شعر طنز و بسیار جالب از مجادله بین زن و مرد * این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی ب - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +--- موضوع: شعر طنز و بسیار جالب از مجادله بین زن و مرد * این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی ب (/showthread.php?tid=240647) |
شعر طنز و بسیار جالب از مجادله بین زن و مرد * این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی ب - ma.mo5 - 12-08-2015 شعر طنز و بسیار جالب از مجادله بین زن و مرد * این شعر صرفا جنبه طنز داره و لذا کسی به دل نگیرد! * شعر طنز و کل کل زن و مرد شعر طنزی که امروز آماده کردیم، کاری از دو شاعر طنز پرداز زن و مرد میباشد. سایت فارس وی، شما را به خواندن این شعر طنز بسیار بامزه و جالب دعوت میکند. … شاعر زن: به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید! ? مرا شکل طاووس کرد و تو را / شبیه بز و کرگدن آفرید! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تو را روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری، نسترن آفرید ? برای من اما فقط یک نفر / “براد پیت من” را “حَسَنْ” آفرید! برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید (آقایون ادامه مطلب رو بخونید..!) … شاعر مرد: به نام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صَنعش هزار آفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین ? خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن الخالقین پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین! رژ و ریمل و خط چشم و کِرِم / تو زیباییام را طبیعی ببین دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین! نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین! مرا ساده و بیریا آفرید / جدا از حسادت و بی خشم و کین زنی از همین سادگی سود بُرد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین من ساده چیدم از آن تک درخت / و دادم به او سیب چون انگبین چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه جبین تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این که زن از همان بدو پیدایشات / نشسته مداوم تو را در کمین |