امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روان‌شناسی

#1
در این تاپیک موضوعاتی که در مورد روانشناسی هستند قرار میگیرد ._.

طنز روانشناسی

معیار های اختلال وابستگی به اینترنت موبایل در DSM-V TR


روان‌شناسی 1

الف- فرد دارای حداقل 3 علام از علایم زیر به مدت حداقل 3 ماه باشد :

- چک کردن اینترنت در اولین ثانیه های بیداری

- ول نکردن اینترنت تا آخرین لحظات هوشیاری

- جستجوی دایم ویرلس در محیط های مختلف

- ترس از قطع شدن اینترنت در هر لحظه و هرجا

- ترس از تمام شدن باطری موبایل در موارد دوری از شارژر

- چک کردن چند باره برنامه ها فیس بوک , توییتر , لاین , وایبر , واتس آپ , بی تالک , دی دی ... در ساعات مختلف [ تو پرانتز فلش خور :| ]

- ( علایم سندرم باز کردن درب یخچال میتواند به صورت همزمان وجود داشته باشد )

- کاهش خلق , سر درد , تمایلات بی حوصلگی و خود کشی در مواقع آفلاین

ب- ساب تایپها شامل :

- سایکوز ناشی از نت

- اختلال خلقی و رفتاری

- نابودی روابط و دوستی ها

- سایر بدبختی های طبقه بندی نشده ...

به گفته یک استاد روانشناس

عشق، زلزله‌ی باورهاست...

این باورهایت است که از تو یک "عاشق" می‌سازد!

عاشق کسی یا چیزی که باورهایت را تأیید می‌کنند و آن‌ها را زنده نگه می‌دارند! [ علی مددیان پاک]

اگر فقط یک ابزار در دست داشته باشیم، مانند چکش، با همه‌چیز چکشی برخورد می‌کنیم!

برای برقراری ارتباط با دیگران، به ابزارهای متعددی نیاز داریم، یعنی به مجموعه‌ای

از مهارت‌ها... چرا که اگر فقط ابزار ما، خشم باشد، رفتار ما پرخاشگریست... اگر

ابزار ما قهر باشد، رفتار ما کناره‌گیری و انزواست و... بهتر است تعداد و کیفیت ابزارهای ارتباطی خود را ارتقاء دهیم ! (برگرفته از نظر مزلو) ~~> [ علی مددیان پاک]


این پست ب روز میشود (:


  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe روان‌شناسی 1
پاسخ
 سپاس شده توسط First Star ، ☮ VENOM VΛDΞR ☮ ، (fatemeh(N ، † αƖιєη † ، Δ.н.ο.υ.я.Δ ، ERF@N ، ∆ MeRzaD ∆ ، # αпGεʟ ، Mohammad 77 ، ღSηow Princessღ ، ( lιεβ ) ، Wєιяɗ ، ◄Iяαи► ، #marya# ، T A R A ، Alijah-1994 ، Brooklyn Baby ، حقوقدان انجمن ، βΑllεяiηΑ♡ ، عاطی جوجو ، Nυмв ، پری استار ، CTG ، The Ginkel ، ☺t@k selooli☺ ، Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ ، "♥sadaf♥" ، ~KiAηA~ ، سارا بهرامپور ، αѕтer ، مرضیه 79 ، ຖēŞค๑໓ ، narges 021 ، _Ovver_ ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ ، sd17 ، ~ArTaBaNoOs~ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، -Nᴇɢᴀʀ- ، فره ناز ، لاراجون ، D.I.Z.E.R.E ، amirfg ، ❤уαѕαмιη❤ ، eɴιɢмαтιc ، oprah vinfrey ، آراگل ، vampire whs
آگهی
#2
موضوع موقتاً مهـم شد..

پست های بعدیت رو امیدوارم به زودی ببینیـم...و الکی مهم نشده بآشه..آیسان..:*

با تشکـر..
پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، # αпGεʟ ، Brooklyn Baby ، shantia3
#3
با تشکر از پریا (; .. !

▬▬

درمان ترس از آسانسور

حساسیت‌زدایی یا کاهش تدریجی، نوعی درمان برای ترس‌های مرضی مانند ترس از آسانسور است.

هر چند بیشتر مبتلایان، ترس‌های مرضی را تا پایان عمر وبال خود می‌کنند اما این اختلال خوش‌خیم و قابل درمان است.


روان‌شناسی 1



در درمان کاهش تدریجی ابتدا فرد مبتلا به کمک همراه یا درمانگر جلوی آسانسوری که در آن باز است و

حرکت نمی‌کند می‌ایستد و چندین بار این عمل تکرار می‌شود تا ترس او به حداقل برسد.

مرحله بعد این است که فرد مبتلا برای دقایقی در آسانسور بدون حرکت که در آن باز است بایستد و این عمل را چندین

بار تکرار کند تا برایش عادی شود. در مرحله بعد به اندازه یک طبقه فرد بالا یا پایین می‌رود و این مرحله را نیز چندین بار تکرار می‌کند

.مرحله آخر این است که فرد بدون وجود همراه یا درمانگر چندین طبقه را به تنهایی بالا یا پایین برود.

همراه با حساسیت‌زدایی تدریجی اغلب داروهایی برای کاهش اضطراب فرد تجویز می‌شود. در واقع حساسیت‌زدایی تدریجی

درمان اصلی و استفاده از دارو درمان کمکی خواهد بود. گاهی نیز از درمان‌های دیگری مثل آموزش آرام‌سازی عضلانی و هیپنوتیزم

یا خواب مغناطیسی استفاده می‌شود.

در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه غوطه‌وری یا همان مواجهه سازی ( غرقه سازی ) می‌تواند

در درمان ترس مرضی به ویژه از آسانسور موثر باشد باید گفت که در این درمان کمتر استفاده می‌شود.

طبق روش غوطه‌وری فرد به طور ناگهانی در معرض ترس شدید قرار می‌گیرد.

مبنای آن بر اساس داستانی است که در گلستان سعدی ذکر شده است. فردی که نسبت به آب ترس شدیدی داشت

در کشتی قرار می‌گیرد و بی‌تابی می‌کند با نظر یکی از مسافران که فرد حکیمی بود او را در آب رها

می‌کنند و وقتی او را از آب می‌گیرند ترس او کم می‌شود و گوشه‌ای آرام می‌نشیند.

به دلیل آسیبی که این درمان ممکن است به فرد مبتلا وارد کند، زیاد توصیه نمی‌شود. ترس مرضی

یا فوبیا عبارتست از؛ ترسی شدید و غیر منطقی از شیء، حیوان، فعالیت یا موقعیت که معمولاً موجب اجتناب آگاهانه

از موضوع ترس می‌شود و رنج و ناراحتی شدیدی ایجاد کرده که فرد از آن آگاه است. تپش قلب شدید، درد قفسه سینه، تعریق، احساس خفگی،

ترس از سکته قلبی و مردن جزء علائم حمله ترس و ترس‌های مرضی است.


اَگر ..


اگر های زیر را بخوانید و ببینید تا چه اندازه می توانید به آنها پاسخ دهید و چندتا ا آنها شما را به فکر این می اندازد که اگر......!!


- اگر می تونستی اهالی کره زمین را از شر یک چیز خلاص کنی، آن چیز چه می بود؟

- اگر بخواهی از به یادماندنی ترین شب زندگی ات نام ببری، از کدام شب نام می بری؟

- اگر می توانستی یک سازمان را تعطیل کنی، کدام را تعطیل می کردی؟

- اگر می توانستی جلوی انتشار یک کتاب را بگیری، چه کتابی را انتخاب می کردی؟

- اگر بخواهی از مهمترین عامل زیبایی چهره نام ببری، به چه چیز اشاره خواهی داشت؟

- اگر می توانستی ماه سیزدهمی به سال اضافه کنی، آن را به کدام فصل اضافه می کردی؟

- اگر قرار بود یک تصمیم را در زندگیت تغییر دهی، آن چه تصمیمی بود؟

- اگر قرار باشد از طلای نابچیزی بسازی، ان چیز چه بود؟

- اگر می توانستی سیاستی را کاملا" تغییر دهی، چه سیاستی را انتخاب می کردی؟

- اگر بخواهی از لحظه ای یاد کنی که در آن حضور فرشته ای را در کنارت حس کردی، از کدام لحظه یاد خواهی کرد؟

- اگر قرار باشد ۱۰ دقیقه دیگر بمیری، چه کاری انجام می دادی تا در آن دنیا آرامش داشته باشی؟

- اگر می توانستی جایت را با یکی از دوستانت عوض کنی، چه کسی را انتخاب می کردی؟

- اگر بخواهی از انتخابی در زندگی ات نام ببری که هرگز دوباره آن را انتخاب نمی کنی، از کدام انتخاب نام می بری؟

- اگ می توانستی به دوره دبیرستان برگردی و حادثه ای را تغییر دهی، چه می کردی؟

- اگر قرار باشد از خدا معجزه ای بخواهی، چه خواهی خواست؟

-...

