![]() |
//♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: بحث و گفتگو (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=36) +---- موضوع: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ (/showthread.php?tid=168079) صفحهها:
1
2
|
//♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - P.K.2 - 02-09-2014 سلام برو بچ
.
.
.
.
این ی تاپیکیه مخصوص همه اونایی ک درس میخونن حالا چه ابتدایی چه دانشگاهی فرقی نداره
.
.
.
.
.
.
خب حتما همتون ی خاطره ی باحال دارید از این دوران که یا گزروندین یا دارید میگزرونید
.
.
.
.
.
.
شیر کنید تا دیگران هم استفاده کنن
---------------------------------------------------------------------------------------
من کلاس هشتمم برام کلاس تابستونی میزارن ک بریم ی امادگی باری پایه ی هشتم داشته باشیم |: (شدیم موش ازمایشگاهی) خب اقا خیلیا با این مسئله اشنان و حسو داشتن ببخشیدا ولی دستگاه اخر در بدن |: ک همه در حین درس دادن کیف کردید |: اقا این معلمه ما ی سری راجبش توضیح داد بچه ها اولش هی خندیدن و هر و کر بعدش دیگه افسردگی گرفتن یکی رفه بود زیره میز یکی داشت میزد تو سرش و ... |: ![]() حالا نوبته تو ئه RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - ~ALONE GIRL~ - 02-09-2014 من ک خاطره ندارم جز دعوا کردن با دوستا ![]() ![]() RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - esiesi - 02-09-2014 یه معلم پرورشی داشتیم شاس در حد ماهی رفتم نشستم صندلی جلو هی میگفت قاسمی قاسمی بچه هام گفتن غایبه غیبت زد واسم یکی از بچه ها 10 شکلات کاکائویی بزرگ گرفته بود گلوله میکردیم میزدیم بهش زنگ خورد من یه مشت شکلات بهش زدم بعد منو دید اومد مثلا منو بزنه میخواست بزه تو گوشم هی دستشو میگرفتم رو هوا سری آخر اومد بزنه دستشو محکم گرفتم فشار دادم داشت اشکش در میومد بعد دستشو کوبیدم به پای خودش گفتم با من در نیوفت بعد گف بیا بریم دفتر منم باش رفتم وسط پله ها وایسادم اون رفت!!! بعد رفتم تو یکی از کلاسا بعد که اومدم پایین تو حیاط منو دید گف بیا بریم دفتر (داش میرفت کتابخونه) گفتم من میرم دفتر شما برین بیاین رفت منم رفتم بالا تو کلاس بعد که زنگ خورد با معاون فناوری مدرسه(فضول محله خودشو مدیر احساس میکرد) بعد گف این پسره کو جلوی در بودن منم رفته بودم پشتشون ادا در میاوردم بعد یکی از بچه ها کیفمو ورداشته بود که نبینه بعد گفت رفت خونشون کیفشو ورداشت و رفت منم همونطوری اون پشت ادا در میاوردم بعد رفتن وقتی رفتن کلاس منفجر شد ادا در میاوردم=بندری میرقصیدم ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - P.K.2 - 02-09-2014 من هفتم بودم سره کلاسه دینی داشتیم به هم فوتی میزدیم 3 تا گوروه بودیم /وسط کلاس /چپه کلاس/ راسته کلاس / اقا معلم دینی نیومد بود ما هم دیگه کا از فونی گزشتو داشتیم خمپاره و گچ پرت میکردیم |: یهو دیدیم صدا ی در اومد بعد یکی گف برپا بعد دیدیم یکی از بچه هاس میگه بتمرگید |: بعدش ک فششو خورد دوباهر ی 10 min دیگه داشتیم فوتی میزدیم اون بچه هم رفته بود اب بخوره حواسمونم بهش نبود /. باز صدای در درومد یکی بچه ها گف د توله سگ اینقدر این درو بازو بسته نکن بعدش معلم اومد تو گفت کی بود بچه ها لو ندادن بعد گف به همه منفی میدم بعدش بچه ها گفتن از کلاس بغلیه با با حالا گزشت بعدش داشت قران درس میداد این جلسه تموم شد اومد صلوات بفرسته صقفو که دید گف اینجا چه خبر بوده و مجبورمون کردن ک هم کلاسو و هم صقفو تمیز کنیم :| RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - golbarg 284 - 02-09-2014 همین سال تحصیلی اخیر یه معلم علوم داشتیم همه ازش بدشون میومد کلاس ماهم پایین ترین نمره ها رو ازش می گرفت تنها کلاسی که اصلا به درس توجه