انجمن های تخصصی  فلش خور
تاملی در زبان لری!!! - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: دانستنیها و موضوعات علمی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=33)
+--- موضوع: تاملی در زبان لری!!! (/showthread.php?tid=246563)



تاملی در زبان لری!!! - ÆҐÆŠĦ - 08-10-2015

زبان لری یکی از زبان‏های مهم است که ریشه‏ در ادب و فرهنگ کهن ایرانی داشته و قدمتی چند هزار ساله دارد.دست یافته‏ های پژوهش گران تاریخ‏ و باستان شناسان دلیلی بر این مدعاست. الیماییدس « Elamites یا «الیماس» همان‏ ساکنان کشور «عیلام» (۱) اند که منطقه وسیعی را دربرمی ‏گرفت و مهم ترین بخش‏های آن‏ «شوش» ، «ماداکتو» ،«خایدالو» (۲) بودند. «خایدالو» همان منطقه زاگرس‏ نشین است که‏ در ادوار مختلف تاریخ کانون توجه بود و پیشینه‏ آن به ما قبل تاریخ می‏رسد. این اقوام زاگرس نشین همان «کاسی»(۳)ها هستند که سال‏ها پیش از طلوع آریایی ها در کوهستان‏ها می‏ زیستند .از گفته‏ های تاریخی‏ می‏ توان دریافت که فرهنگ لری شایسته تفحص و جست و جویی بس عمیق است و یکی از راه‏ های‏ نیل به آن بررسی و ریشه ‏یابی زبان و ادبیات و لهجه‏ این قوم در ادوار گذشته است. راهی را که‏ زبان شناسی پیش روی ما می‏گذارد، روش «تطبیق» است.زبان مورد نظر با یکی از زبان‏های مادری و اصلی مقایسه و پس از یافتن اشتراکات و تغییرات، علت پیدایش آن بررسی می ‏شود. کاسی‏ها از هزاره سوم قبل از میلاد به این‏ کوهستان‏ها آمده و سکنی گزیدند «استرابون» آنها را « Cosseens » می نامد. در نوشته‏ های یونانی هم‏ از«کاسیقیریس» یاد شده و آن بمعنی فلزی است که‏ از ناحیه کاسیان صادر می‏ شده است (ر.ک‏ لغت‏نامه دهخدا ذیل کاسیان) احتمال دارد نام دو دهکده«کاسیان بالا» و«کاسیان پایین» در لرستان‏ به همین اقوام مربوط شود. پلینیهم در نوشته‏ های‏ خود از کاسی‏ها یاد می‏کند.(ر.ک سفرنامه‏ لرستان و خوزستان ص ۲۹۴). حال درباره اینکه زبان « لری» متعلق بکدام یک‏ از ریشه ‏ها و زبان‏های ابتدایی است ، معتقدیم که‏ این زبان از زبان‏های باستانی و قدیمی است که‏ رابطه زیاد و در خور توجهی با زبان «فارسی- میانه» (پهلوی) (۴)دارد. نویسنده «نخبه الدهر» راجع به سرزمین «لوز» (۵) که مقصودش همان «لور» -سرزمین لرها – بوده‏ است می‏گوید: « …دیگر سرزمین لوز است که مردمان‏ آن در کوهستان‏هایی که به کوه‏ های اصفهان پیوسته‏ است ،سکونت دارند…و مردمان این ناحیه را زبانی است که به عجمیت همانند است و بیشتر زبان‏ فارسی بین آنها رواج دارد.» (۶) اینک با تحقیق مختصری در یکی از لغات لری‏ و مقایسه این لغت و منشعبات آن با مشابهاتی نظیر آن در زبان فارسی پهلوی و فارسی دری، شباهت‏ و ارتباط قریب بین لری و فارسی را به اثبات‏ می‏رسانیم. واژه شناسی( Morphology ) واز« waz : این واژه در گویش لری به‏ طور معمول و شایع استعمال می‏ شود و به‏ معانی: « پرش، جهش، پرش با قصد