انجمن های تخصصی  فلش خور
دآستان« پَنـد آموز«! ;) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: دآستان« پَنـد آموز«! ;) (/showthread.php?tid=207384)

صفحه‌ها: 1 2


دآستان« پَنـد آموز«! ;) - ʜɪᴅᴅᴇɴ - 24-01-2015

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل

 خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک
 سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار
 میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی
 دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک
 لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است.
 برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و
 آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ.
 مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می
 دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از
 شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک
 خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به
 خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده
 بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی
 گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری
 منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن
 فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید،
 برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت.
 مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای
 نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با
بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز
 صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت
 صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به
چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا
 دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی
 برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش
یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست
 بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد




واقعا من خیلی خوشم اومد Smile
اگه تو هم خوشت اومده :cool:
بی زحمت  بزن اون سپاس روWink


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - α∂ ρяιηcєѕѕ∂ - 24-01-2015

ممنونBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - tabasom27 - 24-01-2015

قبلا خونده بودم
ولی مرسی


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - ♥ فرشته 87♥ - 27-01-2015

مرسیHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - bardia1.5 - 27-01-2015

ممنون


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - SaYe 124 - 20-02-2015

آخي
چقد قشنگـــ!!!


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - reza-n - 20-02-2015

لذت بردم بچه محل...ممنونnky


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ - 21-02-2015

لایککککککککککHeartHeart


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - Ranger* - 05-04-2015

تحت تاثیر قرار گرفتم Angel


RE: داستان پند آموز حتما بخونید ـــ" عالیــــه" ♥ - یکیـــــــــ - 06-04-2015

عالیـــــــــــــــــــــــ