به مقصدت تمرکز کن و با وجودت حس کن


رسیدن به قله یک کوه، نیازمند عبور از سربالایه ...

هیچ کس نمی‌تونه با پای خودش بدون اینکه سربالایی را پشت سر بگذاره به قله برسه ...

درسته که عبور از سربالایی کمی ... ‌که نه خیلی سخته ، ولی اگر قصد رسیدن به قله باشه ،

قله‌ای که از اونجا می‌شه همه شهر رو دید، شوق رسیدن به اون، جایی برای خستگی نمی‌گذاردپه و بدون اینکه چیزی از

دشواری‌های راه حس کنیم، به قله می‌رسیم و اکنون می‌تواونیم از زیبایی‌ها و چشم‌اندازهای فوق‌العاده جذاب اون لذت ببریم.

پس قله‌ات را انتخاب کن ...

فکر کن که از کدئوم کوه می‌خوای بالا بری و به یاد داشته باش که هرقدر این قله بلندتر باشه، قسمت اعظم‌تری از شهر رو

در اختیار داری و لذت بیشتری می بری .

به مقصدت تمرکز کن و با وجودت حس کن ؛ اون موقع ست که حتی عبور از سربالایی هیمالیا! هم برایت لذت‌بخشه و هیچ خسته نمی شی ...

به امید فراز به این قله ها با همت تو .. !

با سپاس منتظر پست بعدی ما باشید ..
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe روان‌شناسی 1
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ ، ღSηow Princessღ ، Alijah-1994 ، Brooklyn Baby ، "♥sadaf♥" ، سارا بهرامپور ، ຖēŞค๑໓ ، shantia3 ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star
#4
اگر از هر کدام از این رنگ‌ها متنفرید می‌تواند نشانگر این موضوع باشد که‌:

▪ قرمز:

بسیار دلواپس و ناامید هستید. شاید هم از خستگی و ضعف جسمی رنج می‌برید. امکان دارد که در روابط جنسی و حتی در موقعیت اجتماعی

شکست خورده باشید. اما مشکل واقعی‌تان این است که همیشه دنبال هدف‌های بزرگ و غیرعملی می‌روید

و وقتی هم که شکست می‌خورید در لاک خود فرو می‌روید. چه عیبی دارد که دنبال یک زندگی معمولی باشید؟

باید این دو موضوع را همیشه به خاطر داشته باشید. اگر معیار موفقیت ثروت بود، پس ثروتمندان

می‌بایست خوشبخت‌ترین آدمها باشند که معمولاً این طور نیست‌.



▪ نارنجی‌:

به خاطر عمر و سالهایی که به بطالت تلف کرده‌اید بر خود خشم دارید ولی یادتان نرود

که فقط شمانیستید که مسؤولیت همه بدبختی‌های دنیا را بر دوش دارید اگر بتوانید مشکلات

خصوصی خود و خانواده‌اتان را حل کنید مطمئن باشید که خیلی زرنگید.



▪ آبی‌:

از زندگی و یکنواختی آن خسته شده‌اید. احتیاج به تنوع و هیجان دارید و به همین زودی هاست

که قید و بندهای زندگی را از هم خواهید گسست‌. در دوره‌ای هستید که احساس می‌کنید دلتان می‌خواهد

همه چیز را تغییر بدهید و دستی بر سر و صورت خود بکشید و شاید هم فرم موها را عوض کنید و لباستان را تغییر بدهید.


▪ زرد:

بسیار حساس و بدبین هستید و از هر چیز بدیع و مدرن بدتان می‌آید و برایتان قابل هضم نیست

که یک حکومت میلیون‌ها دلار خرج رفتن به کره ماه را بکند در حالی که کره زمین پر از انسانهای مستحق

کمک می‌باشد. مردم همیشه شما را اخمو و عصبانی می‌یابند.


▪ قهوه‌ای‌:

ترستان از این است که نتوانید مأموریت تان را به اتمام برسانید. چه مأموریتی‌؟

آیا فکر می‌کنید اگر همه دانش‌های دنیا را هم در ذهن و مغز کوچک تان جای بدهید آخرش به کجا خواهید رسید؟

تا دیر نشده کمی هم به تفریح برسید. به عشق فکر کنید که حتی عذابش نیز شیرین است‌
.

▪ سبز:

اگر از این رنگ متنفرید حتماً یک ایرادی دارید. اگر در هدف هایتان شکست خورده‌اید

چرا دیگران را شماتت می‌کنید؟ خودتان را تنهاترین موجود روی زمین حس می‌کنید و با این شخصیتی که دارید دیگران

حق دارند تنهایتان بگذارند. سعی کنید به جای خودخوری به کتابخانه بروید و در اجتماعات شرکت کنید و خودتان را از برج عاجی که ساخته‌اید

بیرون بیندازید تا ببینید که دنیا با تمام بدی‌هایش چقدر با ارزش است‌.


▪ خاکستری‌:

زندگی بر علیه شما بوده است از همه چیز محروم بوده‌اید و این خشمگین‌تان می‌کند.

حسود نیستید ولی از سرنوشت بدتان شکایت دارید آیا فقط شما هستید که به همه آرزوهایتان نرسیده‌اید؟

یادتان نرود که ممکن است شما یکی از خوشبخت‌ترین مردم روی زمین نباشید ولی بدبخت‌ترین هم نیستید.


▪ سیاه‌:
فکر می‌کنید در دنیا، بدی وجود ندارد. فکر می‌کنید بدبختی فقط افسانه است و به کره زمین ربطی ندارد.

خودتان را کامل می‌دانید و سعی می‌کنید که اشتباه نکنید ولی اگر مرتکب اشتباه شدید هرگز اعتراف نخواهید کرد.

▪ سفید:

اگر شما از سفید متنفرید، یا اگر هاله مغناطیسی دور بدن‌تان فاقد این رنگ است با عرض معذرت باید بگوییم

در اسرع وقت با روان‌پزشک یک تماس داشته باشید.


▬▬▬▬▬▬

افراد باهوش این کارها را نمی کنند !

در بحث قدرت عقل یا جسم، همیشه قدرت عقل پیروز است. همیشه با نیروی عقل است که می توان کارهای بزرگ انجام داد.

شاید برای شما هم جالب باشد بدانید، انسان های موفق با فکرهای بزرگ و روحیه خوش‌بین و مثبت‌گرا چطور فکر می کنند؟ چه در مغز آنها می گذرد که

تا این اندازه موفق هستند؟ دید آنها به دنیا چیست و چه کارهایی برای ارتقا روح و توسعه دید خود انجام می دهند؟ در این میان، شاید بد نباشد ابتدا برخی از کارهایی که

آنها هرگز انجام نمی دهند را بدانیم. اگر مشتاق دانستن هستید، در ادامه با ما همراه باشید.

1. حس پشیمانی وقتمان را میگیرد پس درگیرش نیستند

کم پیش می آید آدم موفقی را ببینیم که از کرده خود پشیمان باشد یا برای یک کار اشتباه ناراحت باشد. آنها همیشه مسوولیت کارهای خود را به عهده می گیرند و می دانند هر نتیجه

ای حاصل شده است، به واسطه کارهایی است که انجام داده اند. آنها به خوبی درک کرده اند که زندگی به هیچ عنوان منصفانه نیست و فراز و فرود بسیاری دارد. آنها از تجربیات خود به

خوبی استفاده می کنند و سعی می کنند راه های اشتباه پیشین را دوباره تکرار نکنند. اگر در نتیجه کارهایی که کرده اند نتیجه خوبی حاصل نشود، نه ناامید می شوند و نه به دنیا بد و

بیراه می گویند. یک عبارت ساده می گویند: «روشی دیگر را امتحان می کنم.» ناامیدی برای آنها مفهومی ندارد.