گرفتن چیزی‏ و پرواز کردن پرنده » با ترکیبات مختلف می ‏آید که‏ ترکیبات آن از این قرارند: واز برده -borde (واز بردن) ،واز نیایه neyaye (واز-گذاشتن)، واز کنه keane (واز کندن)، واز گرته gerete (واز گرفتن) در هر کدام از این سه مورد، دو واحد کوچک معنایی وجود دارد که هر کدام یک‏ «تکواژه » ( Morpheme ) را تشکیل می‏ دهند. و از یک تک واژه است و برده، نیایه، گرته و کنه، پسوندهای آن و در واقع عناصر (تکواژه‏ های) دیگر تشکیل دهنده این کلماتند. معناشناسی( Semantics ) و کاربرد شناسی‏ ( Pragmatics ) واز به صورت مفرد به معانی‏ مصدری «پرش»، «جهش» و «پرواز کردن پرنده» است، اما صور ترکیبی و غیر مفرد آن هر کدام‏ معانی مستقل و خاصی را دارا هستند که در جای‏ خودش استعمال می ‏شود. - واز برده: (مص)، پرش به سوی شئی و قصد گرفتن یا رسیدن شخص، آن شی‏ء را مانند هنگامی‏ که شخص به سوی جاندار پرنده ‏ای در روی زمین‏ می ‏پرد تا آن را بگیرد که می‏گویند: وازبردسی… ( …Wzbordst ) پرید برای…
- واز نیایه (مص) پریدن و جهت پرش را قرار دادن به سویی خاص که به عنوان مثال گفته‏ می‏ شود: وازنیاسی اوچه « waznyasiuce » پرید به آن سوی مشخص.
- وازگرته: (مص) معنی حقیقی آن پرواز کردن‏ پرنده است، اما به طور مجاز در مورد انسان، هنگام پرش از بلندی یا پرش بلند و طولانی استفاده‏ می‏ شود مانند پریدن از یک سوی جویی عریض، به سوی دیگر آن که اینگونه گفته می ‏شود: سه‏وری‏ جو «ش ص devtju ص پریدن از روی جوی به‏ دیگر سو.
- وازکنه: (مص) پریدن و جهش به سرعت و یکباره، از جا پریدن: به مانند: پریدن کانگورو.
مواردی که ذکر شد در معنی مطلق پرش و جهش اشتراک دارند اما هر کدام مقید به قید خاصی‏ اند که وجه تمایز آن محسوب می‏ شود. در اولی قید «قصد گرفتن یا رسیدن به چیزی» و در دومی «قرار دادن پرش به سوی مشخص و معلوم» و در سومی «پرش از جای بلند و طولانی» و در ترکیب چهارم قید «پرش به سرعت و از جا کندن» موجب جدا شدن و تمایز این ترکیبات از یکدیگر و لزوم توجه در بکار بردن مناسب هر کدام‏ در جای خاص خود می‏شود
اصل تطبیق« Comparative » بررسی لغات و واژه ‏های کنونی و متداول در زبان و تطبیق آنها با صورت اولیه و در واقع «اصل‏ و منشاء»، قدم مهمی است که در شناسایی و بررسی روند تکاملی زبان ما را یاری می‏کند. چه بسیار کلماتی که در طول زمان به خاطر دگرگونی‏های اجتماعی و فکری بشر تحول یافته‏ و بجای واژه‏ های اصیل و قدیمی نشسته است. اینک با تطبیق واژه «واز» با مشابهات آن در زبان‏ پهلوی و نظایر آن در زبان فارسی دری، اصل و منشاء این واژه را بررسی می‏ کنیم . vas ۹ waz ۱۰ پهلوی- پریدنwazidan ۱۱ vazin ۱۲ wazisn ۱۳ ( پهلوی) پرواز کردن‏ para+waz یا pairi : «اوستایی» به دور پرواز کردن ۱۴ بازی بصورت «wazig»هم آمده است. قیاس کنید با «wazig» (بازیگر) و «wazig» (تفریح)، فرهنگ زبان پهلوی وزش، نیز آمده است‏ و بعید نیست که از یک ریشه باشند (ر.