انجمن های تخصصی  فلش خور
▫️▪️{داستان عليرضا و نيلوفر }▪️▫️ - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: ▫️▪️{داستان عليرضا و نيلوفر }▪️▫️ (/showthread.php?tid=163624)



▫️▪️{داستان عليرضا و نيلوفر }▪️▫️ - eɴιɢмαтιc - 23-08-2014

داشتم از راه مدرسه ب خانه میامدم ک متوجه ی پسر شدم ک ب 


دنبالم 


افتاد اولش مثل بچه ها تند تند عرق میکردم تا رسیدم سرکوچمون 


شمارشو بای دست گل تحویل داد اولش دوستداشتم پارش کنم ولی 


بعدش 


ب خودم گفتم ن بزار زنگ بزنم بهش زنگ زدم باهام ابزارعلاقه 


کردیم


و منو وابسته خودش کرد ودوستیمون 6سال. طول کشید تای روز ک 


میشه روز1391.11.25روز والنتاین بود باهم ب بیرون رفتم هوا 


نسبط سرد بود یدفعه داشتیم راه میرفتم ک متوجه شدم از دهان 


ودماغ 


علی خون میاد سری بهش دستمال دادم و ماشین گرفتم سری اون ب 


بیمارستان رسوندم سری علی بستری کردن من مثل باران اشک 


مریختم 


وقتی اقای دکترامد ازش سوال کردم اقای دکترچیشد و دکترباصدای 


لغزنداش گفت خانم متاسفم اقای شما مبطلا ب سرطان خون هس 




همونجا دنیا ب سرم زهرمار شد
.سه روزعلی بستری بود داخل بیمارستان وزیاد نمیتونستم ببینمش 



.تاروز چهارم شد رفتم کنارش ازم خواست ک اگه زنده مانده تا اخرش


باهاش باشم .منم قول دادم .فردا صبح ساعت 5بود بیدارشدم نمازمو 


خوندم منتظر . خبربودم تا اینکه. دخترخالش مریم بهم زنگ زد گفت 


عزیزم علی فوت کرده اونجا بود ک حتی دوست نداشتم ی لحظه زنده 


باشم روزخاک سپاری فرارسید. همه داشتن گریه میکردن .منم مثل 


بارون اشک مریختم خدایا چ اروزهای داشتم ولی همش نقش براب 


شد امیدوارم هیچکس ازعشقش جدا نشه ب امید روزی ک همه ب 


عشقشون برسن امیدوارم


ســــــــــِپـــــآسـ497