلات شکست وجود ندارد، آنچه تجربه می کنیم نتیجه کارهایمان است. حتی اگر دنیا وفق مراد شما نچرخید، دلسرد نشوید. آنچه می توانید فرابگیرید و به سراغ تجربیات دیگر بروید. کسی که آرام آرام قدم بردارد و پیوسته در حال حرکت باشد در انتها پیروز می شود. برنده جنگ قبل از پیروزی نهایی مشخص شده است. این امر، نتیجه یک روند پیوسته شامل گام های کوچک، تصمیمات درست و اعمال مناسب است که روی هم انباشته می گردند و به یکباره به لحظه افتخارآمیز پیروزی منتج می شوند. ۷. مته به خشخاش گذاشتن باید زندگی را لمس کنیم، نه اینکه آن را خفه کنیم! گاهی اوقات باید آرامش خود را حفظ کنید و اجازه دهید زندگی بدون نگرانی مدام اتفاق بی افتد. یاد بگیرید پیش از آنکه زیاد زندگی را هل دهید قدری جا برای نفس کشیدن باقی بگذارید. وقتی گرد و غبار فرونشیند دوباره می توانید جنگل را ببینید و گام های آینده را بردارید. نیازی نیست برای رسیدن به جایگاه بزرگ دقیقاً آن را بشناسید. همه چیزِ زندگی در نظمی بی نقص قرار دارد چه درک کنید چه نه. فقط برای وصل کردن تمام نقطه ها به کمی زمان نیاز دارید. ۸. راضی شدن به کمتر از آنچه استحقاق دارید آن قدر قوی باشید که گاهی اوقات امور را رها کنید و آن قدر خردمند باشید که به آنچه لیاقتش را دارید برسید. گاهی قبل از اینکه بتوانید تمام قد بایستید لازم است قدری خم شوید. گاهی برای دیدن آینده باید چشم ها را با اشک شست. از پا ننشینید. ۹. همیشه منتظر فردا بودن مشکل اینجاست که همیشه فکر می کنید زمانی که در اختیاردارید بینهایت است. اما روزی از خواب برمیخیزید و می بینید زمانی برای انجام آنچه آرزویش را داشته اید در اختیار ندارید. آنگاه یا به اهداف خود رسیده اید یا لیست بلندی از بهانه های مختلف برای نرسیدن در اختیار خواهید داشت. ۱۰. تنبل و دم دمی مزاج بودن دنیا هیچ چیز به شما بدهکار نیست. پس به جای زندگی در اوهام قدری عمل کنید. به جای تل انبار کردن آرزوها یک اسکلت خوب بنا کنید. مسئولیت زندگی خود را بپذیرید. شما مهم هستید و دیگران به شما نیاز دارند. اگر منتظر بمانید تا اینکه روزی کسی بیاید و برای شما کاری بکند خیلی دیر شده است.آن روز همین الآن است و آن شخص کسی نیست جز خود شما. RE: روانشناسی - # αпGεʟ - 12-08-2014 5اشتباه والدین که نوجوان شان را پنهان کار می کند دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ![]() در این مقاله با رایج ترین اشتباهات والدین در رفتار با نوجوانان بیشتر آشنا می شوید.
نه می توانید دست هایش را ببندید و نه می توانید پاهایش را به زنجیر بکشید. همه وجودش را شوق پرواز فرا گرفته است. می خواهد بپرد. اتاق برایش کوچک است، خانه شان کوچک تر، شهرش کوچک تر، اصلا دنیا برایش کوچک است. به هیچ وجه، زیر بار محدودیت و کنترل نمی رود. « نوجوان ها » را می گویم. معمولا بسیاری از نوجوان ها با خانواده هایشان سر سازش ندارند و برخی از والدین هم نمی دانند صحیح ترین واکنش در برابر تغییرات روحیات و اخلاق نوجوانان شان چیست و باید چه کار کنند؟
برای آشنایی با این دوره زندگی، به سراغ «عبدالحسین ترابیان» کارشناس و مشاور خانواده رفتیم تا با رایج ترین اشتباهات والدین در رفتار با نوجوانانشان بیشتر آشنا شویم. او درباره این موضوع معتقد است نوجوانی تولدی دوباره است و همه آسیب ها هم در تولدهاست. اگر در زمان تولد اول، مادر کوتاهی کند، فرزند در آینده با یک سری مشکلات جدی و شاید رفع نشدنی مواجه می شود. در این تولد دوم هم فرزند از کودکی جدا می شود تا به نوجوانی برسد، اگر والدین نوجوان در این دوره کوتاهی کنند، شاید هیچ گاه نتوانند آن را برطرف کنند. خصوصیات دوره نوجوانی را نمی شناسید، تهمت نزنید
نداشتن شناخت کافی از خصوصیات دوره نوجوانی :
دلیل بیش تر مشکلات خانواده ها در رفتار با فرزندان نوجوان شان، این است که با خصوصیات و ویژگی های دوره نوجوانی آشنا نیستند. همین آشنا نبودن، منجر می شود تا باور نکنند که فرزندشان با ورود به دوره نوجوانی احساس می کند، بزرگ شده است و می تواند برای خودش تصمیم بگیرد. اگر والدین بپذیرند که یک سری از رفتارهای جدید نوجوان شان، اقتضای سن آن هاست، واکنش هایشان به این رفتارهای جدید، واکنش منطقی و صمیمانه خواهد بود. مثلا اگر والدینی ببینند که نوجوان شان چرت می زند و به این درک برسند که او به جز کم خوابی هیچ مشکلی ندارد برای این موضوع با او به جر و بحث نمی پردازند که آرامش خود و نوجوان شان را به هم بزنند. اما معمولا بسیاری از والدین در این دوران با فرزندان شان بسیار سخت گیرانه برخورد می کنند که همین رفتار باعث می شود ارتباط بین والدین با فرزند قطع شود. پیامبر اکرم (ص) هم این دوره زندگی را دوره وزارت و مشاورت می نامند که جمله بسیار دقیقی است و نشان از اهمیت حفظ عزت نفس نوجوانان دارد. ارتباط قطع شود، پنهان کاری شروع می شود
نبود ارتباط صمیمانه بین والدین و نوجوان :
اگر والدین می خواهند نوجوان شان را هدایت کنند، اولین قدم این است که بدانند به هیچ وجه نباید ارتباط آن ها با فرزندشان قطع شود. اگر والدین بتوانند یک رابطه همدلانه و صمیمانه با فرزندان شان برقرار کنند نه تنها به شخصیت فرزندان شان بر نمی خورد بلکه آن ها احساس ارزشمندی هم می کنند. اگر نوجوان احساس کند شما به او اهمیت می دهید، در همه مشکلاتش با شما مشورت می کند و شما به راحتی می توانید بر رفتارهای او کنترل بیش تری داشته باشید. زمانی که یک نوجوان می گوید پدر و مادرم مرا درک نمی کنند، یعنی رابطه بین والدین و نوجوان قطع شده است. وقتی ارتباط بین والدین و فرزندان قطع شود، فرزند اگر فعالیت یا رفتارهای اشتباهی داشته باشد، آن ها را زیرزمینی خواهد کرد. این زیرزمینی شدن فعالیت های فرزند باعث می شود تا رفتارهای پر خطر او برای والدین آشکار نشود. پاسخ منفی نوجوانان به نظارت مستقیم
اعمال نظارت های مستقیم :
در دوره نوجوانی نظارت مستقیم جواب نمی دهد. نظارت مستقیم برای 2 دوره ۶ ساله اول زندگی کودک، نه تنها بسیار خوب است بلکه لازم هم هست. در این 2 دوره فرزندان هم به نظارت مستقیم والدین هیچ واکنشی نشان نمی دهند. اما زمانی که فرزندان وارد دوره نوجوانی (بین 12 تا 20 سال) می شوند اگر نظارت والدین مستقیم باشد، معمولا فرزند آن را تحمل نمی کند و ممکن است در برابر آن واکنش های بسیار تندی هم داشته باشد. این که فرزندان نتوانند در دوره نوجوانی نظارت مستقیم را تحمل کنند، ایراد از والدین آن هاست که او را مورد نظارت مستقیم قرار می دهند. نوجوان وقتی خودش را تحت نظارت مستقیم والدین می بیند احساس می کند به حریم شخصی اش تجاوز شده است، بنابراین بسیار طبیعی است که واکنش منفی نشان دهد. به روز بودن اطلاعات نوجوانان در مقایسه با والدین شان
نداشتن اطلاعات از فناوری های روز :