2. اعتماد به نفس کافی دارند

افراد باهوش و موفق هرگز طوری رفتار نمی کنند که دیگران از آنها حس بد بگیرند، یا احساس کنند که این افراد در کارها و تصمیمات آنها دخالت می کنند. آنها به خوبی روی رفتار خود تسلط

دارند و می توانند احساسات خود را مدیریت کنند. همین تسلط بر قدرت و احساسات درونی باعث می شود تا بیشتر مواقع واکنش های مناسب و درست داشته باشند.

3. از تغییر و تحول نهراسیم

افراد باهوش و موقعیت‌شناس از هر تغییری استقبال و برای پیشبرد بهتر آن مبارزه می کنند. این افراد اصولا چیزی به نام ترس در وجود خود ندارند. ریسک پذیری بالایی دارند و تلاش و چالش به آنها انرژی دوبرابر می دهد.

4. وقت خود را برای کارهایی که نمی توانند کنترل کنند، تلف نمی کنند

افراد باهوش و موفق اصولا از چیزی خیلی شکایت نمی کنند. به طور مثال، اگر در ترافیک سنگین گرفتار شوند، غر نمی زنند. حتی در مورد افراد دیگر به اصطلاح غیبت نمی کنند. وقتی

نمی توان اخلاق و روحیات یک انسان را تغییر داد، چرا برای او انرژی صرف کنید؟ افراد باهوش به خوبی می دانند که چگونه از انرژی و وقت خود برای مسایل مفیدتر و با ارزش تر استفاده کنند.

تنها چیزی که برای آن وقت می گذارند، اصلاح رفتار و تلاش های خودشان است.

5. نگران توجه و تعریف شنیدن از دیگران نیستند

یک انسان باهوش همیشه در تلاش است که مهربان، منصف و خوش اخلاق باشد و خوبی ها و محبت های دیگران را قدر بداند و اطرافیان را برای کارهای درست و خوبشان تحسین کند. این

کارها را برای جلب محبت آنها انجام نمی دهد، بلکه برای ارتقا روح خودشان این روش را انتخاب کرده اند. در ضمن، در شرایط بد و ناراحت کننده نیز سعی می کنند تحمل بالایی داشته باشند و با متانت و نزاکت رفتار می کنند.

6. از ریسک کردن نترسیم

افرادی که به طور ذهنی بسیار باهوش و برجسته هستند، از اینکه در موقعیت های پرخظر قرار بگیرند، هیچ هراسی ندارند. البته منظورمان این نیست که بی فکر خودشان را در دام

خطرهای احمقانه می اندازند، بلکه بسیار حساب شده و با فکر به سراغ موقعیت هایی می روند که احتمال می دهند نتیجه خوبی داشته باشد. آنها هه جوانب ریکسی که می خواهند انجام دهند را می پذیرند و موانع احتمالی را در نظر می گیرند.

7. در گذشته زندگی نمی کنند

نگاه به گذشته این مزیت را دارد که می توانید از تجربه های پیشین برای ساختن فرصت های خوب برای زندگی امروز خود استفاده کنید. اما افراد باهوش هرگز خود را در غم و ناراحتی ها و

شکست های گذشته غرق نمی کنند و وقت خود را برای از دست دادن آرزوهای ذهنی خود تلف نمی کنند. آنها همیشه در لحظه زندگی می کنند و برای آینده خود برنامه ریزی های درست دارند.

8. یک اشتباه را بارها تکرار نمی کنند

انسان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. انسان باهوش کسی است که وقتی راهی را رفت و دید اشتباه است، دوباره آن را تکرار نکند. انسان باهوش همیشه

مسوولیت اشتباهات خود را قبول می کند و از آنها درس می گیرد تا دوباره تکرارشان نکند.

9. از موفقیت دیگران ناراحت نمی شوند

کم نیستند آدم هایی که چشم ندارند موفقیت های دیگران را ببینند. این افراد همیشه در سطح پایین فکری خود می مانند و شاهد هیچ نوع پیشرفتی در زندگی نخواهند بود. اما

درست برعکس، انسان های باهوش و موفق، از دیدن موفقیت اطرافیان بسیار شادمان می شوند. این افراد به خوبی به مهارت ها و قدرت فکری خود ایمان دارند و به همین واسطه

موفقیت دیگران به آنها حس حسادت نمی دهد. آنها برای موفقیت های خود تلاش می کنند و در کنار دیگران خود را بالا می کشند.

10. پس از شکست ناامید نمی شوند

شاید بسیار شنیده باشید که می گویند، هر شکست پلی است برای پیروزی. این عبارت شاید کلیشه شده باشد. اما انسان های باهوش بسیار به آن اعتقاد دارند. آنها از شکست

های خود به عنوان فرصت هایی برای پیشرفت و بهتر شدن یاد می کنند. با هر شکست، یک قدم به پیروزی نزدیک تر می شوند، زیرا ایرادهای کار و تصمیمات خود را متوجه می شوند.

11. از تنهایی نمی ترسند

افراد باهوش از اینکه تنها باشند، نمی ترسند. از این فرصت سکوت و آرامش برای برنامه ریزی برای آینده، یادداشت ایده ها یا انجام کارهای مفید استفاده می کنند. آنها خوشحالی خود را

به دیگران وابسته نمی دانند. از در جمع بودن بسیار خوشحال هستند، اما در تنهایی های خود نیز می توانند دلایلی برای شادی داشته باشند.

12. فکر نمی کنند دنیا به آنها بدهکار است

آنها با توجه به شرایط اقتصادی جامعه و وضعیت حقوق ها کاملا درک می کنند که باید

خودشان تلاش کنند تا به موفقیت برسند. آنها به مهارت های خود ایمان دارند و اگر زندگی آن طور که می خواهند نیست، آن را گردن دیگران نمی اندازند.

13. عجول نیستند

افراد باهوش برای رسیدن به اهداف خود تلاش و برنامه ریزی می کنند و می دانند برخی از کارها در کوتاه مدت نتیجه نمی دهند و باید برای رسیدن به نتیجه دلخواه، صبر داشته باشند.

آنها از انرژی خود برای تحقق اهداف بهره می گیرند و پس از پشت سر گذاشتن هر کدام از موانع یا مراحل سخت، خود را تشویق می کنند و جشن می گیرند.
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe روان‌شناسی 1
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ ، ღSηow Princessღ ، ∆ MeRzaD ∆ ، I r A n ، نازنین* ، T A R A ، F A R ! N ، Alijah-1994 ، Brooklyn Baby ، ☺t@k selooli☺ ، "♥sadaf♥" ، سارا بهرامپور ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star
#5
شوخی شوخی عاشق می شی !

هیچ کدام از دو نفر متوجه آن نخواهند شد. شدت وابستگی هم به قدری بالاست که بعضاً با عشق اشتباه گرفته می‌شود.

اساساً هیچ دوستی را نمی‌توان بدون هدف و انگیزه دانست. ممکن است انگیزه برای فردی که از بیرون ناظر این رابطه است مشخص نباشد

و یا این گونه به نظر برسد که یک زوج بدون هیچ گونه تفکری اقدام به برقراری یک رابطه کرده‌اند، ولی در واقع این طور نیست و تحت هیچ

شرایطی نمی‌توان از واژه بی هدف استفاده کرد. اطمینان داشته باشید که چیزی درون دختر یا پسر وجود داشته که وی

را به طرف دوستی با جنس متفاوت سوق داده است و این همان انگیزه دوستی است.

انواع دوستی ها

برای دوستی‌ها چند فرض وجود دارد. یک فرض این است که افراد با آدم‌هایی که از نظر شخصیتی

در تضاد با آن‌ها هستند، رابطه پیدا می‌کنند و با آن‌ها طرح دوستی می‌ریزند. شعاری که برای این گروه به کار می‌رود، این است

که «ضدها همدیگر را جذب می‌کنند ».

گروه دومی وجود دارند که با افراد مشابه با خودشان دوست می‌شوند. به قول معروف «کبوتر با کبوتر، باز با باز ».

گروه دیگری هم هستند که بر اساس صلاحیت‌ها و توانایی‌های افراد و با توجه به آینده نگری برای خودشان دوست انتخاب می‌کنند. البته دسته بندی‌های

دیگری هم وجود دارد. به طور مثال، مجاورت دو فرد، آشنایی می‌آورد، آشنایی جذابیت می‌آورد و به واسطه همین دو نفر با هم طرح دوستی می‌ریزند.

دختر و پسری که فقط همدیگر را به عنوان دوست انتخاب می‌کنند و به قول خودشان »just friend« هستند،

هیچ رابطه خاص و بسیار صمیمانه‌ای با هم نخواهند داشت و صرفاً به صورت گروهی و جمعی اوقات فراغتشان را با هم می‌گذرانند

و هدفی برای عمیق شدن رابطه وجود ندارد، اما از این نکته غافل اند که همین مجاورت و آشنایی خود به خود جذابیت ایجاد می‌کند؛

حتی اگر در مرحله اول این دو مطابق میل هم نباشند.