ک فرهنگ‏ زبان پهلوی ذیل هر کدام از لغات). همه این واژه‏ ها به صورت « wazidan» مرکب از واز « waz » آمده‏ اند و «وزش» به صورت wazisn نیز آمده و «متحرک»، بصورت wazisnig متحرک بصورت‏ wihezagig (مفرد آن wihez بمعنی حرکت‏ کردن) و warzig ها نیز ترجمه شده است (فرهنگ‏ زبان پهلوی) هم نوشته شده است و اینها مؤید آنند که واژه‏ ها و ترکیبات مذکور ریشه مشترک دارند. «isn » ۱۳ ۱ -اسم مصدر ۲-به آخرین مضارع اضافه‏ می‏شود و لزوم و بایستن را به معنی می ‏افزاید ر.ک‏ فرهنگ پهلوی ذیل« isn » بزوان (مصدر) البازیار: بازدارنده، کسی که باز را برای شکار کردن نگهداری می‏کند باز+یار (صورت و لهجه ‏ای از «دار») در لری(بازنه) bazena به رقاص می‏گویند که‏ وجه تسمیه آن هم به خاطر تحرک و چالاکی رقاص‏ است که در حین حرکات موزون از خود نشان‏ می‏دهد. باز: (پیشوند بعضی افعال) در پهلوی بصورت‏ ( mbaz ) نوشته می ‏شود abaz kardanaz (پهلوی) وادار به ترک کردن، که معنی تحت اللفظی‏ دقیق‏تر آن: «باز داشتن از…» است. «باز» در فارسی بر سر بعضی افعال می‏آید ، مانند: بازماندن ، بازداشتن ،بازگرفتن، بازیافتن، بازجستن، بازرستن، بازآوردن، بازپس ‏داشتن ، بازپس‏ هشتن و…۲۷که می‏توان مقصود از«باز» را در آن جست و جو کرد، مثلا: بازماندن (از حرکت‏ و بازدیدن، درماندن)، بازداشتن (از حرکت و بازیدن‏ نگه داشتن ) بازگرفتن (گرفتن قدرت بازیدن)، بازیافتن (پیداکردن و یافتن طریق) بازجستن‏ (جست‏وجوکردن، از باز و طریق مشی)، بازرستن‏ (بازیافتن، نجات پیدا کردن)، بازآوردن‏ (مراجعت‏ دادن، طریق باز را پس آوردن)، باز پس داشتن (بازدید و رفتن را به تأخیرانداختن) باز پس هشتن (باز پس داشتن) ۲۸ بعد از این بیان باید گفت:معانی‏ای که بعضی‏ از لغت نویسان راجع به این ترکیبات گفته ‏اند، از جمله: « مکرر ،معاودت ،دوباره ،پس» قابل‏ تطبیق نمی‏تواند بود و آنچه در متون فارسی آمده، هیچکدام معنی تکرار، یا غیره ندارد و هم نمی‏توان‏ گفت که «باز» زائد است و بی‏معنا ،چرا که استعمال‏ آن به وفور دیده شده و اگر زائد و بی‏معنی می‏بود حذف آن جواز داشت که بر خلاف آن به طور مکرر استعمال شده است. از این رو می‏توان معنی دقیق‏تر «بازیدن» را در بعضی ترکیبات که با «باز» همراه است گنجانید و این ابهام معنی را رفع کرد .البته «باز» به معنای‏ دیگر هم وجود دارد از جمله: بمعنی گشاده، دوباره، امر به بازی کردن، وقت، هنگام، وجب‏ و…که شاهد این موضوع نیستند. باز، یازه، واز، بوز، یوز، باره ، پوز، بازه، بواز، بیواز، پسوند اسامی: شب باز، شب یاز، بیواز، خربوز، شباره، شب‏باره، شپوز، شب بازه، شیوز، خربواز، خربیواز، چرهواز، همگی بمعنی: خفاش (شب‏پره ،مرغ عیسی) هستند. «شب‏یازه»: مرکب از شب+یازه. «یازه» از «یازیدن» اخذ شده که یازیدن را قصد کردن و تمایل پیدا کردن به چیزی معنی کرده ‏اند مثل: دست‏یازیدن، پای‏یازیدن، چنگ‏یازیدن، اما