انجمن های تخصصی  فلش خور
خاطره سری13 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: خاطره سری13 (/showthread.php?tid=229414)



خاطره سری13 - hanie directioner - 29-05-2015

آخه یکی نیست بگه به تو چه!

امروز تولد بابام بود منم رفتم جاتون خالی یک کیک بزرگ با یک دسته گل شیک واسش خریدم و کلی هم وسواس به خرج دادم که مثلا بابامو خوشحال کنم.
نزدیک خونه که رسیدم دیدم یه پیرمردی خیلی غمگین و تنها یه صندلی گذاشته دم در خونه اش داره با حسرت به آسفالت خیابون نگاه میکنه.
خیلی ناراحت شدم تو دلم گفتم خدایا آخه تو به این بزرگی یه کاری کن دل این طفلی شاد شه و خنده رو لبش بیاد که...
چشمتون روز بد نبینه پام رفت تو چاله و ... خوردم زمین و با صورت رفتم تو کیک ؛-(
خودمو جمع و جور کردم بلند شدم دیدم پیرمرد داره هرهر به من میخنده! اصلا کم مونده بود از خنده غش کنه
به خدا نمی دونستم اینقدر مستجاب الدعوه هستم. خلاصه مشکلی داشتین بگین من واستون دعا کنم ردخور نداره