چرا دوست نشویم؟

این امر موجب بروز مشکلاتی می‌شود. از جمله این مشکلات می‌توان به

شکل گیری رابطه‌ای که به هیچ عنوان عمیق نیست ولی طرفین را دچار وابستگی‌های احساسی و عاطفی بسیار می‌کند، اشاره کرد.

این موضوع آن قدر آرام و آهسته و در سطح ناخودآگاه ذهن رخ می‌دهد و پیشرفت می‌کند که هیچ کدام از دو نفر متوجه آن نخواهند شد.

شدت وابستگی هم به قدری بالاست که بعضاً با عشق اشتباه گرفته می‌شود.

از طرف دیگر، تجربه ثابت کرده است که هیچ دختری صرفاً به قصد دوستی با یک پسر اقدام به برقراری رابطه نمی‌کند.

حتی ممکن است شعار و حرفش صرفاً دوستی باشد، اما ته ذهنش به ازدواج فکر می‌کند. البته در پسران این وضعیت متفاوت است.

پسرها می‌توانند در ذهنشان مرز بین دوستی و ازدواج را حفظ کنند، ولی دخترها قادر به انجام این تفکیک نیستند.

یعنی دخترها اغلب کسی را برای دوستی انتخاب می‌کنند که معیارهای جذابیت برای ازدواج را داشته باشد و چون پسرها در دوستی به ازدواج فکر نمی‌کنند،

معمولاً این دخترها هستند که در این قبیل دوستی‌ها متضرر می‌شوند.

قطع رابطه در این شرایط یک نوع شک کردن به کفایت و صلاحیت طرف مقابل در فرد ایجاد می‌کند و این در حالی است

که فرد نمی‌خواهد خودش را یک بازنده که در انتخاب دوست دچار اشتباه شده است، بداند.

نکته دیگر این است که این گونه دوستی‌ها تجارب زیادی برای طرفین به همراه خواهد داشت

و بعد از مدتی طرفین از این کسب تجربه پشیمان خواهند شد؛ چرا که در ضمن کسب این تجارب، به طور ناخواسته

و ناآگاهانه وابستگی شدیدی به یکدیگر پیدا می‌کنند، به طوری که جدایی هر چند که به صلاح دو نفر باشد، برایشان سخت و ناگوار خواهد شد. قطع رابطه در این

شرایط یک نوع شک کردن به کفایت و صلاحیت طرف مقابل در فرد ایجاد می‌کند و این در حالی است که فرد نمی‌خواهد

خودش را یک بازنده که در انتخاب دوست دچار اشتباه شده است، بداند.

بهترین راهکار

بهترین راهکار در چنین شرایطی «تجدید قوا بعد از شکست» است.

دو نفر باید عزت نفس خودشان را بازسازی کنند و سعی کنند بر احساسات ناخودآگاهشان چیره شوند و بپذیرند

که ادامه این دوستی به صلاحشان نخواهد بود.

این افراد باید بدانند که راه را اشتباه رفته‌اند و موفقیت در زندگی یعنی حذف عوامل خطا.

ما خودمان مقصر شکست ها و اشتباهات زندگی‌مان هستیم و نباید تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم. باید بپذیریم فردی که

ما با او دوست شده‌ایم، از همان ابتدا مجموعه‌ای از اخلاق و رفتارهای فردی و اجتماعی را داشته است.

اگر اکنون این رفتارها برای ما ناگوار به نظر می‌رسد، به این معنا نیست که طرف مقابل دچار تغییرات زیادی‌ شده است

و یا ما را فریب داده است بلکه این ما بوده‌ایم که از همان ابتدا با دقت نکردن و احساسی عمل کردن، این رفتارها را نا دیده گرفته‌ایم.

پس بهتر است فرد هرچه سریع‌تر تکلیف خود را در چنین روابطی روشن کند و از ادامه بیهوده آن اجتناب ورزد.

▬▬▬▬

کشف بزرگ


از آنجایی که قدرت ذهن شما در تعیین کیفیت زندگی شما نقش اساسی ایفا می کند،

یکی از بزرگترین کشفیات تاریخ این است که به آنچه در اغلب مواقع بیندیشید،همان می شوید.

اشخاص شاد، اندیشه های شاد دارند. موفقها،اندیشه موفق دارند.عاشقان به عشق و محبت می اندیشند.ثروتمندان به ثروت فکر می کنند.

علاوه بر این، به آنچه اغلب به خودتان بگویید تبدیل می شوید.موفقها گفت و گوی درون خود را کنترل می کنند.

آنها با خود مثبت حرف می زنند.شاید قدرتمندترین حرفهایی که برای ایجاد عزت نفس می توانید بزنید این عبارت است:«من خودم را دوست دارم».

هر بار بگویید:«خودم را دوست دارم!»، عزت نفس بیشتری پیدا می کنید.وقتی «خودم را دوست دارم!» را به تکرار می گویید،

تغییری شیمیایی در مغز خود ایجاد می کنید.اندروفین را در مغزتان آزاد می کنید و این گونه به احساسی خوش دست پیدا می کنید.

هر چه بیشتر «خودم را دوست دارم!» را تکرار کنید، احساس اعتماد و اطمینان بیشتری می کنید و عملکردتان به همان اندازه بهتر می شود.

▬▬▬▬▬

عاطفی بودن مردان


در یک گزارش ادعا شده است که مردان بیش‌تر از زنان از به هم خوردن یک رابطه عاطفی ضربه می‌خورند!

دانشمندان معتقدند دلتنگی‌ها و ناراحتی‌ها بعد از جدایی به طور واقعی احساس می‌شوند.

تحقیقاتی که در دانشگاه ویک فارست انجام شده است نشان می‌دهد که بر خلاف باور عمومی، مردان بیش‌تر

از زنان پس از پایان یافتن یک رابطه عاشقانه ضربه می‌خورند.

دانشمندان معتقدند از آن‌جایی که زنان رابطه نزدیک‌تر و صمیمی‌تری با دوستان و اعضای خانواده خود دارند بهتر می توانند

با ناراحتی ها و اضطراب های بعد از پایان یافتن رابطه کنار بیایند. صحبت کردن با دیگران و گذراندن وقت با آن ها می تواند کمک

موثری به فراموشی این گونه نگرانی ها و ناراحتی ها کند و زنان به دلیل ارتباط عاطفی تر و صمیمی تری که با دوستان و

اعضای خانواده خود دارند بهتر می توانند از آن بهره ببرند.

اما در مورد مردان معمولا نزدیک‌ترین و مهم‌ترین منبع صمیمیت همسرشان هستند و زمانی که آن ها این فرد را از دست می دهند

ممکن است دچار مشکلات زیادی شوند. تحقیقات نشان می‌دهد زمانی که یک مرد در رابطه خود دچار مشکل می‌شوند

تاثیر زیادی روی هویت او دارد و ممکن است او را به سختی در مورد خودش دچار تردید کند.

پروفسور رابین سیمون که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: در کمال تعجب

ما متوجه شدیم که مردان بیش‌تر نسبت به وضعیت رابطه احساسی خود با شریکشان واکنش نشان می‌دهند.

پروفسور سیمون در ادامه گفت: شیوه ای که مردان و زنان نسبت به جدایی و تطبیق دادن خود با آن در پیش می‌گیرند

تفاوت زیادی دارد. زنان معمولا اختلالات احساسی خود را با افسردگی نشان می‌دهند،

در حالی که مردان ممکن است با مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی با این موضوع کنار بیایند که به این ترتیب آسیب های بیش تری خواهند خورد

با سپاس روانشناس آیسان ! ._.*
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe روان‌شناسی 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Brooklyn Baby ، # αпGεʟ ، ( lιεβ ) ، سارا بهرامپور ، ღSηow Princessღ ، ຖēŞค๑໓ ، shantia3 ، First Star
#6
با اجـازه آیسـان جونم ._.*

یا الله :| !