بهتر آن است که «یازیدن» را بمعنی «دراز کردن و فرابردن برای اخذ یا قصد چیزی» بگیریم. ۲۹ قیاس کنید با «خدنگ‏یازه» (با حرکت و جنبش نیز) «دهخدا» که در این صورت مصحف‏ «بازیدن» یا «وازیدن» ۳۰ است و معنی حقیقی آن با این فرض بیشتر تطابق دارد تا با یازیدن که هیچ‏ اساس و اصلی ندارد. آنچه «اوبهی» راجع به «یازی» (حاصل مصدر) گفته است شاهد خوبی برای مدعای ماست او «یازی» را «قلاچ» معنی کرده که آن به مفهوم‏ «جهیدن یا جست بر جست رفتن» ۳۱ است که با معنی «باز» هم تطابق دارد. از این روی «شب‏باره و شب‏باز» را مصحب‏ «شب‏یازه» دانستن صحیح نیست ،که مصحح‏ برهان قاطع بر این عقیده است و شب‏یازه را اصل‏ فرض کرده و بقیه صور را تصحیفی از شب‏یازه‏ می‏داند. ۳۲ شاهد این سخن وجود لغاتی به همین‏ معنی(خفاش) به صورت « بیواز ،بواز، بوز، خربواز و خربیواز) است. «بیواز» یعنی بی پر چرا که خفاش پر ندارد. «بواز» هم لهجه‏ ای از بیواز است و «بوز» با حذف فراوان برای تخفیف بدین‏ صورت درآمده است. «خربواز و خربیواز» هم به معنی خفاش بزرگ‏ است. «چرهواز» که در لغتنامه دهخدا به صورت ]چ‏ ه[ نوشته شده مرکب از چره+واز است که (چ ر) اصح است و معنی آن«چست و چالاک»است، اما برای صورت اولی معنایی نیافتیم که ظاهرا تفاوت اعرابی است و اهمیت چندانی ندارد و معنی‏ مقصود هم همان چرهواز(چست و چالاک) است. تتمه در معنی «وای way » همانگونه که در ابواب قبلی به بحث «وای» و ارتباط آن با «واز» اشاره شد ، اکنون در این تتمه‏ اندکی راجع به وای و ترکیبات آن و شواهدی چند راجع به ترادف و تطابق این دو لغت گفته می‏شود و بیشتر مورد بررسی قرار می‏گیرد. Way :پرنده ،هوا ،جو ، پرواز کردن‏ (پهلوی) ۳۳
Wattar آسه وای بدتر(دیو) ۳۴
Weh آسه وای بر(ایزد) ۳۵
که در هر دو آسمان و هوا لحاظ شده است. Andarway : هوا، جو (پهلوی) ۳۶ هرناسه: جوی، هوایی(پهلوی) ۳۷ در اوستا «ویو»، بمعنی فرشته پاسبان در هواست و vayu ۳۸ (سانسکریت) وای بمعنی‏ «باد» هم در زبان پهلوی آمده است ۳۹ ز Wayendg س پرنده (پهلوی) ۴۰ ز Wayedna س در پهلوی بمعنی وزیدن‏ است ۴۱ اندروای، بمعنی: میان زمین و آسمان، سرگشته و حیران و معلق و «وای،وای» بمعنی‏ پرش و طیران در فارسی آمده و با ترکیبات متفاوت‏ گفته شده است.۴۲ در زبان لری نام دو مرغ با «بای» که لهجه‏ای از«وای» است آمده است. بای کپو « bay kapo » پرنده ‏ای است سیاه‏ رنگ، به اندازه چلچله که به طور معمول غروب‏ها در آسمان پرواز می‏کند . ۴۳ باینه «bayena »، مرغی است وحشی که عوام‏ معتقدند صدا و پرواز او شوم است و بر بالای هر خانه ‏ای پرواز کند موجب بیماری نوزادان آن خانه‏ می‏شود. ۴۴ بای « bay » بمعنی «باد» با ترکیبات مختلف‏ استعمال می‏ شود: بای امایر « bay amaye »، باد آمدن ۴۵
بای سر « bay sor» باد سرخ ۴۶
بای کش « bay kash » وسیله بارکشی ۴۷
بای شنه « bay shane » باد زدن ۴۸
بای شو « bay sho » بادبزن ۴۹