نداشتم علوم بود ته کلاس چهارتا دوست بودیم شر و شور البته من میز اول بودم اما سر کلاس اون میرفتیم ته من و هلیا میز اول بودیم شقایق و گیتی ته بودن بعد سر زنگ علوم با هم قاطی می شدیم و کلی فحش میدادیم بهش زیر لب سر کلاس از بچه ها می پرسیدیم چیزی می فهمین اونا هم هی می خندیدن بعد اون معلم از شقایق بدش می اومد با هلیا مشکلی نداشت حوصله ی گیتی رو نداشت اما من همیشه پیش هر معلمی وجه ی خودمو حفظ می کردم یادمه مثلا در عین بی خیالی می گفتم اره خانم درسته یا یه بخش از درسشو که داده بود باز می گفتم بچه هام می خندیدن کلی نقاشی هم می کشیدیم سر درسش بعد یغادمه یه بار بادکنک اورده بودیم گیتی داشت بازی می کرد گفتم گیتای می ترکه داستان میشه اما گوش نکرد بعد یه سکویی داشت کلاسمون که به تخته وایت برد منتهی می شد سه تا اتفاق پشت سر هم افتاد....زنگ کلاس خورد....بادکنک تو دست گیتی ترکید...معلمه از سکو افتاد خخخخخ بچه ها زدن زیر خنده....گیتی رفت دفتر اما با نطق عالمانه من و نفوذی که من رو اساتید داشت تونستم ماجرا رو رفع کنم....خخخخ اصلا عالمی داشتیم یاد اون روزا به خیر البته الان دارم میرم اول دبیرستان اما سال سوم برام بهترین سال بود با وجود هلیا و گیتی و شقایق...الان گیتی رفته یه مدرسه دیگه هلیا رفته یه جا دیگه اما شقایق مدرسه ی منه خدا به خیر کنه من و شقایق با هم مدرسه رو می ترکونیم خخخخخ...با اجازه زیاد حرف زدم...::::hje:hje:hje ![]() ![]() ![]() ![]() RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - Interstellar - 02-09-2014 ما یه معلم علوم داشتیم خیلی سخت گیر بود یکشنبه هام باهاش دو زنگ داشتیم زنگ اول و سوم ! همیشه یه زنگ درس میداد یه زنگ میپرسید بعد میگفت کنفرانس بدید اولم از رو درس بخونید خودشم همیشه وقتی ما از رو درس میخوندیم سرشتو دفتر کلاس بود واسه کلاسا دیگه نمره بزاره ! ماام هماهنگ میکردیم از رو هر صفحه سه بار میخوندیم نمیفهمید ![]() زنگ بعدم میگفتیم زنگ اول پرسیدید ولی نمره نزاشتید الکی چندنفر میگفتیم از ما پرسیدید شدیم 19-18-18/5 ولی هیچ وقت 20 نمیگفتیم شک میکرد ![]() ولی خدایی همیشه در طی مدارس یکشنبه ها و سه شنبه ها مضخرفه واسه من که اینطوری بوده ! RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - P.K.2 - 02-09-2014 اقا ما معلم عربیمون خیلی گنده بود خیلی خیلی ها ی بار دیدی م نیومده داشتیم بازی میکردیم میزدیم تو سرو کله ی هم اون موقه هم 2 زنگ عربی گشته سره هم داشتیم زنگ اول ک تموم شد رفتیم پایین من با سر رفتم تو برفا نزدیک بود کور شم ک هیچ اخر زنگ تفریح دیدیم معلم اومده با ی ساندویچ دستش :| داره میخوره :| زنگ دوم اومد رو صندلی بشینه صندلی شیکست |: RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - ~ALONE GIRL~ - 02-09-2014 خخخخخخخخخخخخخخ RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - parmida11 - 02-09-2014 من کلاس پنجم بودم . امتحان داشتیم منم هیچی نخونده بودم خلاصه مجبور شدم ازروی بقل دستیم تقلب کنم . بعد امتحان خانم گفت که کتاب کارامون رو حل کنبیم دقیقا همون سوالی که تو امتحان تقلب کرده بودم تو کتاب کار بود . منم بلد بلد نبودم از خانم پرسیدم . خانم فهمید تقلب کردم . جلوی بچه ها هم بودیم . از اون روز همه به من فحش میدادن یا مسخرم میکردن . خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ RE: //♣\\خاطرات دوران تحصیل //♣\\ - P.K.2 - 02-09-2014 یکی از باحال تریناش این بود که منو معلم فارسیمون شرت بستیم که نمرهی امتحان فارسیه من زیره 10م یشه من گفتم بالا میشم اقا ما شدیم 18/25 قرارمون این بود اگه من زیره 10 شم باید تا مهر مهه بعدی که میشد 8تم کچل میردم هر روز ولی اون باید تا مهر ماه امسال سیبیلشو میزد ر روز که داره میزنه ![]() |