╩╩╩╩╩╩╩╩╩╩╩╩╩

خنده چیست؟

خنده از دوقسمت تشکیل شده است که یکی به حالت صورت و دیگری به صدایی که تولید می شود اطلاق میشود. وقتی ما می خندیم، مغز دستور این عمل ها را صادر می کند و اگر شدیدتر بخندیم،دستوراتی برای تکان خوردن دست ها و پاها نیز صادر می شود. هنگام خنده 15 ماهیچه صورت به حرکت در می آیند که مهم ترین آنهامکانیزم حرکت لب های بالای شماست. ماهیچه های حلق شما دچار انقباض می شوند وبه همین علت شما دچار بریده نفس کشیدن می شوید.

گاهی اوقاتدر حالت های شدید خنده مجراهای اشکی شما هم وارد کار می شوند و در حالی که شما ازشدت خنده دهان خود را برای گرفتن اکسیژن بیشتر باز و بسته می کنید صورت تان هم ازاشک خیس می شود و حتی رنگ چهره تان به قرمز تغییر می کند و صداهای عجیبی نیز تولیدمی کنید.

محققانبسیاری تا کنون سعی کرده اند که از مکانیزم خنده بیشتر بدانند، اما مشکل این است کهدر هنگام تحقیقات، خنده افراد زود از بین می رود .

یکی از محققان تحقیق خود را روی صدای خنده متمرکز کرد و به این نتیجهرسید که همه خنده ها از یکی از صداهای ها-ها-ها یا هو-هو-هو پیروی می کنند و امکانندارد فردی بتواند با ترکیب این دو صدا بخندد. محققان معتقدند که در بدنانسان یابنده هایی وجود دارد که خنده را تشخیص می دهد و باعث ادامه یافتن آن میشود. از نظر آنها خنده یک عکس العمل کاملاً اتوماتیک و نا خودآگاه است.



چرا میخندیم؟


بیشترمحققان معتقدند که خنده باعث ایجاد کشش و رابطه نزدیک میان انسان ها می شود. وقتیشما با کسی احساس راحتی می کنید با او می خندید و این احساس را نشان میدهید.

اینکه شمانمی خواهید در یک گروه احساس تنهایی کنید، باعث می شود هنگام خنده با آنان بخندید وآنها را همراهی کنید و به همین دلیل است که خنده را مسری می دانند.

اگر دقتکرده باشید معمولاً اگر بزرگ خانواده و یا حتی رئیس تان بخندد، شما نیز می خندید واین دقیقاً همان حالتی است که گفته می شودبا خنده می توانرفتارهای دیگران و حتی خلقیات آنان را کنترل کرد. به طور مثال اگر هنگام خطرشما بخندید و فرد تهدیدکننده نیز بخندد تا حدود زیادی مشکل حل می شود.

یکی ازمحققان خنده انسان را با آواز پرنده ها مقایسه می کند و معتقد است که خنده یک عکسالعمل طبیعی انسان برای ایجاد رابطه است.

تحقیقات دیگر نشان میدهد که خنده در زمانی که در یک گروه هستند، 30 برابر زمانی است که شما تنها مثلاًجلوی تلویزیون نشسته اید.



خنده ومغز :

ما می دانیم که قسمت های مختلف مغز، در مکانیزم خنده مؤثرند. به طور مثال عکس العمل های عاطفی بزرگترین حرکت های مغز را تولید می کنند. محققان معتقدند که هنگام خنده قسمت هایمختلف مغز وارد کار می شود، اما هنوز به طور دقیق رابطه میان خنده و مغز مشخص نشدهاست..

سیستم فعال مغز که گفته می شود، در مکانیزم خنده دخیل است در قسمت مرکزی قرار دارد. این قسمت بسیار مهم است زیرا حرکاتی را که برای انسان بسیار حیاتی است کنترل می کند.

محققان معتقدند که "آمیگدالا"و"هیپوتالاموس"بیشترین نقش را در احساسات انسان ایفا می کنند.آمیگدالا با هیپوتالاموس ارتباط برقرار می کند و همین ارتباط باعث احساساتی همچون عشق و دوستی و احساسات روزانه می شود.هیپوتالاموسبخشی است که موجب تولید صداهای گوناگون هنگام خنده می شود.

روان شناسی خنده :


زندگی روزانه و حوادث و اتفاقات آن ایجاد عکس العمل هایی در انسان می شود که گاهی شرایط زمان و مکان اجاره بروز آن ها را نمی دهد و در نتیجه مقدار زیادی انرژی در بدن ذخیره می شود .این انرژی های عصبی به جای آنکه صرف ایجاد معادلاتی از افکار و هیجانات جدید شود به دلیل موانع موجود ، تولید حریانی در اعصاب حرکتی در گروه های مختلف عضلات می کند و سبب ایجاد حرکات نیمه تشنجی می شود که روان شناسان آن را خنده نامیده اند.

خنده پدیده ای است که غالباً برای ابراز شادمانی به کار می رود و در بین موجودات زنده فقط انسان از این توانایی برخوردار است . خنده از نظر روان شناسان معتقدند که چون مقدار زیادی انرژی ذخیره شده و واپس زده روانی به علت شرایط مختلفی چون کنترل شدید محیط ، حوادث اتفاقی و بازداری های ذهنی راهی به بیرون پیدا نمی کنند از طریق خنده از ذهن و بدن تخلیه می شوند .

به همین دلیل است که همیشه پس از خنده احساس آرامش به وجود می آید و با خود تمرکز را به همراه می آورد . روان شناسان به خنده به عنوان ضریب اطمینان ذهن و روان می نگرند که در مواقع انباشته شدن انرژی های هیجانی و مخرب نقش مهمی در بیرون راندن آن ها ایفا می کند .

به همین دلیل خنده از نظر علم روان شناسی دارای جایگاه ویژه و پر ارزشی است و می تواند به برقراری تعادل روانی درانسان کمک کند و زمینه سلامت روانی او را فراهم سازد . نقش ویژه ای که خنده در تخلیه فشارهای روانی به عهده دارد باعث شده که روان شناسان به متولیان امر توصیه کنند که محیط های کئاری آموزشی و خانوادگی را به محیط های شاد و پر خنده تبدیل کنند . تحقیقات نشان می دهد که واکنش خنده فرایند مغزی عصبی ویژه ای دارد . به هنگام خندید در الگوی امواج مغزی ما تغییرات قابل ملاحضه ای روی می دهد وهمه سطوح کورتکس مغز ، و نه فقط یک جتیگاه واحد ، نسبت به خنده واکنش نشان می دهند .

برخی از دانشمندان نیز خنده را به طوفان مغزی تشبیه کرده اند و معتقدند که خنده نقش شوک عصبی خفیف را بر روی مغزایفا می کند . از آن جا که مغز حیاتی رین ارگان بدن است و بر فعالیتهای جسمانی و روانی کنترل دارد ، هرگونه تغییر ثبتی در عملکرد آن می تواند بر عملکرد کل بدن تاثیر سفید داشته باشد . زمانی مه ما می خندیم ، مقدار بسیار زیادی از اکسیژن را به طرف سلول های بدن به ویژه سلول های مغزی می فرستیم .

می دانیم که مغز در حدود یک پنجم از کل اکسیژن مورد نیاز بدن را به تنهایی مصرف می کند بنابراین زمانی هم که مغز با خونی که از مقدار تکسیژن بیشتری برخوردار است تغذیه می شود عملکرد بهتری در مقایسه بازمانی که کمتر اکسیژن می گیرد ، پیدا می کند و در نهایت همه عملکردهای ذهنی و بدنی ما بهبود می یابند .

نقش خنده در سلامت:


1- سیستم ایمنی :


تحقیقات علمی نشان می دهد در حالی که افسردگی به دستگاه ایمنی بدن در برابر بیماری آسیب می رساند خنده با کاهش کورتیزول ، افزایش فعالیت سلولهای کاهنده در افزایش سیتوکنین ، دستگاه ایمنی را تقویت می کند . وقتی شخص می خندد وجودش از احساساتی مثل آلودگی ، گرما ، رهایی و سرحالی آکنده می شود و این ها همان احساساتی هستند که در بردارنده مفهوم احساس سلامتی اند .

2- ورزش :


خنده یکی از مهمترین ورزشهاست . هیچ ورزشی نمی تواند مثل خنده بیشتر عضلات بدن را به جنبش در آورد . یک دقیقه خندیدن برابر با چهل مرتبه نفس کشیدن است . همچنین روزانه ۱۵ دقیقه خندیدن بخش زیادی از منافع حاصل از پیاده روی صبحگاهی را در بردارد .

3- بیماریهای قلبی :


خنده با کاهش و زدودن احساسات منفی نقش مهمی در پیشگیری از حملات قلبی دارد و نوعی ماساژ قوی برای قلب است . پژوهشها نشان داده است که خندیدن از بروز انواع سکته ها و لخته شدن خون در رگ ها جلوگیری می کند .