بعضی خانواده ها پیشرفته ترین فناوری های روز را برای نوجوانان شان تهیه می کنند در حالی که کمترین اطلاعاتی از امکانات و آسیب هایی که ممکن است این فناوری برای نوجوان شان ایجاد کند، ندارند. برای نمونه برخی از والدین پیشرفته ترین تلفن همراه را برای فرزندان شان تهیه می کنند اما نمی دانند که در تلفن همراه نوجوان شان چه می گذرد. یعنی والدین با دست خودشان دارند یک آسیب جدی و جدیدی برای نوجوان شان ایجاد می کنند. این پدر و مادرها باید برای فرزندان شان تلفن همراهی تهیه کنند که حداقل نحوه استفاده از آن را بدانند. این والدین معمولا پس از مدتی مجبور می شوند نوجوان شان را در استفاده از تلفن همراه محروم کنند که همین موضوع، تنش جدیدی ایجاد می کند و اشتباه بعدی والدین است. «خود رای» شدن جوانان نتیجه رفتارهای متضاد والدین هماهنگ نبودن والدین در نحوه رفتار با نوجوان : در بعضی خانواده ها، والدین در تربیت نوجوان شان یک صدا نیستند. یعنی رفتار پدر و مادر با نوجوان شان شبیه هم نیست. در این خانواده ها نوجوان راه خودش را می رود و پدر و مادر هم به فکر مشکلات خودشان هستند. در این حالت والدین و فرزندان فقط یک « هم خانه بودن » را در کنار یکدیگر تجربه می کنند. در این خانواده ها به جای این که والدین در رفتار با نوجوان شان وحدت رویه داشته باشند، خود نوجوان موضوع اختلاف می شود. مثلا مادر می گوید فرزندش اصلا این کار را انجام ندهد و پدر اصرار می کند که نوجوان حتما باید این کار را انجام دهد و نوجوان هم کاری را که دوست دارد، انجام می دهد. این موارد دست به دست هم می دهد تا نوجوان احساس آرامش نکند و به دوستان نامناسب پناه ببرد. اگر در یک خانواده بین اعضای خانواده، احترام متقابل برقرار باشد، نوجوان کمترین خطر را احساس می کند و در نتیجه رفتارهای پر خطر او هم به کمترین میزان ممکن کاهش می یابد. RE: روانشناسی - αѕтer - 13-08-2014 آیســان با اجازه<:..! ![]() با اینکه قصد و نیتی که پشت ایده مهربانی کردن تصادفی وجود دارد، ایدهای فوقالعاده است، اما ممکن است سوءتعبیراتی ایجاد کند. این سوءتفاهمات از آنجا ناشی میشود که ممکن است دریافتکننده این مهربانی تمایلی به آن نداشته باشد و اتفاقاً این محبتها موجب نگرانی یا بیاعتمادی او شود. بیشتر این بخاطر دنیای پر از شک و سوءظنی است که در آن زندگی میکنیم نه ذات مهربانی کردن. اگر مشکل اینجا باشد واقعاً جای خجالت است ولی چاره کار این نیست که این دسته مهربانی کردنها را کنار بگذارید. درمقابل باید تعداد بیشتری از ما و به دفعات بیشتر این کار را بکنیم. سخاوتمند باشید. به کسانی که دوستشان دارید ببخشید؛ به کسانی که دوستتان دارند ببخشید، به بیچارهها و خوشبختها و حتی به آنهایی که دوستشان ندارید ببخشید. مطمئن باشید این بخششها برگشت قابلتوجهی برایتان خواهد داشت. هرچه بیشتر ببخشید، بیشتر به دست میآورید. مهربانی تصادفی یعنی "عملی عاری از خودخواهی که توسط فرد یا افرادی به منظور کمک کردن یا شاد کردن فردی دیگر انجام میگیرد... به طور کلی هیچ دلیلی جز آوردن لبخند بر لبان دیگران و شادتر کردن آنها ندارد." شاید استفاده از واژه تصادفی کمی گمراهکننده است و شاید استفاده از واژههایی مثل ناگهانی بهتر باشد. یعنی کاری که به صورت خودبخود و آزادانه بدون چشمداشت به برگشت چیزی انجام میشود. مطمئناً چنین رفتاری زمینه داشتن جامعهای سالم و شاد را فراهم میآورد که در آن افراد بیتوقع به همنوعان خود کمک میکنند. اما چه چیز جلو ما را برای انجام چنین کارهایی میگیرد؟ علت آن ناامنیها، بیاعتمادیها، نداشتن اعتمادبهنفس، شک و تردید و کمبودهاست. همین خصایص هم باعث میشود که تمایلی به پذیرفتن مهربانیهای تصادفی دیگران هم نداشته باشیم. اگر احساس بیارزش بودن کنیم، تصور خواهیم کرد که چیزی برای بخشیدن نداریم؛ اگر خودمان را دوست نداشته باشیم، اعتماد نمیکنیم که چرا کسی به ما محبت کرده است. میترسیم که حتماً کسی که محبتی کرده است در عوض آن چیزی از ما میخواهد یا انگیزهای منفی دارد. وقتی با سخاوتمندی احساس ناراحتی کنیم، باعث خواهد شد که فقط درگیر خودمان و مشکلات خودمان شویم. وقتی بتوانیم زیبایی محبت کردن تصادفی را درک کنیم، از این پیلهای که به دور خودمان تنیدهایم بیرون خواهیم آمد و باعث خواهد شد که بتوانیم تمرکز را از روی خودمان برداشته و به سمت دیگران برویم. بخشش و محبت تصادفی و ناگهانی بر آنهایی که در تماس با این عمل و افراد درگیر در آن قرار میگیرند هم تاثیری قابلتوجه دارد. بعنوان مثال، آرتور روزنفیلد در صف استارباکس ایستاده بود. مرد پشت سر او بیصبر و عصبانی شده، مدام روی بوق میزد و بر سر آرتور و کارکنان استارباکس فریاد میکشید. آرتور که خودش داشت کمکم عصبانی میشد، سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند و این حالت منفی را به مثبت تبدیل کند به همین خاطر پول قهوه آن مرد را حساب کرده و به راه خود ادامه داد. وقتی آخر روز به خانه رسید، متوجه شد که زنجیرهای از بخشش ایجاد کرده است که نه تنها کل آن روز ادامه پیدا کرده بود، بلکه در اخبار عنوان شده و طی 24 ساعت در کل دنیا پخش شده بود. یادتان باشد هیچ مهربانی کوچک نیست. هر عملی موجی ایجاد میکند که انتهای منطقی ندارد. آیا میتوانید دنیایی را تصور کنید که هیچ محبت و مهربانی در آن وجود نداشته باشد. دنیایی که در آن همه فقط به فکر نیازهای خودشان باشند و دیگران را نادیده بگیرند. مطمئناً زندگی کردن در چنین جایی وحشتناک است زیرا واقعیت این است که ما نمیتوانیم در دنیایی که در آن بخشش، محبت و مهربانی وجود ندارد زندگی کنیم. مهربانی کردن تصادفی برای سلامت ما لازم است، زیرا این رفتارها ما را از خودخواهی و تنهایی آزاد میکند. سخاوت واقعی این است که بدون توقع از هرگونه بازگشت و دریافت ببخشید. این مهمترین عمل سخاوتمندی است زیرا بدون شرط، بدون وابستگی و آزادانه است. اینکه این بخشش را در حق دوستان، خانواده یا غریبهها بکنیم، هیچ فرقی ندارد. شاید فکر کنید که چیزی برای بخشیدن ندارید، اما چه مقدار کمی پول باشد و چه مقدار زیاد، یک فنجان چای باشد یا یک دسته گل هیچ فرقی نمیکند. ذات بخشیدن است که اهمیت دارد. همانطور که گاندی میگوید، "هر کاری که میکنیم بیاهمیت به نظر میرسد اما اینکه انجامشان دهیم خیلی مهم است." RE: روانشناسی - bahare_021 - 13-08-2014 (10-08-2014، 16:31)~KiAηA~ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. تستها رو اگر تکراری نیستن در خود انجمن روانشناسی موضوع بزنید لطفا. اگه توی این تاپیک گذاشته بشه تاپیک اسپم زا میشه (: با سپاس. RE: روانشناسی - Brooklyn Baby - 13-08-2014 آیا کودکان از کشیدن نقاشی مقصودی دارند؟ - بله، زیرا همه ی کودکان با کشیدن نقاشی گونه ای از احساسات داخلی خود را بیان می کنند، به طوری که با ملاحظه ی نقاشی آنها می توانیم به احساسات درونی آنها پی ببریم و آنها را درک کنیم. آیا شما کودکان از کشیدن مقاشی لذت می برند؟ - در صورتی که کودک خود به کشیدن نقاشی علاقه داشته باشد، از کشیدن نقاشی لذت می برد. اما اگر کودک را به کشیدن نقاشی مجبور کنند،او اینکار را از روی علاقه انجام نمی دهد ،بلکه سعی می کند این کار را از روی نفرت انجام دهد. آیا کودک از خط خطی کردن کاغذ منظور خاصی دارد؟ - به نظر ما بیشتر به سن کودک بستگی دارد. اگر کودک سن کمی داشته باشد، خط خطی کردن کاغذ برای سنین او یک کارعادی به شمارمی آید واو سعی دارد با نقاشی کردن احساسات درونی خود را بروز دهد. اما اگر کودک این کار را در سنین بالا انجام دهد،معلوم است که به وسیله ی خط خطی کردن نقاشی خود می خواهد نفرت خود را نشان دهد. چه گونه از روی نقاشی می توان به میزان اعتماد به نفس فرد پی برد؟ - اگر کودک تمام صفحه ی دفتر یا ورق خود را به وسیله ی نقاشی پر کند، معلوم است که از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است و حضور خود را در میان جمع احساس می کند. اما اگر کودک تنها گوشه ای از تمام صفحه را پر کند، معلوم است که وی از اعتماد به نفس کمتری برخوردار است. آیا کودکانی که یک یا دو نفر از اعضای خانواده خود را از نقاشی حذف می کنند ،می خواهند منظور خاصی را به حضور ما برسانند؟ - بله زیرا کودک هر چه یکی از اعضای خانواده خود را به خود نزدیک تر بکشد، می خواهد علاقه ی خود را نسبت به ان فرد نشان بدهد،اما اگر هر چه فرد آن فرد را از خود دورتر بکشد نشان دهنده ی نفرت کودک نسبت به فرد است. RE: روانشناسی - # αпGεʟ - 13-08-2014 بچه ها عاشق شنیدن قصه های تکراری دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. ![]() اگر تا به حال برای کودکتان کتابی نخوانده اید و یا به هر دلیلی او به کتاب و کتابخوانی علاقه ای نشان نمی دهد؛ برای علاقه مند کردن او از همین حالا شروع کنید.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.کودکان به طور یکسان رشد نمی کنند و نمی آموزند. شما بهترین فرد برای قضاوت و ارزیابی نیازهای کودک خود هستید.بعضی توانایی های معمول کودکان سه ساله در زمینه کتاب خوانی به این صورت است که در زیر ارائه می شود. این فهرست را به عنوان راهنما انتخاب کنید نه به عنوان قانون باید ها: -علاقه دارد که در کنار بزرگسالان کتاب بخواند. -به قصه هایی که برایش می خوانید یا تعریف می کنید ، گوش می دهد. -کتاب ها را از روی جلدشان می شناسد. -وانمود می کند که کتاب می خواند -می فهمد که کتاب ها را باید به شیوه خاصی در دست گرفت و از آن ها استفاده کرد. -به تصاویر آن ها نگاه می کند و می داند که این تصاویر جایگزین اشیای واقعی هستند. -اشیای تصویر شده در کتاب را نام می برد. -شخصیت های داستان را توصیف می کند. -از بزرگ ترهای خود می خواهد که برایش بخوانند یا به او کمک کنند که بنویسد. -کم و بیش به یادگیری اسامی حروف الفبا توجهی نشان می دهد. -در آغاز ِ درک تفاوت بین نوشتن و نقاشی کردن است. -به منظور نوشتن، ورق ها را خط خطی می کند و چیزهایی می کشد که به حروف الفبا شبیه اند. ![]() چگونه کودکی علاقه مند به مطالعه داشته باشیم؟ کتاب مورد علاقه او را بارها و بارها برایش بخوانید. شاید شما از درخواست مکرر او برای خواندن کتاب محبوبش خسته شوید، اما بدانید که بچه ها عاشق شنیدن قصه های تکراری اند. و مهم تر از آن این که تکرار خواندن قصه ها به آن ها کمک می کند که با شنیدن مکرر کلمه ها ، آن ها را بیاموزند و با شکل نوشتاری این واژه ها آشنا شوند. کودک خود را از حدود شش ماهگی تشویق کنید که کتاب ها را ورق بزند. کتاب های مقوایی محکم را به دست او بدهید تا به آن ها نگاه کند ، با دستان خودش نگه دارد و عکس هایش را لمس کند . صفحات را ورق بزند. وقتی کودکتان کمی بزرگ تر شد ، کتاب ها را در قفسه های پایین تر یا درون سبد هایی روی زمین بگذارید تا به راحتی آن ها ببیند و بردارد. وقتی برای کودک چهار یا پنج ساله خود قصه ای می خوانید، روی کلمات انگشت بگذارید تا شروع هر کلمه و فاصله بین دو کلمه و آغاز کلمه بعدی را درک کند ، تا بیاموزد که نوشته هر کلمه با دیگری متفاوت است و دریابد که زمانی که آخرین کلمه یک صفحه خوانده شد، باید صفحه را ورق زد. کودکان سه چهار ساله به سرعت استفاده از زبان را یاد می گیرند . از فرصت استفاده کنید و در هر موقعیتی برایش حرف بزنید . وقتی از خیابان می گذرید و چیزهای تازه می بینید، تمام جزئیات را برایش شرح دهید. سعی کنید که لغات جدید را برایش معنی کنید. حتی تابلوها را به او نشان دهید و برایش بخوانید. -با کلمه ها بازی کنید . برایش تکرار کنید و از او بخواهید مثلا سه بار بگوید: " کشتم شپش شپش کش شش پا را" یا " دایی چاقه، چایی داغه" یا " گرد است گردو نیست، قرمز است لبو نیست" -اسم اشیای داخل خانه یا عکس های کتاب ها و مجلات را برایش بگویید و آن ها را توضیح دهید: " این عکس یک وال است . وال حیوان خیلی بزرگی است. به بزرگی یک کامیون. وال ها در اقیانوس زندگی می کنند." شاید بعد از آن که وال را شناخت ، معنی اقیانوس را بپرسد. آن را هم با زبان ساده توضیح دهید. " اقیانوس دریای خیلی بزرگی است. مثلا از اینجا تا خانه مریم( که در یک شهر دیگری زندگی می کند.) -به او کمک کنید تا دستورالعمل ها را دنبال کند. مثلا " لطفا کاپشنت را در بیاور و به من بده تا آویزان کنم. حالا جوراب هایت را در بیاور و سرجایشان بگذار." با در نظر گرفتن سن او حتی الامکان از جمله های کوتاه و ساده استفاده کنید. -باز هم برایش کتاب بخوانید. اگر تا به حال کتابی نخوانده اید و یا به هر دلیلی کودک شما به کتاب و کتابخوانی علاقه ای نشان نمی دهد؛ برای علاقه مند کردن او می توانید شیوه زیر را به کار ببندید: یک ورق کاغذ را تا بزنید و آن را دوباره تا بزنید و از آن کتابی چهار برگی درست کنید. از او بپرسید که دلش می خواهد کتابش را درباره چه چیزی بنویسد. اگر نظری داد آن را ادامه دهید. و اگر نه، به اسباب بازی یا شیء مورد علاقه اش اشاره کنید و بگویید : " چه طور است درباره ماشین یا توپ و یا عروسک سفید و صورتی ات بنویسیم؟" به احتمال زیاد با پیشنهاد شما موافقت خواهد کرد. روی جلد کتاب اسم عروسک یا اسباب بازی مورد علاقه او را بنویسید. گاهی می توانید نام حیوانی را انتخاب کنید که او می شناسد و دوستش دارد. با مثال گربه ادامه می دهیم: از او بپرسید گربه چه چیزی دوست دارد بخورد؟ او در پاسخ خواهد گفت "موش" شما جمله او را کامل کنید: " گربه موش می خورد" حالا این جمله را در صفحه اول کتاب بنویسید. بعد از او بپرسید: گربه چه چیزی دارد که تو نداری؟ باز هم پاسخ او را به شکل یک جمله کامل در آورید و در صفحه دوم بنویسید و همین طور ادامه دهید .روی کتاب هم بنویسید: نویسنده نام کودک را بنویسید) . می توانید تصاویری متناسب با موضوع هر صفحه هم رسم کنید. سپس همه کتاب را بار دیگر با هم بخوانید. RE: روانشناسی - Ƒαкє ѕмιƖє - 13-08-2014 طرز تهیه موفقیت مواد لازم: ١- یک عدد هدف ٢- یک فنجان باور مثبت ٣- نصف لیوان مغز (خواهشا سالم!) ۴- یک قاشق میوه خوری شعور ۵- توکل (هر چه بیشتر بهتر) ۶- سر سوزن تلاش ٧- علاقه و انگیزه به میزان لازم D: ▬▬ گرايش به شبکه هاي اجتماعي مجازي زندگـي در حباب الهام آزادنام - کارشناس ارشد روانشناسي بدون ترديد، اينترنت يکي از تأثيرگذارترين ابداعات انساني در قرن اخير محسوب ميشود. اينترنت با کارکردهاي متنوع و اثربخش خود، کيفيت و کارآيي جنبههاي مختلف زندگي انساني را تحت تأثير قرار داده است. در آغاز اينترنت بهعنوان سازوکاري براي تبادل اطلاعات و دادههاي علمي- پژوهشي شروع به کار کرد و رفته رفته خود را به عنوان ابزاري ارتباطي، به عرصهي اجتماع کشاند. اين شيوهي جديد ارتباطي برپايهي ايجاد رابطه مستقيم اما غير رودرو، با حذف مرزهاي جغرافيايي، مفهوم شهروندي دنياي مجازي را حقيقت بخشيد؛ بهگونهاي که بسياري بر اين باورند حال و آيندهي جامعهي انساني بهواسطهي گسترش و تعميق شبکههاي اجتماعي مجازي رقم خواهد خورد. نظريات بسياري در تبيين گرايش به شبکههاي اجتماعي مجازي وجود دارد و علوم مختلف روانشناسي، پزشکي، جامعهشناسي، رايانهاي، حقوق و اخلاق، هر يک از زواياي گوناگوني اين پديده را مورد بررسي قرار دادهاند. در اين بين هدف اصلي اين مقاله بررسي علل روانشناختي است، پس شما را به خواندن آن دعوت ميکنيم. در تحقـيقــي کــــه در ايران صورت پذيرفت، مصاحبهشوندگان دلايل زير را براي استفاده از شبکههاي اجتماعي مجازي ذکر کردند: پيدا کردن دوستان قديمي، فعاليت در عرصهي اجتماع، تبادل نظر با ديگران، يافتن افراد همفکر و داراي اشتراکات هويتي و فرهنگي، رفع نيازهاي رواني، يافتن هويت جديد خارج از مکان و زمان، دسترسي به اخبار جديد، ارائه و دسترسي به نوآوريها و طرحهاي جديد، ابراز نظر مخالف که امکان بروز آزادانهي آن وجود ندارد و... با اين توصيف، مشاهده ميکنيم دلايل گرايش به شبکههاي اجتماعي بيشتر از آنکه جنبهي منفي داشته باشد، داراي جنبههاي مثبت است. در زير بهصورت مفصلتر برخي از مهمترين دلايل روانشناختي را بيان ميکنيم: کسب هويتي دلخواه افراد در قالب شبکههاي اجتماعي ميتوانند هويتي کاملاً دلخواه داشته باشند و برپايهي همان هويت خودساخته و البته بعضاً دروغين، ارتباط مجازي خود را با ديگران گسترش دهند. جنبههاي مختلف اين هويت کاملاً در اختيار فرد است و بدون نگراني از واقعيتها و ارزيابي ديگران، فرد ميتواند هر چه را ميخواهد، در اين هويت منعکس کند. احساس کنترل و تأثيرگذاري شبکههاي اجتماعي، با قابليتهايي که در اختيار فرد قرار ميدهد مانند ايجاد محيطي شخصي، انتخاب دوستان، آزادي در بيان نظرات و مخالفت با نظرات ديگران، آزادي در استفاده از تفريحات مختلف و... حسي از کنترل شخصي و ارادهي فردي را به کاربر خود منتقل ميکند. اين آزادي عمل و حس کنترل، يکي از اصليترين دلايل گرايش افراد بهخصوص جوانان به شبکههاي اجتماعي است. نوجويـــــي و هيجانخواهي شبکههاي اجتماعي مجازي پديدهاي جديد و نوظهور هستند که قابليتهاي مکرر و بعضاً پرهيجان را به کاربران خود ميدهد، مانند آشنايي با برنامههاي جديد، طرح موضوعهاي شگفتانگيز و پرتحرک، خلق صحنههاي اعجابآور، ارائهي اطلاعات جديد و... در نتيجه افرادي که از هيجانخواهي بالايي برخوردارند، بــراي ارضاي اين نياز خود بيشــتر به سمت شبکههاي اجتماعي ميروند. ميـل به محبوبيــت و خودشيفتگي پژوهشها نشان ميدهد شـــــــبکههاي اجتماعي بهشت افرادي است که دچار اختلال شــخصيت خودشـــــيفتگيهســتند يا حداقل ميل زياد به محبوبيت دارند؛ زيرا آنها ميتواننـد بــدون داشـتن روابط دوستانهي واقعي، تعداد زيادي رابطهي موهوم وتخيلي براي خود دستوپا کنند؛ بنابراين شبکههاي اجتماعي مجازي توهم محبوييت را صرفاً براساس کميت تعداد دوستان براي فرد به وجود ميآورد. حفظ ارتباط با ديگران در عين تنهايي برخي افراد به دليل ويژگيهـــاي شخصيتي و تغييرات سبک زندگي، ترجيح ميدهند در عين تنهايي و داشتن زندگي خصوصي، با جهان پيرامون خود ارتباطات گستردهاي نيز برقرار کنند. شبکههاي اجتماعي مجازي از قبيل فيسبوک، توئيتر، گوگل پلاس و... به بهترين حالت ممکن اين نياز را برآورده ميکنند. ميل براي فرار از محرکهاي تنشآور برخي کاربران شبکهي اجتماعي براي رهايي از تنش روزمره و ايجاد فراغت، به سمت اين فضا ميروند. شبکههاي اجتماعي مجازي نيز ميتوانند اوقات خوشي را براي آنان فراهم کنند تا فرد بتواند ضمن برخورداري از اين قابليت، نگرانيها و تنشهاي خود را با دوستان خود مطرح کنند و در نهايت بهگونهاي از طرف آنان حمايت اجتماعي دريافت کنند. باورهاي غيرمنطقي و غيرسازشي باورها و افکار غيرمنطقي و نادرست ميتواند زمينهي استفادهي مفرط از شبکههاي اجتماعي را ايجاد کند؛ مانند اين باورها: «فقط فرد در شبکههاي اجتماعي براي خود کسي است و در آنجا قابل احترام است»؛ «هيچکـس در بيــرون از اين شـبکههاي اجتماعي مجازي از مــــن خوشـش نميآيد»؛ «شـــــــبکههاي اجتماعي تنها جايي است که واقعاً ميشود مردم را شناخت»؛ «هر کسي به نوعي عضو اين شبکههاست» و... ارضاي نيازهاي رواني در نظريهي جان سولر (2000) افراد از آن رو شيفتهي يک شيء يا فرد يا فعاليتي خاص ميشوند که نيازي را در آنها ارضا کند. طبق اين نظريه ميتوان بيان داشت افراد با گرايش به شبکههاي اجتماعي تا حدي نيازهاي خود را برآورده ميکنند. مثلاً افراد با کاوش در ابعاد فني شبکههاي اجتماعي مجازي، توانايي بالقوهي ذهني خود را ابراز ميکنند، يا با ابعاد مختلف شخصيت خود که پيش از اين پنهان بود، آشنا ميشوند، عقايد و نيازهاي هنري خود را بيان و به اطلاعات موردنياز خود دسترسي پيدا ميکنند و... از سـويي شبکههاي اجتماعي محملي براي گريز از واقعيت و وسيلهاي براي ارضاي نيازهاي رواني است. ايجـاد حـــس پيشرفت و غرور حضور در شـبکههاي اجتماعي مجازي و کار با اينترنت، هر روز تجربهي جديـــدي را در اختيــار کاربران قرار ميدهد. اين فضا به فرد امکان پيشرفت و دريافــــت پاداشهاي بيشماري را ميدهد. مانند يادگيري ساختن يک پست الکترونيکي، ساختن يک وبلاگ، امکان توليد در اين فضا، رفتن به صفحات ديگر کاربران، آشنايي با اصطلاحات اين محيط مجازي و... اين موارد در درجهي اول احساس فعال بودن و در درجهي دوم حس غرور و عزت نفس ميدهد. در ادامه فرد به مرور احساس ميکند بودن در اين فضا به او قدرت ميدهد، بعد از مدتي نيز فرد در نزد خود براي حفظ اين منزلت و غرور، بيشتر به اين فضا قدم ميگذارد. اضطراب اجتماعي در بسياري از تحقيقات روانشناسي بر ارتباط بين اضطراب اجتماعي، هراس اجتماعي و کمرويي با گرايش به استفاده از اينترنت رابطهي مثبت يافتهاند. در واقع مطالعات حاکي از آن است که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعي در هنگام ارتباط آنلايـن احساس راحتـــي و خودافشــــايي بيشتري ميکنند. اين افراد تعامل آنلاين را براي حفظ گمنامي و دوري از شرکت در تعاملاتي که ترس از ارزيابي ديگران به وسيلهي مشاهده وجود دارد، راحتتر يافتهاند. اعتياد اينترنتي گرچه برخي معتقدند افراد با استفاده مکرر و زياد از اينترنت دچار اعتياد اينترنتي ميشوند، که البته نکتهي درستي است، در ادامه، اعتياد اينترنتي و حالات روانشناختي محتمل بر آن نيز، به نوبهي خود، باعث گرايش بيشتر افراد به سمت اينترنت و شبکههاي اجتماعي ميشود. درواقع، قطع بودن يا عدم دسترسي به اينترنت براي افرادي که دچار اعتياد اينترنتي شدهاند، باعث ايجاد حالات افسردگي و اضطراب ميشود و اين افراد براي رهايي از اين حالات ناخوشايند دوباره به سمت استفاده از شبکههاي اجتماعي و اينترنت ميروند. RE: روانشناسی - ( lιεβ ) - 14-08-2014 چگونه در اندوه دیگران شریک باشیم؟
ممکن است اخیرا یکی از دوستان، اعضای خانواده و یا یک همکار، عزیزی را از دست داده باشد. به محض آنکه مراسم سوگواری به پایان میرسد و سیل دسته گلها و تسلیت ها پایان می پذیرند آن وقت است که فرد سوگوار به پشتیبانی نیاز خواهد داشت. سوگواری برای اغلب افراد می تواند تجربه ای وحشتناک و غریبانه ای باشد. همچنین برای اغلب مردم از آنکه احساسات غم و اندوه خود را با دیگران در میان بگذارند دشوار میباشد. بنابراین آنها نیازمند یاری می باشند. و از آنجایی که دیگر اعضای خانواده دست بگریبان اندوه و سوگ شخصی خودشان میباشند، اینجاست که دوستان، همسایگان و همکاران آنها در روند بهبودی کارساز و مفید واقع خواهند شد. آگاه باشید که در روند سوگواری این علایم طبیعی هستند: 1- تجربه احساسات و هیجانات شدید برای بهبود مناسب فرد طبیعی و الزامی میباشد. 2- احساس گناه، شرمساری و خشم بخشی از روند بهبودی است. 3- هر فرد شیوه سوگواری مخصوص به خود دارد. 4- جدول زمانی خاصی برای مدت زمان سوگواری وجود ندارد. چگونه میتوان به افراد محزون یاری رساند بهترین چیز آن است که در کنارش باشید. شما ممکن است دقیقا ندانید که چه کاری انجام دهید و یا چه چیزی به زبان بیاورید. اما مهم نیست. فقط فرد سوگوار را تنها نگذارید چون بیش از همیشه به حمایت و پشتیبانی شما محتاج می باشد. نیازی نیست مشکلی را حل کنید تنها به صحبتهایش گوش فرا دهید. افراد سوگوار معمولا از کارهایی که انجام داده و یا میتوانستند انجام دهند ولی انجام نداده اند احساس گناه فراوانی میکنند شما برای کاستن از این احساس گناه اقدامات زیر را صورت دهید: 1- به آنها بگویید که نگرانشان می باشید. 