4- صبر :

متخصصان اعلام کرده اند کسانی که لبخند بر لب دارند علاوه بر آن که از شکیبایی بیشتری برخوردار ند قدرت بسیاری نیز برای حل مشکلات خود می یابند و بدین ترتیب روحیه یاس که منجربه بروز انواع بیماری ها می شود از بین خواهد رفت . برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند داشتن لبخند بر لب بیانگر نوعی آرامش و تخلیه فشار در افراد است و کسانی که هیچ گاه خنده بر لب ندارند نه تنها در مواجهه با هر حرکتی بلافاصله عصبانی شده و از خود واکنش نشان می دهند بلکه فشار خون آنها نیز افزایش خواهد داد .

5- فشار خون :

تحقیقات دانشمندان نشان می دهد خنده بهترین درمان برای افرادی به شمار می رود که دوران بهبودی پس از سکته قلبی را می گذرانند زیرا فشار خون آنان را کاهش می دهد . به گزارش پایگاه اینترنتی ، محققان اتریشی در پژوهشی دریافتند که خنده درمانی افرادی که سکته کرده اند سبب کاهش فشار خون می شود .

6-درد :

بدن ما به طور طبیعی مجهز به موادشیمیایی ضد دردی است که در صورت لزوم برای تخفیف درد از مغز آزاد می شود و آندورفین نام دارد . خندیدن باعث افزایش ترشح این مواد می شود .

محققان در دانشگاه سریلند به این نتیجه رسیده اند که خنده داروی بسیاری از بیماری هاست و چنان چه این حالت به اندازه طبیعی در بشر بوجود آید هرگز بیماری رشد نخواهد کرد .

روزنامه ای کهدر مسکو با انتشار مقاله ای در این زمینه خاطر نشان کرد تحقیقات دانشمندان در دانشگاه سریلند که با آزماریش روی بیش از ۳۰۰ نفر انجام شده نشان می دهد که خنده بسیاری از دردهای آن ها را از بین برده و ریشه های درمان خود جوش را در این افراد به وجود آورده است .

7- فرآیند یادگیری :


از آنجا که اشتغال ذهنی و اضطراب از موانع یادگیری به شمار می رود از این رو خندیدندر ابتدای مطالعه باعث ایجاد آرامش فکری می شود و فرایند یادگیری را آسان می کند .

احساس شادی در پی خندیدن و بهبود حال و هوای افراد در بلند مدت ، هم در افراد سالم و هم در بیماران سبب بهبود کیفیت زندگی آنان می شود .

محققان برای بوجود آمدن زمینه های خندیدن مناسب ، خواندن انواع رمان محاوره با افراد مختلف و دردیدن فیلم های شیمایی و بالاخره افزایش آداب و معاشرت با دیگران را پیشنهاد می کنند .



بنابراین می توان گفت :


خنده نقش حمایتی و تقویتی را بر روی مغز و بدن ایفا می کند .

پس:

((( زندگی را سخت نگیرید و در فرصت های مختلف بخندید . )))
پاسخ
 سپاس شده توسط # αпGεʟ ، Ƒαкє ѕмιƖє ، ღSηow Princessღ ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، -Nᴇɢᴀʀ- ، First Star
آگهی
#7
منم با اجازه آیسان یه مطلب میزارم:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
برای ایجاد هیجان مثبت در زندگی چه کنیم؟

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روان‌شناسی 1


باورهای انسان در طول زندگی براساس تجربه و بلوغ او تغییر می‌کند. برای ایجاد هیجان مثبت باید باورهای روزانه خود را تغییر دهیم هرچند تغییر سخت است و در صورت شکست افراد دست از تلاش برمی‌دارند و کار را ادامه نمی‌دهند.

حکیمه آقایی،روانشناس در روزنامه شهروند نوشت: افراد بدبین راه ورود حل‌مسأله را بر ذهن خود می‌بندند و احساسات ناخوشایند را بازتولید می‌کنند. گاهی چالش‌ها و دغدغه‌های افراد به دلایل محیطی است و گاهی نیز علت فردی دارد. نکته‌ حایز اهمیت، تغییر افکار است که می‌تواند ما را به آرامش ذهنی برساند. بر این اساس لازم است رویدادهای زندگی را قابل‌کنترل بدانیم تا توان مقابله با آنها را داشته باشیم و این نیاز به تفکر صحیح و اصولی دارد. اگر به این نتیجه برسیم که وقایع زندگی را نمی‌توان کنترل کرد، آن وقت به نوعی درماندگی می‌رسیم.

افرادی که تفکر مثبت دارند، احساس خوشایندی را تجربه می‌کنند و این موضوع ذهن را برای تفکر منطقی بازمی‌گذارد، از سویی دیگر افراد بدبین راه ورود حل‌مسأله را بر ذهن خود می‌بندند و احساسات ناخوشایند را بازتولید می‌کنند. امام علی‌(ع) می‌فرمایند؛ «مراقب افکارت باش که کلامت می‌شود و مراقب کلامت باش که رفتارت می‌شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود و مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.» با این تفاسیر مسلم است که نوع تصمیمات و تفکرات ما تعیین‌کننده این است که آیا زندگی خوشایندی خواهیم داشت یا خیر.

باورهای انسان در طول زندگی براساس تجربه و بلوغ او تغییر می‌کند. برای ایجاد هیجان مثبت باید باورهای روزانه خود را تغییر دهیم هرچند تغییر سخت است و در صورت شکست افراد دست از تلاش برمی‌دارند و کار را ادامه نمی‌دهند. مثلا برحسب عادت بعد از رسیدن به خانه تلویزیون را روشن می‌کنند یا سراغ یخچال می‌روند درحالی‌که می‌توان دوش گرفت، لباس پوشید و برای پیاده‌روی از خانه خارج شد. اگر بخواهیم این کار تداوم داشته باشد باید این روند را برای مدتی ادامه دهیم.

متأسفانه برخی به کلام توجه نمی‌کنند درحالی‌که کلام می‌تواند به افراد انرژی دهد، باید مراقب گفت‌وگوی درونی با خود و بیرونی با دیگران باشیم زیرا جملات ناامید‌کننده تأثیر ناخوشایندی بر ذهن فرد می‌گذارد. بیان این جمله که «من امروز را با توکل و اعتماد به نفس آغاز می‌کنم.» هیجان مثبت زیادی به فرد می‌دهد. نکته مهمی که افراد باید به آن توجه کنند، زندگی در زمان حال است، باید از گذشته درس بگیریم و با امید به آینده اما در زمان حال زندگی کنیم، برخی افراد در شکست‌ها و حتی موفقیت‌های گذشته تثبیت می‌شوند.

برقراری ارتباط ملزوماتی دارد که یادگیری مهارت‌های آن لازم به نظر می‌رسد، یکی از این مهارت‌ها گشاده‌رویی است، باید با دیگران طوری رفتار کنیم که نشان دهیم آنها افراد مهمی هستند، البته این به معنای توقع نابجا نیست بنابراین افراد نباید انتظار داشته باشند که فقط دیگران آنها را درک کنند چرا که ارتباط مقوله‌ای دوسویه است و تبادل انرژی نیز باید دوطرفه باشد. حل چالش ۳ مرحله دارد که مرحله اول آن آمادگی برای رویارویی با چالش است، این کار را می‌توان ابتدا به صورت ذهنی انجام داد، مرحله دوم درس گرفتن از چالش‌ها است و درنهایت افراد باید خود را مقابله‌کننده‌ای قوی در چالش‌ها ببینند تا بتوانند با آنها روبه‌رو شده و آنها را حل کنند.
منبع:سلامت نیوز
 
روان‌شناسی 1


پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، ☺t@k selooli☺ ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star
#8
یکی از مشکلات بزرگ و مهمی که در خانواده ممکن است پیش بیاید ناراحتی .استرس. اضطراب. و افسردگی یکی از اعضای خانواده است اگر در این حالت با مشکل مواجه هستید به عنوان پدر یا مادر خانواده باید به محیط پیرامون خویش دقت کنید زیرا ممکن است ظهور این ناراحتی منشا فشارهای روحی نداشته باشد […]
نـحـوه رفــتار بـا فرد افـسرده ! ..

روان‌شناسی 1
یکی از مشکلات بزرگ و مهمی
که در خانواده ممکن است پیش بیاید
ناراحتی .استرس. اضطراب. و افسردگی
یکی از اعضای خانواده است
اگر در این حالت با مشکل مواجه هستید
به عنوان پدر یا مادر خانواده باید
به محیط پیرامون خویش دقت کنید
زیرا ممکن است ظهور این ناراحتی
منشا فشارهای روحی نداشته باشد .
شما باید دقت کنید در هر حال فرد
افسرده عضوی از خانواده شما محسوب میشود
و باید او را پیش یک
پزشک متخصص و ماهر ببرید
پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star
#9
به خاطر بچه ها با همسرتان زندگی میکنید؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
روان‌شناسی 1

برای نسل ‌های متمادی والدین به امید اینکه ازخودگذشتگی‌ شان آخر کار به نفع فرزندانشان باشد، این توصیه را به جان خریده ‌اند. خیلی‌ها هنوز باور دارند که این تنها انتخاب والدینی است که در ازدواج خود به بن‌ بست رسیده ‌اند.

اما نظر من بخاطر تجربه شخصی که دارم چیز دیگری است. من که در خانواده ‌ای پرورش یافتم که والدینم تصمیم گرفتند بخاطر ما به زندگی زناشویی تاسف‌ برانگیز خود ادامه دهند، عقیده دیگری دارم. برای من طلاق والدین بسیار بهتر است از سالها زندگی در خانه ‌ای که والدین مدام در حال جنگ و دعوا هستند، به همدیگر احترام نمی‌ گذارند و بچه‌ ها با ناراحتی و عصبانیت مداوم بزرگ می‌شوند. این دنیایی بود که من در آن پرورش یافتم و زخم ‌هایی که از آن خوردم هنوز در زندگی‌ ام باقی مانده و باقی خواهد ماند.

من باور دارم که ماندن در یک ازدواج فقط به خاطر بچه ‌ها یک انتخاب فیزیکی است که هیچ نگاهی به درد احساسی و روانی که فرزندان متحمل می‌شوند ندارد. در چنین محیطی هیچ الگوی مثبتی از اینکه ازدواج چیست و چطور باید باشد برای بچه ‌ها وجود ندارد. درواقع، حتی باعث میشود در نظر آنها ازدواج چیزی ترس‌ آور و ناراحت ‌کننده به نظر آید که باید از آن دوری کرد.

وقتی والدین از نظر احساسی از هم جدا شده باشند و فقط زندگی فیزیکی کنار هم داشته باشند، خوشبختی، هماهنگی، همکاری، احترام و لذت حضور نخواهد داشت. بچه‌ ها این را احساس کرده، سردرگم می‌شوند و خیلی وقت ‌ها هم خودشان را مقصر برای بدبختی والدینشان تصور می ‌کنند. درنتیجه افرادی عصبی و مضطرب بزرگ شده و هیچ آرامشی در دوران کودکی خود تجربه نمی ‌کنند. زخم‌هایی که چنین زندگی بر جای می‌گذارد کم از زخم‌ های زندگی کودکانی که والدینشان از هم طلاق می‌گیرند ندارد.

به عقیده من، والدینی که در زندگی زناشویی خود به مشکلی می‌ خورند که قابل حل نیست و به همین دلیل تصمیم به طلاق می‌ گیرند انتخاب بسیار بهتری دارند و انتخاب آنها به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

والدین خود من می ‌بایست در همان ابتدای ازدواج خود از هم جدا می‌شدند. آنها زندگی بسیار ناخوشایندی در کنار هم داشته، احترامی برای هم قائل نبوده و فرزندان خود را در خانه ‌ای پر از خشم، اضطراب، و مشاجرات و دعواهای مکرر بزرگ کردند.

یادم می‌آید که مادرم روزی از من پرسید که بهتر بود از پدرم جدا شود یا نه. من با فریاد گفتم، "نه!" من مادر و پدری مثل مادرها و پدرهای بقیه بچه ‌ها می‌خواستم. با اینکه کودکی ناخوشایند و سرشار از احساس ناامنی داشتم، می‌ترسیدم و نمی‌دانستم که با طلاق والدینم زندگی ‌ام چطور خواهد شد. البته مادرم هم شهامت لازم برای این کار را نداشت و سالها به زندگی تاسف ‌آور خود ادامه داد.

امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که آن یک اشتباه بود. هیچکدام از والدین من آدم‌های بدی نبودند فقط به درد هم نمی‌خوردند. مهارت‌های ارتباطی‌شان بسیار ضعیف بود و هرکدام فقط دوست داشتند به هر قیمتی که شده در دعواهای بین ‌شان پیروز شوند. البته هزینه اصلی که پرداخت کردند سلامت فرزندانشان بود. من فکر می‌کنم هر کدام از والدینم اگر طلاق می‌گرفتند، مجرد می‌ماندند یا شریک دیگری برای زندگی خود انتخاب می‌کردند، زندگی به مراتب بهتر و شادتر را تجربه می‌کردند.

به همین دلیل بود که وقتی زندگی زناشویی خودم دچار مشکل شد، راه دیگر را انتخاب کردم. اما بخاطر تجربیات کودکی‌ ام فهمیده بودم که در یک طلاق چه کارهایی را نباید کرد. همه تلاشم این بود که طلاقی به گفته خودم فرزندسالار داشته باشم. من و همسر سابقم با همکاری هم رابطه‌ ای خوب بین خودمان نگه داشتیم تا پسرمان از ده سالگی تا بیست سالگی برسد. چیزی که خوشحالم می‌کند این است که پسرم که الان به جوانی تبدیل شده، این همکاری‌های ما را تایید کرده و قدردان آن است.

خوشبختانه به وجود تجربیات تلخ کودکی هنوز به ازدواج اعتقاد دارم و بعد از شکست در ازدواج اولم، دوباره ازدواج کردم. توصیه من به والدینی که در زندگی زناشویی خود مشکل دارند این است که:

اگر والدین بلوغ و قاطعیت کافی برای کمک گرفتن از متخصص را قبل از طلاق داشته باشند می‌توانند یاد بگیرند چطور به طور مثبتی دوباره با هم ارتباط برقرار کرده و تعهدشان را به ازدواج از سر بگیرند. این به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

اما اگر بچه ‌ها در یک منطقه جنگی یا سکوت و بی ‌تفاوتی یک ازدواج مرده بزرگ می‌شوند، طلاق در را به سوی آینده ‌ای سالم‌تر و شادتر برای بچه ‌ها باز خواهد کرد. اما طلاق والدین همیشه یک راه‌ حل نبوده است. برای اینکه بهترین نتیجه عاید فرزندان شود، والدین باید بعد از طلاق همکاری لازم برای مرکزیت دادن به بچه ‌ها و اولویت دادن به سلامت روحی و روانی آنها را داشته باشند.
منبع:مردمان
 