2- تصدیق و تصریح کنید که آنها منتهی سعی خود را به انجام رسانیده اند. 3- آنها را تشویق کنید تا درباره احساساتشان با شما صحبت کنند. 4- به آنها اجازه دهید تا احساس اندوه و خشم خود را با فریاد و شیون تخلیه کنند. بایدها و نبایدها هنگام برخورد با افراد محزون 1- رفتار طبیعی داشته باشید. 2- نگرانی و تاسف خود را بی ریا و صادقانه ابراز دارید. 3- با بردباری و بدون قید و شرط به آنها مهر بورزید و محبت کنید. 4- در صورت لزوم آنها را در آغوش بگیرید و یا دستتان را دور گردن آنها بیاندازید. 5- به آنها نشان دهید که به شنیدن صحبتهای آنها تمایل دارید. 6- تاسف خود را از درگذشت فرد از دست رفته بیان دارید. 7- در مورد فرد درگذشته واضح و صریح صحبت کنید. 8- هرگاه احساس گریستن داشتید گریه کنید. 9- فرد سوگوار را تنها نگذارید. 10- در مورد مسایل شخصی فرد در گذشته کنجکاوی نکنید. 11- در مورد چگونگی و کیفیت مرگ پرسش نکنید. 12- آنها را نصیت نکرده و یا راه حل فوری ارائه ندهید مثلا نگویید: "می دونم چه حالی داری"، "تو باید..."، "گذشت زمان همه چیز را حل میکنه." 13- سعی نکنید آنها را سر حال بیاورید و یا حواسشان را از وخامت اوضاع منحرف کنید. مثلا نگویید: "حداقل اون دیگه عذاب نمی کشه"، "اون الان در جای بهتریه"، "این خواست خدا بوده." 14- واقعه را کوچک نشمارید. مثلا نگویید: "آن قدر هم مهم نیست"، "حالت خوب میشه"، "قبل از اونکه متوجه بشی اوضاع بحالت اولش در میاد." 15- به وی پیشنهاد استفاده از نوشیدنیهای الکلی و داروهای مسکن ندهید چون آنها تنها راه حل موقتی برای آلام روحی پیش روی وی گذاشته، اما در دراز مدت اوضاع را وخیمتر می کنند. در صورتی که فرد محزون کودک بود موارد زیر را رعایت کنید: 1- پیامهای گیج کننده و غلط به آنها ندهید. مثلا نگویید: "پدر بزرگ الان خوابیده." 2- از آنها نخواهید تا در مقابل دیگران گریه نکنند چون ممکن است آنها را ناراحت کند. 3- او را مجبور نکنید تا در مقابل دیگران بر خلاف میل خود گریه و زاری کند. 4- در حضور کودک نیز گریه کنید با این عمل به وی می آموزید تا ابراز احساسات قابل قبول میباشد. 5- چون روح کودکان بسیار حساس تر می باشد، بیشتر مراقب آنها باشید و کمکشان کنید تا با وضعیت موجود کنار بیاید. نکات دیگر سوگواری یک تجربه پریشان کننده و طاقت فرسا میباشد. برای بسیاری افراد درخواست کمک دشوار می باشد. آنها ممکن است بخاطر آنکه زیاد مورد توجه بوده و یا آنکه شاید سربار دیگران هستند احساس گناه داشته باشند. مثلا اگر به فرد سوگوار بگویید: "اگر کاری از دست من بر میاد به من بگو"، فرد سوگوار از آنکه چیزی از شما بخواهد نزد شما نخواهد آمد بنابراین شما از جمله افرادی باشید که پیشقدم میشود و ابتکار عمل را به دست میگیرید: 1- به آنها تلفن بزنید و از حالشان باخبر گردید. 2- برایشان غذا تهیه کرده و به منزلشان ببرید. 3- با آنها به پیاده روی بروید. 4- هرگاه احتیاج به خرید داشتند برایشان انجام دهید. 5- از کودکان آنها مراقبت کنید. 6- یک فعالیت مفرح و سرگرم کننده با آنها انجام دهید. 7- هرگاه آمادگی لازم را پیدا کرد او را به معاشرت بیشتر با دیگران ترغیب کنید. بروز افسردگی در افراد سوگوار وجود دارد اما برخی علایم هشدار دهنده بوده و شما باید مراقب آنها باشید مانند: 1- بهداشت فردی نا مناسب. 2- افزایش و یا کاهش شدید وزن. 3- استفاده از مواد الکلی و یا مخدر. 4- درد در ناحیه قفسه سینه. 5- الگوی خواب بهم ریخته. 6- افکار خودکشی مداوم. هرگاه این علایم را مشاهده کردید حتما فرد سوگوار را به یک روانپزشک معرفی کرده و شدیدا مراقب سلامتی وی باشید. RE: روانشناسی - •ДmịrHoSsiŋ• - 23-08-2014 روانشناسي ميوه ها پرتقال: اگر پرتقال میوه مورد علاقه شماست، شما آدمی پرقدرت و بسیار صبور هستید و دوست دارید كارها را به آرامی اما در عین حال با درایت كامل انجام دهید. سختكوش، پرتلاش و كمی هم خجالتی هستید. شما دوستان خود را با دقت انتخاب كرده و با تمام وجود به آنها عشق میورزید. سیب: اگر سیب، میوه محبوب شماست، فردی اسرافكار و ركگو هستید. ممكن است شخصا بهترین سازماندهنده یا مدیر نباشید ولی میتوانید رهبر یك تیم باشید كه با تلاش زیاد این تیم را به موفقیتهای بزرگ برسانید. شما از سفرهای كوتاه و غیرمنتظره لذت میبرید. آناناس: خیلی سریع تصمیم میگیرید و سریعتر از آن عمل میكنید. در زمینه تغییر شغل و خطر كردن شجاع و بیباك هستید و دارای یك توانایی استثنایی در مدیریت میباشید. موز: فردی دوست داشتنی، آرام، گرم و با احساس هستید. از نداشتن اعتماد به نفس و خجالتی بودن در رنج میباشید. دیگران از خوبی شما و آرام بودنتان سوءاستفاده كرده و سعی میكنند به این وسیله برای خود موقعیتهای خوبی را رقم بزنند. شما عاشق شریك زندگی خود هستید و این عشق به خاطر زیبایی جسمی و روحی اوست. نارگیل: دوستداران این میوه سنگین افرادی جدی، بافكر و باشعور هستید. از روابط اجتماعی، لذت میبرد. ممكن است كمی خودخواه به نظر بیایید ولی چنین صفتی در شما برجسته نمیشود. شما نیاز به شریكی عاقل داشته و احساس را در این مسئله دخالت نمیدهید. گیلاس: اگر گیلاس میوه دوستداشتنی شماست زندگی همیشه به شیرینی كه در نظر دارید خود را به شما نشان خواهد داد. فراز و فرود در زندگی شما زیاد است. شما شریكی صمیمی و وفادار هستید اما اثر گذاشتن بر احساسات شما كار سادهای نیست. خانهتان برای شما به منزله بهشت است و هیچ چیزی را بیشتر از این دوست ندارید كه در منزل باشید. انگور سیاه: در كل آدمی مودب و خوشرو هستید اما گاهی وقتها به شدت عصبانی میشوید هر چند به همان سرعت عصبانیت شما فروكش میكند. بسیار محبوب و مورد علاقه دیگران هستید. نشاط و علاقه وافری به زندگی دارید و از هر كاری كه میكنید لذت میبرید. هلو: مثل هلو از عصاره زندگی لذت میبرید. فردی ركگو بوده و روشی دوستانه دارید و برای دوستیها ارزش فراوانی قائلید. حس استقلالطلبی در شما بسیار قوی و این امر شما را فردی راستگو ساخته است. گلابی: اگر خود را معطوف به انجام كاری كنید میتوانید آن را با موفقیت به انجام برسانید. از انگیزههای مفید ذهنی لذت برده و دنبالهرو آن هستید. زمانی كه به دنبال شریك زندگی خود هستید به هوش سرشار، دید وسیع و دل دریاییاش اهمیت میدهید RE: روانشناسی - ( lιεβ ) - 09-09-2014 روانشناسی درک و پیش بینی واکنشهای افراد تا کنون چند مرتبه اتفاق افتاده که این جمله را شنیده باشید: "من نمی توانم او را درک کنم؟" گاهی اوقات به نظر می رسد که همه ما تصور می کنیم که افراد مجازند تا در برابرمان رفتارهای غیر منطقی و پیش بینی نشده ای را به نمایش بگذارند و عده ی بسیار زیادی نیز بر این باورند که هیچ اشکالی ندارد که اطلاعی از عملکرد رفتاری طرف مقابل نداشته باشند. حقیقت اینجاست که هیچ گاه یک شیوه ی کاربردی دقیق برای پیش بینی رفتارهای انسان وجود نداشته است – البته تا کنون. ل. ران هوبارد تکنیکی را ایجاد کرده که در مورد کلیه ی انسان ها کاربرد دارد و هیچ استثنایی هم در آن وجود ندارد. از طریق پایگاه داده ای که او ایجاد می کند به طور دقیق می توان کلیه ی رفتارهای انسان های مختلف را پیش بینی کرده و در مورد واکنش هایی که ممکن است یک زوج، شرکای کاری، کارمند و کارفرما، و یا دو دوست در مقابل هم انجام دهند نظر داد و کلیه ی واکنش هایشان را به وضوح پیش بینی نمود. با این آگاهی شما می توانید در صورت تمایل با آنها ارتباط برقرار کنید و یا از انجام چنین کاری خودداری نمایید. با اتکا به این تکنیک کلیه ریسک هایی که در تعاملات اجتماعی احتمال وقوع آنها وجود دارد، به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا می کنند و یا به طور کلی ملغی می شوند. شما قادر خواهید بود به طور لغزش ناپذیری کنش ها و واکنش های افراد را پیش بینی نمایید. با استفاده از اطلاعاتی که در این مقاله در اختیار شما قرار می دهیم، مطمئن باشید که کلیه روابطتتان از هر نظر پویاتر، پربارتر، و زیباتر خواهند شد. به خوبی می توانید تشخیص دهید که با چه کسی می توانید ارتباط برقرار کنید، و باید از برقراری ارتباط با چه افرادی پرهیز نمایید. حتی این توانایی را نیز پیدا می کنید که به دیگران هشدار دهید تا از قرار گرفتن در روابطی که برایشان مناسب نیست، جداً خودداری نمایند. با اتکا به این تکنیک به راحتی قادر خواهید بود تا پیش بینی کنید که افراد چگونه برخوردی را در شرایط مختلف از خود نشان می دهند. شما می توانید این کار را در هر مورد و در همه موارد انجام دهید. روان سنج – یک ابزار حیاتی که در تمام جنبه های زندگی افراد نقش ایفا می کند، مقیاسی است که نشان دهنده حال و هوای پی در پی و متناوبی است که یک فرد می تواند در عرصه های مختلف زندگی خود تجربه کند. منظور از "روان" موقعیت احساسی فرد است. احساساتی نظیر ترس، خشم، غم، اشتیاق، و سایر احساساتی است که در افراد مختلف بروز کرده و بر روی این مقیاس بازتاب داده می شوند. استفاده ماهرانه و کاربردی از این مقیاس، شما را قادر می سازد که اولاً رفتار های دیگران را در به درستی متوجه شده و سپس عکس العمل های آتی او را نیز پیش بینی نمایید. این مقیاس حرکت نزولی احساسی افراد را از زمانی که در هشیاری کامل به سر میبرند تا وقتی که به حالت نیمه آگاه می رسند و نهایتاً مرگ را تجربه می نمایند، مشخص می کند. با در نظر گرفتن تمامی محاسباتی که در مورد انرژی موجود در زندگی و تست کردن آن وجود دارد، می توان ادعا کرد که این مقیاس قادر است کلیه رفتارهای انسانی را حتی زمانی که علائم حیاتی به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا کرده و فرد رو به مرگ است را پیش بینی کند. کلیه این سطوح روانی در همه افراد وجود دارد و تمام انسان ها آنها را به طرق متفاوت تجربه می کنند. زمانی که یک انسان به نقطه مرگ خود نزدیک می شود، می توان اظهار داشت که فرد در نوعی بی علاقگی مزمن قرار می گیرد و رفتارهای مشخصی را از خود بروز میدهد، که در مقیاس روان سنجی عدد 05/0 را به آن اختصاص می دهند. زمانیکه فرد غمگین بوده و ناراحت اجسام و افرادی است که آنها را از دست داده او غمگین است. این قبیل افراد در خیلی از مواقع رفتارهای مشابهی را از خود بروز میدهند. مقیاس این موقیعیت احساسی 5/0 می باشد. زمانیکه فرد بیش از اندازه غمگین نیست و به این نتیجه رسیده ه که به هر حال از دست دادن اطرافیان یک امر کاملاً طبیعی و در عین حال قریب الوقوع است، می توان گفت که احساسی مشابه ترس را تجربه می کند که با رقم 0/1 بر روی این مقیاس تمیز داده می شود. افرادی هم که در برابر چیزهایی که از دست داده اند دست به مبارزه می زنند، در شرایط روحی قرار می گیرند که به راحتی می توان خشم را به آنها نسبت داد. بازتاب این حس بر روی مقیاس مورد نظر رقمی برابر با 5/1 می باشد. فردی هم که به درستی نمی داند که ممکن است یکی از نزدیکانش را از دست بدهد یا نه، در حالت ستیزه جویی و خصومت با دنیا به سر می برد و نوعی حس ناسازگاری و مخالفت و دشمنی را تجربه می کند. رقم مورد نظر 0/2 است. ورای حس ستیزه جویی حسی است که فرد نه آنقدر خوشحال است که مشتاق به رسیدن به چیزی باشد و نه آنقدر ناراحت و پشیمان است که بخواهد با چیزی مخالف کرده و خود را از آن دور نماید. این فرد حس ملال و خستگی را تجربه می کند. رقم مورد نظر 5/2 می باشد. عدد 0/3 نیز به احساسی اطلاق می شود که فرد رفتارهای محتاطانه از خود بروز میدهد و با هشیاری و احتیاط کامل قصد رسیدن به اهدافش را دارد. عدد 0/4 معین می کند که فرد خوشحال، مشتاق و شاداب و سرزنده است. البته تعداد بسیار کمی از افراد هستند که به طور طبیعی در رده اخیر قرار می گیرند. جمع کل خصوصیات اکثریت قریب به اتفاق افراد در شرایط مختلف رقمی نزدیک به 8/2 می باشد. به هرحال همه ی شما چنین احساساتی را به صورت عملی و کاربردی در زندگی خود تجربه کرده اید. به عنوان مثال آیا کودکی را مشاهده کرده اید که برای رسیدن به یک سکه چه تلاشی می کند؟ در ابتدا او خوشحال است، و تنها یک سکه می خواهد. اگر با عدم پذیرش خواسته اش مواجه شود، دلیل این عدم پذیرش را خواستار می شود. اگر در انجام این کار شکست بخورد و بیش از اندازه هم به دریافت آن نیازی نداشته باشد، خسته شده، حوصله اش سر می رود و می رود دنبال کار خودش؛ اما اگر بیش از اندازه به آن احتیاج داشته باشد، رفتارهای خصومت آمیز از خود بروز می دهد و دست به ستیزه جویی می زند. پس از شکست به این فکر فرو می رود که چرا محتاج یک سکه است، بعد غمگین می شود و اگر باز هم از دادن سکه به او خودداری نمایید، نوعی حس بی علاقگی به او دست می دهد و دیگر تمایلی به گرفتن سکه ندارد. حس بی میلی در واقع به عنوان نوعی واکنش به منظور خنثی سازی تمایلات درونی قلمداد می شود. کودکی که خطری او را تهدید می کند نیز به ترتیب از پله های مقیاس روان سنج پایین می آید. در ابتدا او نمی داند که خطری او را تهدید می کند و کاملاً شاد و خوشحال است. سپس کودک خطر را – اجازه دهید بگوییم که خطر به صورت نزدیک شدن یک سگ به او ایجاد می شود- مشاهده می کند، اما هنوز مطمئن نیست که خطر متوجه اوست و به کارهای خودش ادامه می دهد. اسباب بازی هایش او را قدری "خسته" می کنند، اما بازهم قدری بیمناک است و مطمئن نیست. سپس سگ به او نزدیک تر می شود. کودک اظهار تنفر کرده و قدری خصومت و دشمنی از خود نشان می دهد. سگ بازهم به او نزدیک تر می شود. کودک قدری ناراحت شده و تلاش می کند که به سگ آسیب وارد سازد. سگ به او نزدیک تر شده و تهدید بیشتری را به او وارد می سازد. کودک در این مرحله می ترسد، ترس بی فایده است، کودک شروع به گریه کردن می نماید. اگر سگ بارهم از تهدید او دست بر ندارد، کودک به مرحله بی میلی رسیده و منتظر می نشیند تا سگ او را گاز بگیرد همه افراد از نظر مقیاس های روانی دارای نوعی روان ثابت و یا همیشگی هستند. جایگاه افراد در طول زمانی که به موفقیت و یا شکست می رسند، بر روی مقیاس روان سنج بالا و پایین می شود. بیشترین تلاش پژوهشگران بر این است که رفتارهای انسان ها را بر روی مقیاس روان سنج ببرند. محققان بر این باورند که اگر دسترسی فرد به اشیاء، حیوانات، و افرادی که به او کمک کرده اند تا کیفیت زندگی خود را بهبود بخشد، کاهش پیدا کند، این امر سبب می شود که ارقام موجود بر روی مقایس روان سنج، افت پیدا کند و شاهد سیر نزولی آن باشیم. همچنین اگر فرد احساس کند که اشیاء، حیوانات، و افرادی که موقعیت حیات او را به خطر انداخته و زندگی اش را متزلزل می سازند، به او نزدیک شوند باز هم در روند مقیاس های روانی او شاهد سیر نزولی خواهیم بود. باید توجه داشت که این مقیاس را می توان از دو جنبه مورد بحث و بررسی قرار داد: یکی از منظر واکنش های آنی افراد و دیگری از لحاظ واکنش های مداوم و ثابت آنها. به این معنا که ممکن است حال و هوای روانی یک فرد در عرض 10 دقیقه به پایین ترین درجه مقیاس نزول پیدا کند؛ این مورد در گروه واکنش های آنی طبقه بندی می شود. در عین حال این امکان وجود دارد که فرد دیگری برای مدت زمانی قریب به 10 سال در پایین ترین درجه از مقیاس روانی باقی مانده و به هیچ وجه حالت روانی او حتی به یک پله بالاتر نیز صعود نکند؛ این مورد در گروه واکنش های مداوم و ثابت جای می گیرد. فردی که در زندگی خود شکست های بسیار زیادی را تجربه کرده باشد، درد و رنج های بسیار زیادی بر او متحمل شده باشد، به صورت تثبیت شده در درجه های پایین مقیاس باقی خواهد ماند و می توان گفت که شرایط عادی او یک رقم پایین در مقیاس روان سنجی خواهد بود و اگر هم گاهی تنها با نواسانات نا محسوسی مواجه شود، بازهم به سرجای خود بازگشته و در همان رده باقی خواهد ماند. همچنین نباید فراموش کرد که رفتارهای عمومی و متداول او نیز حول محور همان مقیاس خواهد چرخید. فرض کنید یک حادثه غم انگیز برای کودکی اتفاق می افتد. این حادثه او را برای مدت زمان کوتاهی به غم و اندوه فرو می برد و موقعیت روانی او بر روی مقیاس به درجه 5/0 می رسد. این امر کاملاً طبیعی است اما از سوی دیگر فردی که کلاً درجه ثابت پایینی را در مقیاس روانی به خود اختصاص می دهد، به صورت مداوم در برابر کلیه ی وقایعی که در زندگی اش رخ می دهد، همان حس غم و اندوه را بروز داده و همیشه حول درجه 5/0 به سر می برد. رفتارهای انسان ها را می توان به دو گروه تقسیم کرد: رفتار های آنی و رفتار های ثابت و دائمی مقیاس روانی از هر نظر کامل می باشد. اولین درجه این مقیاس از احساسی زیر بی علاقگی شروع می شود. به عبارت دیگر مربوط به زمانی می شود که فرد هیچ گونه احساسی را نسبت به چیزی که در پیش رویش قرار دارد، احساس نمی کند. یک نمونه از این احساس بر می گردد به حس افراد در مورد بمب اتمی. بمب اتمی مقوله ای است که افراد باید اهمیت بسیار زیادی به آن بدهند اما از آنجایی که از کنترل آنها خارج است و می تواند به راحتی به زندگی آنها پایان بخشد، حسی فروی بی علاقگی نسبت به آن دارند. آنها در حقیقت اصلاً احساس نمی کنند که این مسئله می تواند به عنوان یک مشکل بزرگ برای آنها محسوب شود. احساس بی علاقگی نسبت به مقوله بمب اتمی یک درجه بالاتر از نداشتن هیچ احساسی نسبت به آن است. به عبارت دیگر می توان اظهار داشت که بیشتر افراد در مورد مسائلی که باید اهمیت ویژه ای به آن بدهند اما از کنترل و اراده شان خارج است، معمولاً احساسی زیر بی علاقگی از خود نشان می دهند. این نقطه دقیقاً همان جایی است که مقیاس روانی شروع می شود، که به آن صفر مطلق اطلاق می شود. البته باید توجه داشت که این درجه با درجه مرگ واقعی فاصله بسیار زیادی دارد. برای رسیدن به درجه های بالاتر فرد باید سطوحی به این شرح را به ترتیب طی نماید: عدم وجود هر گونه احساس=مرگ ذهنی، بی علاقگی، غم، ترس، خشم، دشمنی، ملال و خستگی، اشتیاق و آرامش. البته میان هر یک از این درجات اصلی، احساسات فرعی دیگری نیز دخیل هستند، اما به صورت کلی می توان یک چنین چهارچوبی را برای آن در نظر گرفت. زمانیکه یک فرد در مرحله بی علاقگی به سر می برد، اگر حالت روانی او بهبود پیدا کند، حس غم در او پدیدار می شود. فردی که غمگین است با یک درجه ارتقا می تواند ترس را تجربه کند، فردی که می ترسد با یک درجه ارتقا می تواند خشم را تجربه نماید. فردی که خشمگین است با یک پله ترقی می تواند خصومت و دشمنی را احساس کند. فردی که ستیزه جویی و دشمنی می کند با یک درجه ارتقا می تواند ملال و خستگی را جایگزین دشمنی کند. ملال و خستگی نیز با یک درجه افزایش می تواند اشتیاق را در فرد ایجاد نماید. زمانی هم که یک فرد مشتاق، یک درجه بالاتر رود میتواند به آرامش دست پیدا کند. در حقیقت درجه ی زیر بی علاقگی آنقدر پایین است که هیچ گونه وابستگی، احساس، مشکل، و عقوبتی در آن وجود ندارد و اصطلاحاً ذهن از همه چیز خالی است و در مقابل چیزهایی که به طور جدی مهم هستند، نمی تواند هیچ گونه واکنشی از خود نشان دهد. خصوصیات موجود بر روی مقیاس روانی نخستین محدوده، نقطه ای است که در آن هیچ گونه درد، علاقه، و هیچ چیز دیگری که برای فرد مهم باشد، احساس نمی شود؛ اما باید آگاه بود که در این نقطه خطرات زیادی متوجه فرد می شود. به این خاطر که او تحت شرایطی نیست که بتواند به درستی در برابر محرک های خارجی عکس العمل نشان دهد و بدون اینکه خودش متوجه باشد، همه چیز را از دست می دهد. به عنوان مثال کارگرهایی که در شرایط بسیار دشواری به سر می برند، ممکن است هیچ گونه احساس درد و رنجی نداشته باشند. این افراد دارای حسی در زیر بی علاقگی هستند. به عنوان مثال اگر دستشان را ببرند، گویی که هیچ اتفاقی روی نداده است، مجدداً بر سر کار خود باز می گردند و به کارهای روزانه شان ادامه می دهند. پرستاران و پزشکان گاهی اوقات تعجب می کنند که چرا برخی از کارگرها برای سلامت خود هیچ گونه ارزشی قائل نیستند. برخی از کارگرها فقط در این فکر هستند که باید خرج و مخارج زندگی خود را تامین کنند و دیگر برای خواست ها و نیازهای خودشان هیچ گونه ارزش و اهمیتی قائل نمی شوند. اگر یک چنین فردی پشت جرثقیل نشسته باشد و ناگهان اتفاقی روی دهد که بار بلند شده توسط جرثقیل تعادل خود را از دست بدهد و این امکان وجود داشته باشد که بر روی گروهی از افراد بیفتد، این فرد هیچ نگرانی از خود بروز نمی دهد و هیچ کاری نمی کند که از وقوع این حادثه جلوگیری نماید. به عبارت دیگر می توان گفت که او یک قاتل بالقوه است. او نمی تواند جلوی وقوع چیزی را بگیرد، او نمی تواند چیزی را تغییر دهد، و نمی تواند شروع کننده واکنشی باشد. شاید به ظاهر مشغول انجام دادن وظایفش باشد، اما در زمان بروز حادثه قادر به انجام هیچ گونه عکس العملی نبوده و منجر به بروز سانحه می شود. در اکثر حوادثی که در کارخانه ها و مراکز صنعتی به وقوع می پیوندد، دلیل ایجاد حادثه، وجود یک چنین افرادی است. زمانیکه اشتباهاتی در ادارجات رخ می دهد که میلیون ها تومان به سازمان لطمه وارد می سازد، همه ی این مسائل به دلیل وجود یک چنین افرادی رخ می دهند. بنابراین به هیچ وجه نباید تصور کنید که شرایطی که فرد در آن بی حس بوده، درد و رنج را تمیز نمی دهد و هیچ گونه احساسی را پذیرا نیست، می تواند به نفع اطرافیان باشد. اینطور نیست. فردی که در یک چنین شرایطی قرار می گیرد، نمی تواند وقایع اطراف خود را کنترل کند. در واقع می توان گفت که تمام وجودش به اندازه کافی در امور دخیل نیستند که بتواند به طور اصولی محرک های خارجی را مهار کند. عکس العمل های اینگونه افراد معمولاً عجیب بوده و تا حدی غیر قابل پیش بینی می باشند. گروه دیگری از افراد نیز هستند که در سطح بی علاقگی به سر می برند. این سطح به اندازه خود خطرناک می باشد، اما به هر حال فرد توانایی ابراز بی علاقگی خود را دارد. انتظار می رود که خود فرد احساساتش را بروز دهد. این امکان وجود دارد که فرد به صورت مزمن دچار غم، ترس، خشم، خصومت، ملال قرار بگیرد و یا صرفاً مشتاق باشد؛ اما اگر فرد خود را قادر به انجام کارهایی که در ذهن دارد، ببیند، نوعی آرامش دائمی همراه با او خواهد بود. در کنار این آرامش او می تواند احساسات دیگر خود را نیز بروز دهد. البته شاید چندان درست نباشد که انتظار داشته باشیم فرد در همه مواقع احساس آرامش داشته باشد. اگر فرد در شرایطی قرار بگیرد که لازم باشد گریه کند، اما توانایی گریه کردن را نداشته باشد، نمی توان گفت که او از نظر مقیاس های روانی در موقعیت مطلوبی قرار دارد. اغلب مقوله آرامش و بی احساسی با یکدیگر اشتباه گرفته می شوند. البته اگر قدری دقیق تر شویم، به راحتی قادر به تشخیص این دو سطح از یکدیگر خواهیم بود. یک نگاه گذرا به شرایط فیزیکی فرد کافی است تا به ما نشان دهد که در چه وضعیتی قرار گرفته است. افرادی که در درجه بی حسی هستند به نوعی، بیمار قلمداد می شوند. در هر یک از این سطوح که ما احساسات مختلفی را تجربه می کنیم، یک فاکتور ارتباطی نیز وجود دارد. در مرحله بی حسی می توان گفت که فرد به هیچ وجه، هیچ گونه ارتباطی برقرار نمی کند. به نظر می رسد که اصلاً فرد آنجا نیست و کمتر اتفاق می افتد که در مورد مسائل مختلف صحبت کرده و از خود واکنش نشان دهد. حتی گاهی اوقات که ارتباط برقارمی کند، نحوه انجام این کار به نظر اطرافیان کاملاً عجیب است. این قبیل افراد کارهای نادرست را در زمان های نادرست انجام می دهند. به عبارت دیگر می توان گفت زمانیکه افراد در هر یک از دره های مقیاس روانی قرار بگیرند از قبیل: بی حسی، بی علاقگی، غم، ترس، خشم، خصومت، ملال، اشتیاق، و آرامش به طور خاصی ضحبت کرده و ارتباط برقرار می کنند. مثلاً فردی که همیشه در مورد چیزی عصبانی است، همیشه در همان وضعیت خشم و خشونت باقی خواهد ماند. البته بدی شرایط این فرد هیچ گاه به اندازه ی کسی نیست که در موقعیت بی حسی قرار دارد؛ اما به هر حال یک چنین فردی نیز می تواند دلیل بروز مشکل باشد و همانطور هم که می دانید افرادی که عصبانی هستند به راحتی نمی توانند اوضاع و شرایط اطراف خود را به خوبی کنترل نمایند. مشخصات و نحوه ارتباط برقرار کردن این افراد واقعاً جالب است. هر یک از این افراد به طور خاصی سخن می گویند و در برقراری ارتباط، اسلوب و شیوه ی مخصوص به خودشان را دارند. البته یک سطح منطقی حقیقی برای نحوه گفتگو و برقراری ارتباط هر یک از این افراد وجود دارد. در حقیقت می توان گفت که ارتباط تنگاتنگی میان احساسات افراد و رفتار و گفته هایشان وجود دارد. به عبارت دیگر می توان اظهار داشت که هر شخصی یک سری رفتارهای معین مربوط به شخصیت خودش را دارد که هر یک از آنها را می توان به یک درجه خاص در مقیاس روانی فردی او ربط داد. برخی چیزها هستند که برای آنها از اهمیت بالایی برخوردار هستند و برخی دیگر از مسائل هستند که در نظر آنها دارای هیچ گونه ارزشی نمی باشند. اگر این توانایی را داشتید که می توانستید در داخل چشم های فردی که در درجه بی حسی قرار گرفته، وارد شوید یک دنیای آبکی، کم مایه، اوهام آلود، واهی، مبهم را مشاهده می کردید. اگر می توانسید به داخل چشمان فردی که همیشه خشمگین است نفوذ کنید، با تهدیدات متعددی مواجه میشدید که بیرحمانه سرتاسر وجودش را فراگرفته اند، اما اگر این فرد در شرایطی روحی مناسبی قرار بگیرد باز هم احتمال عدم رویت این تهدیدات وحشیگرانه و طغیان کننده وجود دارد. و اما وجود کسی که را که آرامش فرا گرفته: همه چیز در وجودش روشن و شفاف است، همه ی خواست ها مستحکم تر شده و همه چیز به واقعیت نزدیک تر شده و به عینیت می رسند. مشاهده موارد بدیهی مقیاس سنجش روانی ابزاری کاملاً مناسب برای اندازه گیری و ارزش یابی خصوصیات و شخصیت افراد است؛ اما برای اینکه این کار را به خوبی انجام دهید، پیش از هر چیز باید جایگاه فرد مورد نظر را بر روی این مقیاس مشخص کنید. برخی از رفتارها و احساسات شدید هستند که به راحتی می توان آنها را بر روی مقیاس سنجش روانی برده و جایگاه آنها را تعیین نمود. فرض کنید محسن وضعیت روانی درستی نداشته، یکمرتبه عصبانی می شود و یک کتاب را به سمت مریم پرتاب می کند. مریم هم در این لحظه ناراحت شده و زیر گریه می زند. خوب ساده است می توان مقیاس خشم را به محسن و ناراحتی را به مریم نسبت داد. اما همیشه شرایط به این آسانی نیست و نمی توان به راحتی واکنش های افراد را بر روی مقیاس روانی انتقال داد. حال این سوال پیش می آید که چگونه می توان حالت روانی طبیعی و متداول افراد را پیدا کرد؟ این امر تا حدود زیادی بستگی به آموزش های اجتماعی و رویکردهای گروهی دارد به همین دلیل مقوله ی جدیدی با نام "روان اجتماعی" به میان می آید. روان اجتماعی نه دائمی است نه آنی و در واقع نوعی بازتاب از تربیت و اسلوب اجتماعی اختیار شده از طرف فرد است که به واسطه آن خود را در مقابل دیگران ابراز می کند. شدت و قطعیت این امر تا کجا گسترده شده؟ فردی را که به طور کامل با او آشنا هستید را انتخاب کنید. موقعیت دائمی روانی او چیست؟ مقوله با نام "Obnosis" وجود دارد که از عبارت "مشاهده موارد عینی" نشات می گیرد. در عصر اخیر توده ی بسیار کمی به این مقوله توجه دارند. افسوس! چرا که این گزینه تنها راه مشاهده پیرامونمان است. با این روش شما به هستی اجسام نگاه می کنید، به چیزی که در واقع در آنجا وجود دارد. خوشبختانه این حس ذاتی نیست و باید به مرور زمان آن را پرورش دهید و از اطراف خود اطلاعات مربوط را جمع آوری نمایید. چگونه می توایند افراد را آموزش دهید که اجسام را همانگونه که هستند، مشاهده کنند؟ خوب می توانید چیزی را پیش روی فرد مورد نظر قرار دهید و بعد هم از او بخواهید تا به شما بگوید که چه چیزی را مشاهده می کند. افراد می توانند این کار را به صورت فردی یا به طور گروهی انجام دهند. می توانید یک شی یا موجود زنده را انتخاب کنید و بعد بپرسید که دیگران چه می بینند. به عنوان مثال در کلاسی که به این منظور برگزار شده بود، از یکی از شاگردان خواسته شد تا به جلوی کلاس بیاید و سپس از سایر بچه ها پرسیدند که چه چیزی را مشاهده می کنند. مربی در مقابل آنها می ایستاد و می پرسید: "چه می بینید؟" اولین واکنش چیزی شبیه به این مورد بود: "خوب من احساس می کنم که او تجربیات بسیار زیادی دارد." " جدی؟ آیا واقعاً می توانی تجربیات او را ببینی؟ چه چیزی می بینی؟" " خوب از روی چین و چروک هایی که دور چشم ها و دهانش افتاده می توان گفت که او تجربیات زیادی را کسب کرده" "خوب دقیقاً چه چیزی را مشاهده می کنی؟" "خوب الآن متوجه شدم، من چین و چروک هایی اطراف چشم و دهانش را می بینم" "خوبه" مربی هیچ گونه پاسخی را که به وضوح قابل رویت نباشد را نمی پذیرد. یکی دیگر از بچه می گوید: "خوب من می توانم ببینم که او گوش دارد." "خوب اما از آنجایی که نشسته ای چگونه می توانی تشخیص دهی و ببینی که او دارای دو گوش است؟" " خوب نه، نمی شود" "خوب پس چه چیزی می بینی؟" "خوب من گوش سمت چپ او را می بینم" "خوبه!" هیچ گونه حدس و گمان و فرضیه ای پذیرفته نخواهد شد؛ "او پرستیژ خوبی گرفته" "پرستیژ خوب در مقایسه با چه چیزی؟" "خوب او خیلی صاف تر از همه افرادی که تا کنون دیده ام ایستاده است" " آیا آن افراد دیگر الان اینجا هستند؟" "خوب نه ، اما یاد آنها در ذهن من هستند" "نه؛ نشد، پرستیژ خوب در مقایسه با چی؟ در مقایسه با چه چیزی که می توانی در حال حاضر ببینی؟" " خوب در مقایسه با شما، او کمی راست تر ایستاده اما شما قدری قوز کرده اید." " در همین لحظه؟" "بله" "بسیار خوب" |