روان‌شناسی 1


پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star
#10
احـسـاسـات مـا اَز کـجـا مـی آیـد !؟ ..
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.tehran98.com/wp-content/uploads/2013/02/%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%AA.jpg
بعضی افراد تصور می‌کنند که احساسات ما از افکارمان به وجود می‌آیند. این اشتباه است. خیلی پیچیده‌تر از این حرفهاست. فقط چیزی که به آن فکر می‌کنیم یا توجهمان را به آن معطوف می‌کنیم نیست که احساسات ما را تعیین می‌کند. برخلاف برخی فلسفه‌های جدید، احساسات شما فقط از افکارتان ریشه نمی‌گیرند.
به گزارش تهران۹۸ به نقل از مردمان ؛ تابحال شنیده‌اید که یک کمدین یک داستان غم‌انگیز را به طریقی خنده‌دار تعریف کند؟ کمدین‌ها می‌توانند درمورد جدایی‌ها، فروپاشی‌های اقتصادی و جنگ به طریقی حرف بزنند که باعث خنده شما شوند. آنها باعث می‌شوند درمورد موضوعات غم‌انگیز فکر کنیم و با احساساتی شاد به آنها بخندیم. پس حتماً چیزی جز افکار ما هستند که احساساتمان را پدید می‌آورند.
خیلی وقت‌های دیگر وقتی به جدایی‌ها، فروپاشی‌های اقتصادی و جنگ فکر می‌کنیم اصلاً به نظرمان خنده‌دار نمی‌آیند. خیلی سریع احساس ناراحتی، عصبانیت، بی عدالتی و ناامیدی به ما دست می‌دهد. اگر باور داشته باشیم که فقط افکار ما یا چیزی که به آن توجه می‌کنیم هستند که احساسات ما را به وجود می‌آورند، یک پاسخ ساده را پذیرفته و از حقیقت چشم‌پوشی کرده‌ایم.
درک احساسات
اجازه بدهید با بدیهیاتی شروع کنیم که اغلب فراموش می‌شود. این شما هستید که احساساتتان را می‌سازید. به این دلیل می‌گوییم فراموش می‌شود که افراد اغلب چیزهایی مثل این می‌گویند، «اون منو عصبانی میکنه»، «این خیلی ناراحت‌کننده‌است»، «اون منو خیلی خوشحال میکنه» و از این قبیل. به این دسته حرف‌ها گوش دهید، اینطور به نظر می‌رسند که آدم‌ها و موقعیت‌های دیگر هستند که احساسات شما را می‌سازند. هیچ ذکری از شما در این فرایند نشده است. باور داشتن این نوع افکار و نظرات هستند که باعث می‌شود نقش خودمان در ایجاد احساساتمان را نادیده بگیریم.
اگر کسی عصبانی است و ما را سرزنش می‌کند، ما ممکن است احساس ترس یا گناه کنیم. ترس و گناه واکنش ما به آنها و ابراز عصبانیتشان است. اگر قرار باشد آنها باعث‌شوند احساساتی را حس کنیم، حس عصبانیت آنهاست که حس خواهیم کرد. اما اینطور نیست، ما احساساتی که خودمان در واکنش به آنها ساخته‌ایم را حس می‌کنیم.
در اکثر موقعیت‌ها ما سازنده احساساتمان هستیم و بعد آنها را حس می‌کنیم. بعضی از احساساتی که حس می‌کنیم توسط خودمان ایجاد نشده‌اند، اما این درصد بسیار کوچکی است و بهتر است بعداً به آن بپردازیم. درک اینکه چطور احساساتی که حس می‌کنیم را می‌سازیم نیاز به  تامل بیشتری دارد.
نقطه نظرات بر احساسات ما اثر می‌گذارد
داشتن یک فکر در ذهنمان برای ایجاد یک احساس کافی نیست. ما به دیدگاه‌هایی که برای مشاهده آن فکر لازم است هم نیاز داریم. یک کمدین نسبت به اتفاقات و رویدادهای غم‌انگیز دیدگاه طنز دارد که می‌تواند باعث شود وقتی آن اتفاقات را از دید آنها می‌بینیم، بخندیم. یک سیاست‌مدار از دیدگاهی درمورد همان موقعیت جنگ یا تعارض صحبت می‌کند که حس وطن‌پرستی یا عدالت را در ما ایجاد می‌کند. فردی با دیدگاه قربانی همان موضوع را با ناراحتی و اندوه می‌بیند. دیدگاهی که با آن اتفاقات را درک می‌کنید، بر احساساتی که ایجاد می‌کنید تاثیر می‌گذارد.
فقط چیزی که به آن فکر می‌کنید مهم نیست، دیدگاهی که از آن به آن موضوع فکر می‌کنید هم اهمیت دارد. برحسب دیدگاهتان، تفسیرهای مختلفی خواهید داشت و تصورات مختلفی را باور خواهید کرد. باور این تفسیرها و تصورات اعتقادات شما را می‌سازند یا اعتقادات موجودتان را تحریک می‌کنند. این اعتقادات مرتبط هم بر احساساتی که می‌سازید و قدرت آن احساسات تاثیر دارند.
احساسات قدرتشان را از کجا به دست می‌آورند؟
احساسات می‌توانند شکل بسیار قدرتمندی از انرژی باشند. این انرژی یا قدرت باید از جایی سرچشمه بگیرد. نیرویی که به احساسات شما قدرت می‌دهد، ایمانتان است. ایمان نوعی قدرت شخصی است که یک فکر را به یک عقیده تبدیل می‌کند. یک فکر هیچ قدرتی ندارد اما یک عقیده، قدرت ایمان شما را دارد. همه آدمها ایمان دارند و قدرت ایمانشان را به طریقی نشان می‌دهند. بعضی ایمانشان را روی مسائل مذهبی یا معنوی متمرکز می‌کنند. افراد بی‌دین ایمانشان را به این باور که خدایی وجود ندارد متمرکز می‌کنند. بعضی‌ها ایمان زیادی را به شواهد علمی معطوف می‌کنند. قدرت باور داشتن یک چیز قدرتی است که همه دارند.
وقتی ایمانتان را روی یک فکر سرمایه‌گذاری می‌کنید، آن فکر قدرت گرفته و می‌تواند تولید احساس کند. هرچه ایمان بیشتری به یک ایده یا فکر بگذارید، احساسات بیشتری تولید می‌کنید. وقتی به یک فکر ایمان کمی داشته باشید، احساساتتان یا واکنش‌های احساسی‌تان خفیف خواهند بود. وقتی ایمانتان را از یک عقیده می‌گیرید، آن عقیده به یک فکر ساده تبدیل می‌شود و دیگر واکنش احساسی به آن ندارید.
همانطور که قبلاً گفتیم همه احساسات ما نیاز به یک دیدگاه خاص یا ایمان به یک ایده ندارند اما بیشتر آنها اینطور هستند. احساساتی وجود دارد که  از واکنش طبیعی ما به تجربه ناشی می‌شوند. یک تهدید فیزیکی واقعی می‌تواند باعث شود به ترس واکنش “جنگ یا گریز” گرفتار شویم. درک یک چیز زیبا مثل یک سمفونی، طبیعت یا غروب خورشید، ممکن است باعث شود با عشق و قدرشناسی واقعی واکنش دهیم. واکنش‌های احساسی طبیعی به تجارب مختلف، برخی دیگر از منابع تولید احساس در ما هستند.
احساسات از کجا می‌آیند؟
افکار برای تولید احساس کافی نیستند. ممکن است فکری از ذهنمان بگذرد و به نظرمان خنده‌دار برسد. بعدها وقتی از دیدگاهی دیگر به مسائل نگاه می‌کنیم، درمورد همان چیز احساس متفاوتی پیدا می‌کنیم. ترسناک‌ترین موقعیت ممکن در مدرسه، آن موقع کابوس شب‌هایمان است. اما بیست سال بعد، به یک منبع برای تولید خنده تبدیل می‌شود. تاریخچه آن اتفاق بعد از بیست سال تغییری نکرده است اما دیدگاه ما به مرور زمان تغییر یافته و درنتیجه احساساتمان هم هیمنطور.
کیفیت احساس از نظر لذت یا درد، شدیداً به دیدگاه شما بستگی دارد. شدت احساساتی که در آن لحظه تولید می‌کنید، به این بستگی دارد که چه مقدار ایمان روی آن فکر گذاشته‌اید. ایمان به برخی باورها منبع قدرت احساسات شماست. اگر ایمانی که پشت اعتقاداتتان وجود دهد را تغییر دهید، می‌توانید احساساتتان را نیز تغییر دهید.
احساساتی که از افکار ما ناشی می‌شوند محصول دیدگاه ما، باورهای پشت آن و میزان قدرتی هستند که  به شکل ایمان روی آن گذاشته‌ایم. اگر سعی دارید وضعیت احساسی‌تان را با تغییر افکارتان تغییر دهید، خیلی موفق نخواهید شد. تلاش برای تغییر احساسات بدون تغییر دیدگاهتان، تصورات و افکار و ایمان پشت آن، با شکست روبه‌رو خواهد شد. این مثل ساختن یک صندلی با یک پایه و انتظار ثابت ماندن و نگه داشتن شماست.اگر تصمیم دارید وضعیت احساسی خود را تغییر دهید و شادی بیشتری وارد زندگیتان کنید، باید مهارت‌هایی برای تغییر دیدگاه‌ها و بازنگری ایمانتان درمورد اعتقادات نادرست کسب کنید.
پاسخ
 سپاس شده توسط Ƒαкє ѕмιƖє ، ຖēŞค๑໓ ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، First Star


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Humanfemale شخصیت شناسی از روی فرم گوش
  شخصیت شناسی با دست خط
  شخصیت شناسی با بوی عطر
  توصیه روانشناسان سلامت روان در روزهای قرنطینه کرونایی
  چگونه سلامت روان داشته باشم؟
  تاثیر نور خورشید بر سلامت روان
  روان‌شناسی جالبی درباره ی خواب دیدن
  شخصیت‌شناسی از روی علاقه‌ به طعم‌های متفاوت
  شخصیت شناسی از روی اسم با حرف اول انگلیسی
  از کدام در ترجیح می دهید رد شوید؟(شخصیت شناسی)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان